شادروان فرصت الدوله شیرازی سروده ی زیر را در غار شاپور سروده است.

به نیروی بزدان عقل آفرین

خدای زمان، کردگار زمین

فرازنده این بلند آسمان

فروزنده مهر وماه اندر آن

به صحرای شاپور کردم گذار

در آن دشت چندی شدم پی سپار

یکی روز جائی نمودم گذر

که از وهم، مرغ خرد ریخت پر

مغاکی بدیدم بسی هولناک

که شاپور را دخمه بود آن مغاک

در آن دخمه پائی نهادم به رنج

دو دانه گهربافتم پر ز گنج

گهرهای رخشنده تابناک

ابا خویش آوردم از آن مغاک

چه بود آن گهرها؟ دو اندرز بود

که بس فیلسوفانه اش طرز بود

به دیوار آن دخمه بود این رقم

که شاپور، گیتی ستان عجم

زمانی که دل را به مردن نهاد

به هرمز چنین گفت کای پور راد

نیوش این دو اندرز را از پدر

کن آویزه گوش خود چون گهر

یکی آنکه از اهل فضل و کمال

مکن زر دریغ و ببخشای مال

که آبادی ملک از ایشان بود

از این قوم هرشاه ذی شان بود

دوم آنکه از مردم زیردست

مشو هیچ گه غافل و گیر دست

زافتادگان گفتمت دست گیر

که فردا همینت بود دستگیر

فرصت الدوله در این سروده از دو پند شاپور به فرزندش ( دستگیری از افتادگان و ارج نهادن به اهل فرهنگ و دانش ) یاد کرده است .

.............

کازرون در آیینه فرهنگ ایران - منوچهر مظفریان

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی