شیخی با مریدي سفر می کرد. مرید که اندك زري با خود داشت، آن را از شیخ پنهان کرده بود، ولی پیر از آن آگاه بود. وقتی بر سر راه خود به دوراهی تاریکی رسید، مرید از زر خود بیمناك بود. از شیخ پرسید: از کدامین راه باید رفتن؟ پیر گفت: زر بیفکن تا در انتخاب راهی که می خواهی بروي، آزاد شوي.

طنزها و لطایف اخلاقی در ادب پارسی - فاطمه عسگری

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی