در سال «هزاروهشتسد وهفتاد ودو» در نشست زبانشناسان
اروپایی در برلین، زبان های یونانی، لاتین، سانسکریت و پارسی؛ زبان های کلاسیک
جهان شمرده شده است. برپایه ی بازنمود: زبانی کلاسیک به شمار می آید که باستانی
باشد، نوشتارگان[ادبیات]
پربار داشته باشد و در فرجامین هزاره زندگی خود دگرگونی درآن اندک باشد.
اکنون کمی
بیاندیشیم و ازاین دو راه یکی را برگزینیم، زیرا راه سومی هستی ندارد!
* ـ
رفتار نابخردانه دانشمندانی که زبان پارسی را بی ارزش شمردند و به یاری
زبان دشمن ایران و ایرانی شتافتند و زبان خود را لگد مال کردند! پی گیریم؟ !
یا رفتار
نابخردانه و بی پردازش[بی توجه]، استادان و
مردمی که هزار و چهارسد سال است از آنها پیروی می کنند، پی گیریم، و با لختی،
سستی، کارگریزی؛ارزش و مهندی زبان نیاکان مان را هیچ شماریم و واژه های تازی را به
واژگان زیبای پارسی برتر بدانیم و افزون برآن وآژگان پارسی را با «هشت وات تازی»
بنویسیم ( سد را صد ـ تهران را طهران ـ سبزی ها را سبزیجات ووووو..... و در نابودی و به پرتگاه کشانیدن زبان بی همتای خود
هنباز [شریک] شویم؟!
** یا راه دوم را برگزینیم، راه والاگهر پدر
زبان پارسی، فردوسی بزرگ، را پی گیریم:
بکوشیم و با کسانی که دراین راه می کوشند همکاری
کنیم، در گفتگو و نوشتار، واژگان پارسی بکار بریم، دیگران را از درپرتگاه نابودی
این بی همتا گوهر، این پشتوانه ی هستی و کیستی ایرانی آگاه کنیم. به کار کسانی که
دراین راه می کوشند ارج بگذاریم و در پخش کارهای آنان یاری دهنده باشیم. هم میهن، اگر
می اندیشید که سودی ندارد، درست نیست، گمراهی است. هر کوششی هر چند ناچیز هنایش
دارد و کارساز است. با یاری یکدیگر زبان پارسی را از نابودی برهانیم، ما نیاکان آیندگان
هستیم؛ ما پاسخگوی [مسئول] نگهبانی از فرهنگ ، زبان و هستی و کیستی ایرانی هستیم. بایاست
که از همین امروز بکوشیم و زبان پارسی را برای فرزندان و آیندگان از نابودی
برهانیم. کوشش و ایستادگی همیشه بارآور
میوه است! و این میوه خوشنما، خوش آهنگ، گوشنواز و دلنواز « زبان پارسی» است.
* در ایالت
کالیفرنیا بانوی جوانی بنام «جولیا هیل»
درهمکاری و همیاری با گروه پاسداران جنگل ها و زیستبوم، داوخواه شد و در
پاسداری از جنگل درختان« سکویا» هفتسد و سی و هشت روز روی سترگترین «سکویا» در
جایی به پهنای دومتر دردو متر زیست. دشنام
کارگزاران کارخانه چوب بری کالیفرنیا، سرما، باد و بوران، برف و باران در یازش،
پشتکار، پایداری و استواری جولیا کارگرنشد
و سرانجام، با این از خود گذشتگی؛ کارخانه چوب بری را به زانو در آورد. اکنون پرسش
اینست: ما برای پاسداری و نگهبانی از«سکویای زبان پارسی» چه
کوششی کرده ایم ؟
چه از خود گذشتگی نشان داده ایم؟ چه شماری ازهم میهنان، از کسانی که دراین
راه می کوشند پشتیبانی کرده ـ اند؟ چه شماری راه « پارسی گردانان» را پی گیر شده
اند؟
آروین پارسی گردان در این هفت سال، نمایانگر رویگردانی ایرانی از زبان نیاکان
است. ایرانی شوربختانه، آگاهانه یا
ناآگاهانه تیشه به ریشه ی خود می زند.
اکنون این دو
نوشتار بسیار مهند:
بخشی از نوشتار استاد عبدالرحیم
همایونفرخ، در دستور جامع زبان فارسی ـ هفت جلد
در یک مجلد
..............................................................
« .... رواج زبان عربی و بی قدر
کردن ایرانیان زبان خود را چنانکه در کتابی تقریبا سیصد سال پیش در نجوم و هیئت
نوشته شده است، دیدم که مصنف ضمن شمردن نام ستاره ها و صورت های آسمانی می گوید:
ثریا که عوام آنرا « پروین» می گویند ...!!!
با این عبارت رکیک و سست زبان ملی
خود را پست شمرده و کلمه ی خوش آهنگ « پروین» را عوامانه دانسته و « ثریا» را تنها
بواسطه ی آنکه عربی است اصلی و درست و علمی و زبان
« خواص» شمرده است !این عبارت
پیداست که در آنزمان نسبت به فارسی و صرف و نحو ادبیات آن چه اهمیت می داده و با
چه نظری آن را می دیده اند...»!
بخشی از نوشتار استاد ابوالقاسم پرتو در :
« واژه یاب ـ
فرهنگ برابرهای پارسی واژگان
بیگانه»
............................................................................
« ... نگهبان
راستین فرهنگ و زبان ما خود مردم بودند. در طی دو قرنی که ما بعد از
ظهور اسلام
ادبیات مکتوب نداشتیم، عامۀ مردم از آفرینش باز نمی ایستادند و بوزن
و بحری که از
پیشینیان بارث برده بودند بفارسی دری و لهجه های دیگر ایرانی تصنیف
و شعری می گفتند.
ولی امیران و بزرگان برای حفظ ضیاع و عقار خویش « عرب» شده بودند. هرکس هر چه را
که ازآن او بود حفظ می کرد:
بزرگان ضیاع و
عقار را و مردم زبان و فرهنگ را .... »
..................................................................................
چکامه ی پارسی ( اندرز به جوانان)
این چکامه را شادروان احمد بدر
(نصیرالدوله) هنگامی که وزیر فرهنگ ایران بود در ستایش زبان کشور و نکوهش بکاربردن
واژه های بیگانه، به روش سنایی سروده است. در شمارۀ چهار ماهنامه ارمغان (سال
نخستین، برگ بیست و دو بسال 1299خورشیدی
در تهران چاپ شده است).
از نبیگ [کتاب] پارسی نغز،
شادروان علی اصغر حکمت
........................................................................
چند از دگران وام کنی جامه و دستار رو جامه و دستار پدر را تو بدست آر
در خانه پدر خواسته و جامه نهاده بگذاری و دریوزه کنی پیشه زهی کار
گیری تو ز همسایه کلاه و کمر او زان خویش بیارایی در برزن و بازار
گویی که مرا جامه ی زیباست
براندام هان دیبۀ رومی نگر و ابرۀ بلغار
برخویش نبالدکس ازین جامه که
باشد دریوزه زبیگانه همش پود و همش تار
گفتار بود جامه بر اندیشۀ مردم اندیشه ندانی تو مگر از
ره گفتار
گفتار پدیدار کند ترک ز دیلم ز آواز پدیدار شود کشکرک از سار
بر مردم هر بوم یکی جامه برازد تازی به تبان خوشتر و فرخار بشلوار
کشورچودرختی است بَرو بارش
مردم مانا که زبان ریشه وبیخ است
برآن دار
گر بار و بر دار تبه گرد و ز آسیب چون ریشه بجا ماند دهد باردگر بار
ور زانکه به بیخ و بنش افتاد
گزندی امید از آن دار و وزان بار تو بردار
افسوس و دریغا که همه مردم این
مرز دانشور و بیدانش و خربنده و سالار
بگرفته کلنگ و تبر و تیشه
و هر یک زخمی زده بر ریشۀ این پاک سپیدار
گویی همگان دشمن این باغ
و درختند یارند به بیگانه و
با خویش به پیکار
ای تازه نهالان که برومند بمانید گل رفت ازین باغ و بجا ماند همی خار
خارش بزدایید و گلش را بفزایید کارایش این باغ شما راست سزاوار
.........................................................................................................................
روان
فروهر استادان شاد باد