رویارویی با راستینگی، هرچند تلخ، بایاست تا بتوان؛
اندیشید، درست اندیشید و راه چاره ای درخور یافت.
زمان آن فرارسیده است (پس از نزدیک به هزارسال)! که سرانجام ازخواب بیدار
شویم،(دیر بیدار شدن بهتر از هرگز بیدار نشدن است)! تا سرانجام بخود آییم؛ لختی،
سستی، رویگردانی و بی پردازش بودن[ بی توجهی] را رها کنیم! کژروی ها، لغزش ها، نرسپان ها را پشت
سر گذاریم و پیش رویم!
بزرگان! میهن دیرینه سال
ما، زبان زیبای پارسی، زبان نیاکان خود را ناچیز شمردند، با آغوش باز به سوی دشمن
ایران و ایرانی شتافتند، و نه تنها نبیگ های ارزشمند را پاسدار نشدند که با یاری
دادن به زبان دشمن؛ زبان زیبای پارسی این گلزار رنگارنگ، خوش آوا و روان نواز را
پرپر و لگد مال کردند! و به پرتگاه نابودی کشانیدند!
«
ایدون نابخردی از هیچ مردمی در جهان دیده نشده است» !
سپس بار دیگر «
بزرگانی دیگر» ! سی سال رنج والاگهر پدر زبان پارسی را نادیده گرفتند؛ و بار دیگر
با «نابخردی » ! تنها برای خودنمایی و نمایاندن « توانایی و چیرگی به زبان تازی»!
با روایی بخشیدن هر چه بیشتر واژگان تازی در میان مردم، دروازه میهن اهورایی ما را «دو لنگه» باز
گذاشتند و تنداب ویرانگر واژه های تازی، خروشان؛ واژگان نرم ، نازک و گوشنواز ما را
شست و به پرتگاه نابودی کشانید!
« ایدون بی ارجی، ناسپاسی به سی سال رنج
فردوسی نابخشودنی است» !
« اندیشیدن سی تسوکه[ ثانیه] به سی سال رنج والاگهر پدر زبان پارسی » تنها
دلسوز که ازهرگونه خوشی، آسایش، آرامش، و بهره بری از زندگی گذشت؛ کار و زندگی خویش رها کرد، سی سال روزها و بیشا شب ها زیر
پرتو سپندار[شمع] نوشت و نوشت و نوشت ! با این آرمان که زبان پارسی، یکتا
گوهر گرانبهای هستی و خویشتن شناسی ایرانی؛ این گنجینه ی گرانسنگ و بسیارکهن؛ این
زبان بسیار زیبا و شیوا؛ پویا و زنده راه خود را در درازنای زمان بپیماید و جاودان
بماند!
آرمان پدر والاگهر:
ایرانی؛ ایرانی ! بماند!
هم میهن اگر همچنان
خاموش و بی پرنگر بمانیم که تا کنون بوده ایم! اگر کمترین خواست و کوششی در
باززیوش(احیاء)
زبان نیاکان درما نجوشد! و همچنان که از هزار سال پیش تا کنون، نا سپاس، بی ارج و
رویگردان به یادگار ارزشمند نیاکان باشیم؛ و سی سال رنج والاگهر پدر هنایشی درما
نداشته باشد؛ و افزون برآن، در خاموشاندن «آوای گوشنواز» این یگانه بی همتای
خویشتن شناسی، هنباز شویم؛ آیا می توانیم به ایرانی بودن و با فرهنگ بودن، سرفراز
باشیم !!
ایرانی به کورش بزرگ و فردوسی پدر والاگهر زبان
پارسی سرفراز است.
آیا کورش بزرگ و
فردوسی خردمند هم از داشتن فرزندانی که پس از آنها در درازنای زمان زیسته اند، و
به ما که در این زمان می زییم سر فرازند ؟!
سرفرازبودن به بزرگان راستین کاری است
بس آسان !
سر
افرازی آفریدن، داستان دیگری است!
هم میهن ؛ کمی بیاندیشیم
!
زبان پارسی به سختی دم می کشد، باید «
او»! را از زیر بار خروارها واژگان بیگانه
رهانید و جانی تازه بخشید. « او» می گویم، زیرا این زبان هنوز زنده است و زنده
خواهد ماند. بر شما جوانان و بر ماست که « او»
را از پرتگاه نابودی برهانیم، واژگان نرم ، نازک وسبک پارسی را همچون
نرمباد بهاری بر چهره اش بیافشانیم تا دمی ژرف برکشد و باردیگر شکوفا گردد.
گلزارمان را با مهر و
با ارج به والاگهر پدر، با واژه های ناب
پارسی آبیاری کنیم ! و زندگی را به « او»
بازگردانیم.
خرده گیری های نابجا و سرزنش ها برای بازداشتن
از دمیدن زندگی نوین و جان پرور وبازآوری شادابی و جاودانگی این گوهر گرانبها،
نباید راه بند خویشکاری مردم با فرهنگ ایرانزمین باشد.
از دست دادن « کیستی » سوگمندی ست ، و
بازیافتنش « فرجود»!
چشم به جهان گشودن و چشم از جهان فروبستن،
درگزینش مردمان نیست!
ولی، بازه ی این دو را چگونه پیمودن ! گزینش
است!
چندین سال پیش، پیوسته در این اندیشه که چگونه
شدنی است که دستور زبان مردمی به زبان دیگر نگاشته شده باشد ؟ این انگیزه نزدم
پدید آمد که؛«دستور زبان خانلری» را به
پارسی ناب برگردانم، و این کارانجام شد.
چند تن از استادان! از این کار آگاه شدند و با
پیشداوری تند و تیز، فرموده بودند!:
« که چنین کاری
یک دزدی ادبی، دغلکاری، و خیانت به فرهنگ و ادب ایران است»!
آیا روی آوردن به
زبان نیاکان مان که یکی از« چهار زبان کهن درکنار« سانسکریت، لایتن و یونانی » شناخته شده است، و هنوز
تنها زبان کهن زنده جهان است؛ (که با نادانی خود ایرانی نیمه جان و در پرتگاه گوری
است که برایش کنده اند)!! دزدی ادبی و خیانت است ؟! آیا، روی آوردن به فرهنگ ایرانی و کوشش در راه باززیواندن زبان
نیاکان این یگانه بی همتای هستی و کیستی ایرانی؛ خیانت و دزدی ادبی است؟! و یا
اینکه؛ با نابخردی و خودنمایی، راه
برتنداب ویرانگر زبان تازی گشودن و زبان نیاکان خود، پایمال کردن ؟!
کدامیک نادرستی، ناسپاسی، فریبکاری، دغاکاری
و دشمنکامی است ؟!
« به کام دشمنم کردی نه نیکوست که بد کاریست دشمنکامی ای دوست»
( نظامی)
هم چنین این بزرگواران! یادآور شده اند که
: « اندریافت زبان شکسپیر برای انگلیسی
زبانان
بسی دشوار است،
آنگاه با این پرسش که : آیا هرگز انگلیسی زبانی در پی آن بوده است که نبیگ ـ های
شکسپیر را به انگلیسی امروز برگرداند»؟!
ـــ براستی که چنین هم سنجی بسیار شگفت است !
شکسپیر نبیگ هایش به انگلیسی نیاکان مردم
انگلیس در سده های گذشته است، نبیگ های او سرشار از واژه های بیگانه و به ویژه به
زبان دشمن مردم انگلیس نیست! این هم سنجی بسیار نادرست و نابجاست.
ـــ زبان پارسی درپرتگاه نابودی است واینگونه
واکنش آنهم ازسوی استادان! به راستی شگفت
و بارآور بسی اندوه است. شوند این گونه واکنش ها چیست ؟
« فرهنگ و ادب ایران باید به زبان مردم ایران باشد و یا فشرده گلو زیربار
واژه های بیگانه» !؟
ای کاش
دانشمندان و نویسندگان ما بجای یاری دادن به زبانی بیگانه! زبان نیاکان مان
را بیشتر گرامی می داشتند و واژه نامه و دستوری با واژه های پارسی برایمان برجای
می گذاردند!
دانشمند و فرهیخته بودن، تنها نوشتن چندین
نبیگ نیست!
هازمان (جامعه) از دانشمند چشمداشت
رفتار و کرداری خردمندانه و هشیارانه دارد!
وگرنه چه برتری
بر دیگر مردمان ؟!
ویژگی های یک دانشمند و فرهیخته؛ خردمند بودن
است! داشتن دید باز و پهناور! شناخت ژرف از زندگی و آروین بسیار، بلندنگر، فرزانه
و پرهیز از چاپلوسی و خودنمایی !
دانشمند دانا
وآگاه، دلسوز راستین میهن و مردم است؛ نگران سرنوشت آیندگان و نگهبان سرسخت فرهنگ، زبان و هستی و کیستی ایرانی؛
آینده نگر و راهبر و راهنمایی خردمند است!
چندین نبیگ به زبان بیگانه !!! به چه درد!
و به چه کارآمده است؟!« نود و نه در سد » مردم، بیشا (حتی)
فرهیختگان و دانش آموختگان نبیگ های فرهوشان ایرانزمین را نخوانده اند!
ایرانی به دلسوزان راستین ! به راهنمایان
خردمند ! به زنان و مردان آینده نگر نیازمند است!
ما نیاکان آیندگان هستیم ! برماست که زبان پارسی این گوهر گرانبهای خویشتن شناسی را
تا جایی که در توانمان است و شدنی است بپالاییم، پاسدار باشیم و برای
فرزندان و آیندگان به یادگار گذاریم.
اکنون بایاست بیاندیشیم؛ برای ما ایرانیان که
« هزاروچهارسد» سال است واژه های نا آشنای تازی را آموخته وبکاربرده ایم، یادگیری
واژه های نا آشنای زبان نیاکان؛ نباید راه بند کوشش، پیشرفت واستواری در پیگیری
باشد.
آموختن زبان های بیگانه نیکو و درخور ستایش است؛
وامگیری واژه از زبانی دیگر نیز گاهی یاری دهنده تواند بود؛ هرگاه واژه بایسته در
زبان مادری یافت نشود!
ولی خردمندانه نیست ونکه
بسیار اندوهبار است؛ جایگزینی بیدریغ و
آگاهانه واژگان بیگانه؛ بیشا (حتی) هنگامی که واژه های پارسی از پیش « باشنده » باشد!
شایسته نیست که ما هم مانند گذشتگان، به یادگار
نیاکان و سی سال رنج والاگهر پدر، بی ارج و بی پردازش (توجه) باشیم.
بانو فرزاد بتهایی