شهریار و قرآن

سید محمد حسین شهریار فرزند حاجی میر آقا خشکنابی در سال ۱۲۸۵ شمسی به دنیا می آید و پس از طی دوره های مقدماتی،تحصیل وارد مدرسه دارالفنون تهران میشود و رشته علوم پزشکی را تا سال آخر با موفقیت میگذراند. در آن سال ماجراهایی طوفان گونه زندگی او را دستخوش دگرگونیهایی می سازد به طوری که علم ابدان را رها میکند و سر در وادی بی انتهای علم ادیان میگذارد و با سیر و سلوکی سخت و جانفرسا از عشق مجاز به معنویت کنج خانقاه می رسد. با وجود آن که این دگرگونی حال را در چندین شعر او می توان دید، ولی در قصیده آخرین خاطره بهجت آباد که در سال ۱۳۵۱ شمسی سن شصت و پنج سالگی) سروده شده، نمود این تحول از سایر اشعار روشنتر است.

کم کم آن عشق مجازم چون جنین شد بار دل

روح از آن یک چند چون آبستنانم در ویار

تا که عشق آسمانی زاد از آن دل چون مسیح

کز دم روح القدس میداشتندش باردار

این تحول شهریار را که از کودکی با دین آشنا بود آشناتر میکند و از این طریق بدان درجه از شناخت و عرفان میرسد که ذات مقدس احدیت را در خود متجلی می بیند و میگوید:

زمین و زمانی برون از تو! حاشا

تو جان جهانستی و جاودانی

تو انسانی و خود خدا در تو مخفی

ملک در تو محوو فلک در توفانی

شهریار که شیفته خاندان رسالت بود و ارادت عمیق و بی شائبه خود را در اشعار فراوانی که در سوک و ستایش آن بزرگواران عالم انسانیت سروده، نشان داده پس از ترک عشق مجاز، جز با قرآن مأنوس نمی شود و مانند پیر و مراد و مرشدش - حافظ - خاطر پریشان را از زلال قرآن سیراب میکند.

شهریارا به بیاض سحر و زرخط شمع

که همه عشق خود از سرخط قرآن کردم

شهریار و سیاست

شهریار در سال ۱۳۰۸ شمسی مجموعه کوچکی از اشعار خود را منتشر می سازد. اشعار آن دیوان کوچک به قدری در مرحوم ملک الشعرای بهار تأثیر میکند که شهریار را که بیش از ۲۳ سال نداشت افتخار ایران بلکه دنیا معرفی میکند . بنابراین سال ۱۳۰۸ را میتوان سال آغاز شهرت ایران گیر شهریار دانست از این تاریخ تا سال ۱۳۱۹ که در کوره عشق آتشینی می سوزد و داخل جرگۀ فقر و درویشی میشود. اگر چه گاه گاهی اشاراتی به مسائل سیاسی روز میکند ولی پیداست که هیچ علاقه ای به بیان آنها ندارد و چه بسا مسائلی وجود می داشته که وی را وادار به گفتن اشعاری در ستایش این و آن میکند .

این موضوع تنها مربوط به دوره رضاشاه نیست حتی بعد از سال ۱۳۲۰ که اوضاع سیاسی ایران بکلی دگرگون میشود و بیشتر شعرا سمت و سوی ویژه ای پیدا میکنند، باز میبینیم که شهریار به هیچ یک از جریانهای سیاسی روز دل نمی بندد و اگر سخنی درباره پاره ای از موضوعات میگوید همه جنبۀ عاطفی و احساسی دارند نه سیاسی جهت نشان دادن خونگرمی، مهربانی، صداقت و پاکی ،شهریار آنچه را که شادروان مهدی اخوان ثالث (م.امید) درباره وی نوشته است می آوریم .

.... این را هم بگویم که در آن ،وقتها ه...ا. سایه و سیاوش کسرایی و شهید مرتضی کیوان و.... از معاشران شبانه روزی شهریار بودند وادارش کرده بودند که منظومه شاهکار و قهرمانان استالین ،گراد را بگوید و یادداشت میگفت و شهریار همین طورها بوده یعنی بشدت و به پاکی و صداقت، تحت تأثیر اطرافیان و دمخورانش واقع میشد اگر مذهبی بودند علی(ع) ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را الخ یا افسانه شب و شب و علی و مناجاتهای زیبایش را میگفت، اگر توده ای های سابق چندی دمخورش بودند قهرمانان استالینگراد می سرود، اگر نیمایی ها بودند دو مرغ بهشتی میگفت اگر آذربایجانیهای چنین و چنان بودند «حیدر بابایه سلام» می گفت و خلاصه مردی بود جاری و ساری با همۀ هر چه هست و نیست و البته مهربان و خونگرم هم با همه و مردی پاک و شاگرد ارادتمند رند بلند مرتبه ای چون حافظ.

شهریارا دگران گو که دگر گونه نمایند

من هر آن گونه که بودم به همان گونه نمودم

شهریار و موسیقی

شهریار علاوه بر آن که خط را خوش مینوشت با موسیقی نیز آشنا بود و سه تار را خوش می نواخت.

نالد به حال زار من امشب سه تار من

این مایه تسلی شبهای تار من

ای دل از دوستان وفادار روزگار

جز ساز من نبود کسی سازگار من

در گوشه غمی که فراموش عالم است

من غمگسار سازم و او غمگسار من

اشک است جویبار من و ناله سه تار

شب تا سحر ترانه این جویبار من...

و هنگامی که کلمات نمیتوانستند اندوه دل سوخته اش را باز ،نمایند، به ساز پناه میبرد و آرامش روح پریشان خود را در ناله های جانسوز آن می جست.

نیست در شعر من آن رقت و ایهام قدیم

دگر این قصه حوالت به زبان ساز است

روی همین آشنایی و علاقه به موسیقی شهریار با بیشتر اساتید موسیقی دوست و همنشین بود که از آن جمله میتوان اقبال السطان ،آذر حبیب سماعی، شهنازی حسین تهرانی، بنان، عبادی، و ابوالحسن صبا را نام برد و از آن میان آنقدر شیفته صبا و ساز او بود که در بیشتر اشعار خود، به نوعی از آن هنرمند بزرگ یاد کرده است و به قول دوست نزدیکش - لطف الله زاهدی ـ «به جرأت می توان گفت که اگر شهریار در اشعارش یادی از نسیم صبا کرده است برای هم نامی با رفیق عزیزش صبا بوده است.

شهریار این بزرگان عالم موسیقی را چه در ایام حیات و چه پس از مرگشان بسیار عزیز و بدایع و بدعتها و عطا و گرامی میداشت و اشعاری که در ستایش و سوک آنان سروده همه گواه بر علاقه مفرط او به هنر و هنرمندان اصیل و ارجمند موسیقی است از آن میان چند بیت از شعری را که در سوک صبا سروده و در آن از بعضی موسیقی دانها نیز یاد کرده است می آوریم:

عمر دنیا به سر آمد که «صبا» می میرد

ورنه آتشکده عشق کجا می میرد

صبر کردم به همه داغ عزیزان یارب

این صبوری نتوانم که صبا می میرد

غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید

این عزیزیست که با وی دل ما می میرد

به غم انگیزترین نوحه بنالی ای دل

که دل انگیزترین نغمه سرا می میرد

از گریبان غم و ماتم سنتور «حبیب»

سر نیاورده ،برون ساز صبا می میرد

عمر «شهنازی» و استاد «عبادی» باقی

قمریان زنده اگر بلبل ما می میرد

ضرب «تهرانی» و آواز بنان» را برسید

گو کجایید که استاد شما می میرد

شهریارا نه صبا مرده خدا را بس کن

آن که شد زنده جاوید کجا می میرد

فرهنگ عامه در اشعار فارسی شهریار – مرتضی ذبیحی

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی