شعر کوتاه قطعاَ یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین گونههای شعر فارسی است. در این مقاله، نگارنده تلاش کرده تا نمونههایی از این شعر را تحلیل و ارائه کند.
اولین شعری را که به زبان دری یافته و دریافتهایم، این بیت مشهور و دیر سال است که به «ابو حفص سغدی» نسبت داده شده؛ شاعری که میدانیم در قرن اول هجری میزیسته است:
آهوی کوهی در دشت چگونه دَوَذا
او ندارد بار بییار چگونه بُوَذا
این بیت زیبا و عاطفی به دلمان نشست و در حافظةتاریخی چندین قرنه مان ثبت و ضبط شده و هرگز به دنبال بقیةآن نبودهایم و میدانستهایم که گویندة این بیت حرف دل خود را در همین دو مصرع دوازده واژهای بیان کرده و به خوبی توانسته عشقی معصومانه، بدوی و غریزی و نوعی غم غربت و از اصل و وصل دور افتادن را نشان دهد.
این دو بیت درخشان و به یادماندنی «تُرککشی ایلاقی» از اولین گویندگان شعر دری پارسی، مبشر دیرسال و دیرمان میهندوستی و وطنخواهی و غرور و والایی ملی است:
امروز اگر امیــد تـــو برناید
فـردا رســی به دولــت آبا بر
چنـــدین هــزار امــید بنیآدم
طوقــی شــده به گــردن فردا بر
شاعر در این دو بیت، جهانی امید و مبارزه و عرق ملی و علاقة میهنی را گنجانده است. او میتوانست این دو بیت را ادامه دهد ولی نداده، چون نیک میدانسته که حرف خود را زده، مقصود خود را به نحو کافی و وافی ادا نموده و نیازی به تطویل و تکرار حس نکرده است. به طور کلی شاعران اوایل تکوین و تشکیل زبان دری (دوره طاهریان، صفاریان تا تأسیس حکومت سامانیان) سرایندگانی پرگو نیستند و سرودههایشان درازدامن و پر بیت نیست. آن دو بیت «حنظلة بادغیسی» شاعر مشهور دورة طاهریان را نیز همة ما به یاد داریم:
مهتری گر به کام شیر دَرَست
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مگر رویاروی
دو بیت ساده زیبا، پر شجاعت و زمینهساز برای میهنی بزرگ و مستقل و توانا.
«ابوسلیک گرگانی» شاعر معاصر «عمروبن لیث صفار» نیز با همین انگیزههای ملی و عائق ایراندوستانه میگوید:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی در کنار
بت پرستیدن به از مردمپرست
پند گیر و کاربند و هوش دار
از «فیروز مشرقی» شاعر دیگر عهد صفاریان نیز این دو بیت به جا مانده:
مرغی است خدنگ این عجب دیدی
مرغی که بود شکار او جانا
داده پر خویش کرکسش هدیه
تا نُهْ بچهاش برد به هم مانا
میدانیم دورة سامانیان (۲۶۱ تا ۳۸۹ هـ ق.) نخستین دورة ترقی زبان و ادب فارسی است. صاحب کتاب معتبر «لبابالالباب»از بیست و هفت شاعر در این دوره نام برده است. بخارا پایتخت شاهان سامانی، مرکز علم و ادب بوده و سمرقند نیز اشتهاری درخور در همین زمینه داشت. رودکی، ابوشکور بلخی، شهید بلخی، کسایی مروزی و مشاهیری دیگر از همین گروهند که اشعار کوتاه اما رسا و دلنشینی از آنان به جا مانده است.
از رودکی پدر شعر دری این دو بیت را همة ما به یاد داریم:
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان گفت غم مخور زیراک
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
شاعران مهم و صاحبنام ایرانی همیشه کوشیدهاند تا کم، کوتاه، گزیده و رسا بگویند؛ که به قول حکیم نظامی
گنجهای در ابتدای خمسه:
با این که سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن صواب است
آب ار چه هـــمه زلال خـیزد
از خوردن پـــر مـــلال خیزد
لاف از سخن چـو دُر تــوان زد
آن خشــت بود کـــه پر توان زد
یــک دســته گــل دِماغپرور
از خرمن صـــد گیـــاه بهتر
گر باشــد صد سـتاره در پیش
تعظیم یـک آفتاب از او بیـــش
او در اینجا و در ابتدای منظومههای ارجمند پنجگانهاش خود را ملزم میکند که کم و کوتاه گفته و از حشو و زوائد و تکرار و توضیحات غیر ضروری بپرهیزد و میتوان گفت که این شاعر کمنظیر مبتکر، تقریباً به این التزام خود وفادار مانده و همه جا از «اِطناب مُمِل» ـ و البته «ایجاز مخل» ـ گریخته است. شاید مقلدین او نتوانستند از این اصل پیروی کنند ولی خود نظامی شاعری «قصیر و جزیلالکلام» است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامهاش همه جا کوشیده تا از پرگویی اجتناب کند. بسیاری از ابیات یا بریدههای کوتاهی از این منظومة سترگ تاریخ ادبیات بشری بر سر زبانهاست که گویی مستقلاند و حال آن که از آن اثر بزرگ شصت هزار بیتی برگرفته شده و برحسب نیاز مورد استفاده و استشهاد قرار گرفتهاند.
بسیاری از قصص، تمثیلات، مواغظ و تنبهاتی که در منظومه مشهور حکیم سنایی غزنوی یعنی حدیقهالحقیقه (الهینامه یا فخرینامه) و منظومههای ارجمند دیگرش آمدهاند، به نحو ماهرانهای کوتاه و وافی به مقصود هستند. عطار، شاعر عالم عارف مشهور و پرکار که بیش از چهل و پنج هزار بیت از غزل، مثنوی، رباعی (مختارنامه) سروده، به همین شیوه و دأب رفتار کرده و «خیرالکلام قَلَّ و دلّ» را رعایت نموده است. مولانا جلالالدین محمد مولوی نیز ـ چه در مثنوی معنوی و چه در دیوان شمس ـ شاعری بزرگ و کمگوست و همه جا خود را به خموشی و سکوت دعوت میکند و… پس سخن کوتاه باید والسلام.
شعرهایی را که سعدی در گلستان آورده، نوعاً کوتاه و عمدتاً بسیار رسا و سهلالتناولاند. در دو، سه، چهار و یا ابیاتی معدود به عنوان متمم و مکمل مطلب منثور خود، موضوعاتی مهم و ممتاز را بیان میکند که میبینیم از قرن هفتم هجری تاکنون با جان و دل و زبان ایرانیان و فارسیزبانان آمیخته است:
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهاند از چنگ و از دنـدان گرگی
شبانگه کارد برحلقش بمالید
روان گـــوسفـند از وی بنـالید
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی
مطالبِ مندرج در بوستان و غزلیّات و حتی قصائد هم از این رویّه خارج نیستند. در همة کتب منثوری که برای ما به جا مانده است، استشهادات و استنادات منظومی وجود دارد که عموماً کوتاهاند. از «کلیله و دمنه» و «قابوسنامه» و «مرزباننامه» بگیر تا مثلاً «پریشان» میرزا حبیب قاآنی.
غزل ظاهراً از پنج تا پانزه بیت دارد، ولی ارتباط عمودی بین ابیات وجود ندارد و تقریباً هر بیت برای خودش مستقل است؛ لذا کار گزینش و انتخاب بیت یا ابیات مورد نظر به آسانی صورت میپذیرد. چرا این همه از ابیات حافظ برسر زبانهاست که از نظر ما بیتالغزل هستند و در هنگام بیان مقصودی نیازی به ارائه ابیاتِ قبل یا بعد از آن احساس نمیکنیم؟
بیت برای خود «خانه»ای است مستقل با سقف و چهاردیواری و در و پنجره که میتواند به مخاطب خود آرامش بدهد. در مورد قصیده هم وضع تقریباً به همین منوال است، با این تفاوت که چون «قصد»ی در این قالب از شعر در معرض ارائه است، طول شعر طبعاً بیشتر و پیوستگیِ ابیات نیز تا حدّی بیشتر است. با اینکه بیشترین درازدامنیهای در این قالب از شعر صورت گرفته (در قوالب مشترک القوافی) ولی با این وجود، نَسیب و تشبیب و تغزل آن میتواند مستقل باشد. براعت استهلال آن، اشعار پایانی و دعایی آن و حتّی ابیات میانی آن نیز میتوانند به طور مستقل اظهار وجود نمایند.
رباعی هم قالبی است مُشتمل بر دو بیت و چهار مصرع؛ بنا به مشهور عمدتاً بر وزن «لاحول ولا قوهالّا بالله» که حکیم عمرخیام نیشابوری، فیلسوف و شاعر و متفکر عصر سلجوقی، در این قالب کوتاهِ پُرمسئولیت، افکار بلند و فیلسوفانه خود را گنجانده و میدانیم که سالهای طولانی است که نه تنها در ایران، بلکه در عرصة بینالملل از شهرت و اعتبار خاصّی برخوردار است. در این قالب، شاعر میکوشد تا هرچه سریعتر، مقصود خود را ادا کرده و اندیشه و دغدغة ذهنی خود را به مخاطب منتقل نماید. بهویژه در مصرع چهارم که جانِ کلام و لُبّ مطلب به نحوه ضربهآسایی باید بیان میشود. رباعیّات عاشقانه و عارفانة شیخ ابوسعید ابوالخیر و شاعران مهم و نامدار دیگر نیز از این مقولهاند.
رباعی در دفاتر شاعران معاصر از جمله سرایندگان مشهور به نیمایی جایی چندانی پیدا نکرده و چند رباعییی هم که خود نیما یوشیج سروده، در خور اعتنای چندانی نیستند. ولی پس از انقلاب و جنگ دوباره این قالب از شعر مورد توجّه شاعران قرار گرفت و حتّی دفاتری ویژه رباعی انتشار یافت.
«دوبیتی» یا «ترانه» نیز قالبی کوتاه (دو بیت یا چهار مصراع بروزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل یا فعولن) و دلنشین است که شاعر میکوشد تا در همان مجال اندک با حدّاکثر استفاده از ایجاز و اختصار، مطلب دلخواه خود را که عمدتاً عاشقانه و عارفانه است، بیان کند. نمونة کامل عیار واقعی دو بیتی، همان ترانههای مشهور و محبوب باباطاهر عریان همدانی، شاعر عارف معاصر سلجوقیان است که شهرت جهانی دارد و طبعاً در ایران و میان فارسیزبانان از استشهار ویژه برخوردارند. بیشترین اشعار عاشقانة فولکلوریک ایرانی در این قالب سروده شدهاند که نمونهاش در کتاب «هفتصد ترانة روستاییر گردآمدة مرحوم حسین کوهیکرمانی» چند دهه پیش قابل مراجعه است.
در دوران معاصر هم این قالب کمْگنجای کوتاهِ مردمی مورد توجه تعدادی از شاعران ـ حتی شاعران نیمایی ـ قرار گرفته است. از جمله هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)، اخوان، کسرایی، مشیری، نادرپور، تیمور گرگین و …
«قطعه» هم جزو قوالب کوتاه و اختصارگرای شعر ایران است که ابیات آن به درازا کشیده نمیشوند و شاعر میکوشد در هفت، هشت یا ده بیت (یا کمی بیشتر و کمتر) مطلبِ خود را بیان نماید. از انوری، ابنیمین فریومدی، پروین اعتصامی و … قطعات زیادی در دست داریم.
مسمّطها (ترکیب بند، ترجیع بند، مخمّسات، مُسدّسات، تضمینهای متداول از شعرها و غزلیات دیگران) به رغم این که به طور طبیعی طولانی هستند، ولی لااقل هر بند میتواند برای خود استقلالی داشته باشد. مثلاً ترجیعبند مشهور هاتف اصفهانی، یا ترکیببند پرآوازة «دوستان شرح پریشانی من گوش کنید» از وحشی بافقی یا چه و چههای دیگر. اما به هر حال این قوالب به نحو آشکاری انعطافپذیر بوده و شاعر در آنها مبسوطالید است.
در شعر سبک هندی (اصفهانی) که مضمونپردازی یکی از خصیصههای بارز آن است، مفردات یا تکبیتها نمودی ممتاز و ویژه پیدا میکنند. بعضی از این مفردات به همان شکل و اندازه توسط شاعران سروده شده و نیازی به ادامه و تطویل آنها نداشتهاند. پارهای دیگر از میان یک غزل یا قالب شعر دیگر شعری توسط مخاطبین و خوانندگان و شنوندگان که عقل مجرد شاعر هستند، انتخاب شده و بر سر زبانها افتادهاند؛ مانند بسیاری از مفردات صائب تبریزی و کلیم کاشانی و غیره که همیشه مورد استشهاد و استناد قرار گرفته و بر دیوار بعضی از منازل و مکانهای کسب نیز دیده میشوند.
مصرعها و ابیات زیادی داریم که به صورت امثال سائره درآمده و حتی نام سراینده یا سرایندگان آنها بر ما روشن نیست یا این که لزومی به ذکر نام پدید آورندة آنها حس نشده است.
یکی از بلاهای شاعری و عوامل منفی تطویل شعرها بهویژه در قالب قصیده و گاه غزل، وسوسة قافیه و قافیه سنجی است. شاعر در ابتدا قصد ندارد قصیدة پنجاه یا حتی صد و پنجاه بیتی بسراید، ولی چه میشود که «بهار»، «نگار» را به میدان میکشد. «مرغ زار» در کنار «کوهسار» است و «لیل و نهار» و «یمین و یسار» با هم دوستی پیدا میکنند و به رغم جاذبة موسیقایی خود، هم سراینده و هم خواننده یا شنونده را به ملال میکشانند.
در دفتر شعر «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» شاعرِ استاد مهدی اخوان ثالث هم چند «مثلث» (شعر سه مصرعی) خواندهایم که نحوة بیان ویژهای از مقولة «خسروانی»ها دارند.
مثلث یا سه لختی، نوع و قالبی از شعر است که تنها سه مصرع دارد و هر کدام از مثلثها برای خود مستقلاند. البته میتوانند به صورت دنبالهدار هم بیایند؛ مثل چهار پارههای پیوسته که از زمان مشروطه تاکنون باب شده و هنوز هم ادامه دارد. چهار پارههای پیوستة توللی، نادرپور، مشیری، کسرایی، فروغ و بسیاری از شاعران نوپرداز دیگرِ دهههای بیست تا شصت، از این قبیلاند. اخوان در کتاب مذکور چند تکبیتی جالب توجه هم دارد که مشعر بر نهایت ایجاز و اختصار و در عین حال رسایی و شیوایی است، مانند:
رسیدهایم من و نوبتم به آخر خط
نگاهدار جوانها بگو سوار شوند
یکی از انگیزههای نیرومند شاعران متجدد قبل و بعد از مشروطیت و اصلاحگران و منتقدان ادبی مثل ادیبالممالک، عارف، ایرج، عشقی، لاهوتی، شمس کسمایی، تقی رفعت، ژاله اصفهانی، جعفر خامنه، طبری و حتی خود نیما یوشیج، همین شکایت از بیدر و پیکری قوالب شعر فارسی و تطویل کلام و اطنابهای مالایجاز است. مضامین مکرر، نکتهپردازیهای بارد و مغلقگوییهای غیرضروری است و توصیة آنان به کمگویی و گزیدهگویی و احساس مسئولیت در مقابل شعر و مخاطبین شعر. نیما هم از افسانه به بعد سعی کرد شعرهایش چندان طولانی نباشند. در چند سال آخر عمرش اشعاری نموداری بیشتری دارند که نوعاً کوتاه و رسا بوده و از تکرار یا زیادهگویی در آنها خبری نیست.
مثل:
دل فولادم، روی بندرگاه، شب پرة ساحل نزدیک، برف، هست شب، در پیش کومهام، کککی، بر سر قایقش، تو را من چشم در راهم و…
بسیاری از شعرهای نیما یوشیج را میتوان به پارهها و بندهای مختلف تقسیم کرد.من گمان میکنم که شعر بسیار مشهور اما نهچندان با ارزش «آی آدمها» مقداری طولانی است. گاهی با خود میگویم در همان ابتدا که میگوید:
آی آدمها!
که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب
دارد میسپارد جان
شعر تمام شده و ادامة آن متضمّن تکرار و تأکید است. نیما همانطور که گفته شد، در شعرهای بعد، به ویژه در ده سال آخر عمرش، کوتاهگویی را بیش از پیش در مَحَط نظر خود قرار داد. معروفترین و ممتازترین شاعر از حلقة مُرتبطینِ و خواص دوستان و دوستداران نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث است که اصولاً شاعری روایتگر و داستانپرداز است و به همین دلیل بسیاری از سرودههایش بلند و پر مصرعاند، اما حالت شعرها به گونهای است که میتوان از میانآنها بند یا بندهایی را گزیده و مطرح کرد.
شعرهای موزون و منثور (سپید) شاملو هم همین حالت را دارند:
چراغی به دستم، چراغی در برابرم
من به جنگ سیاهی میروم
(باغ آینه)
که بندی مستقل است و میتوان آن را به تنهایی خواند یا نوشت. بسیاری از شعرهای اجتماعی و عاشقانة بامداد که در کتابهای: هوای تازه، باغ آیینه، آیدا در آینه، آیدا، درخت، خنجر و خاطره، مرثیههای خاک، دشنه دردیس و… آمدهاند؛ مُتضَمّن بندها یا پارههایی هستند که به تنهایی زیبا، کامل و وافی به مقصودند و خوانندة آشنا و آگاه و خوش قریحه میتواند آنها را برگزیند و عنداللزوم دوباره به جای اولشان برگرداند. دانههایی که با رشتهای نامرئی به هم وصل شدهاند ولی در عین حال هر کدام از دانهها برای خود با ارزش ودرخور توجهاند. البته باید این تسویه یا گزینش به شکلی باشد که موکول المعنی به مصرع یا بیت بعد نباشد.
شب تار
شب بیدار
شب سرشار است
زیباترین شبی برای مردن
(باغ آیینه، شبانه)
به یاد دارم وقتی «تولدی دیگر» فروغ فرخزاد از چاپ درآمد، در همان ابتدای آن شعری بود یعنی بریدهای از یک شعر مندرج در کتاب که حکم تقدیمنامة مجموعه را داشت:
همة هستی من آیة تاریکی است
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه
تو را آه کشیدم، آه
من در این آینه تو را
به درخت و آب و آتش
پیوند زدم.
که فی نفسه شعر زیبایی بود، سایر اشعار کتاب هم همین حالت را داشتند.
در هر مجموعه شعری که میبینیم، حتی شعرهای مربوط به دوران جنگ، میتوان بریدههایی از آنها استخراج کرد و به مثابه شعری مستقل و با شخصیت واحد مطرح کرد. اما همین بریده فوراً سر جای خود بر میگردد و به جمع یارانش میپیوندد.
سید محمود سجادی - روزنامه ی اطلاعات