اول از نظر قدمت: در زماني كه تخت جمشيد در پارس بنا شده و مقر شاهنشاهان هخامنشي بوده،اصفهان نيز در پارس عليا وجود داشته و يكي از اقامتگاههاي شاهنشاهي هخامنشي بوده است. اين دو شهر در عصري مقارن آباد و به نحوي مورد توجه هخامنشيان بوده است.

3- بررسي پيوندهاي تاريخي تخت جمشيد هخامنشي و اصفهان عصر صفوي

اول از نظر قدمت: در زماني كه تخت جمشيد در پارس بنا شده و مقر شاهنشاهان هخامنشي بوده،اصفهان نيز در پارس عليا وجود داشته و يكي از اقامتگاههاي شاهنشاهي هخامنشي بوده است. اين دو شهر در عصري مقارن آباد و به نحوي مورد توجه هخامنشيان بوده است. تخت جمشيد توسط قواي اجنبي زير فرمان اسكندر ويران گرديده ونتوانسته است آبادي گذشته را بازيابد ولي اصفهان در فراز و نشيبهاي زمان به زندگي خود ادامه داده و در عصر صفوي شكوهي نظير شكوه تخت جمشيد هخامنشي بدست آورده و هنوز هم زنده است. اين دو شهر بمنزله دو برادرند كه يكي با سرعت به اوج جلال ميرسد وافول مي‌كند ولي ديگري پس از گذشت بيش از دو هزار سال به اوج جلال ميرسد و افولي به معناي برادر اول ندارد.

دوم از نظر موقعيت طبيعي : هر يك از دو شهر در انتها و يا دامنه كوهستان و كناردشت حاصلخيزي واقع است. تخت جمشيد در غرب كوه رحمت و شرق مرودشت و اصفهان در شرق كوههاي زاگرس و كنار جلگه اصفهان واقع است و اضافه بر آن هر دو در كنار شاهراه شمالي – جنوبي ايران واقع اند.

سوم از نظر بناكنندگان : هر يك از دو شهر بدست يكي از بزرگترين سلسله‌هاي ملي ايران،كه شور شوق وطن پرستي و عظمت و توسعه ايران را در سرداشته و در اين راه تا جائي كه شرايط زمان مساعد بوده موفق شده اند،ساخته شده و يا توسعه يافته است. اين بناكنندگان مي خواسته اند شهر مورد توجه خود را به منتهاي جلال برسانند وبراي اين منظور از هنر كاران اطراف و اكناف استفاده كرده اند.

چهارم از نظر هدف ايجاد و توسعه : تخت جمشيد يكي از پايتخت‌هاي هخامنشي و اصفهان يكي از پايتخت‌هاي صفوي بوده است ولي،اضافه بر جنبه پايتختي،اين دو شهر جنبه قوي مذهبي نيز داشته اند،بخصوص تخت جمشيد كه به عقيده بعضي از مورخين اصولاً يك پايتخت سياسي نبوده است. پرفسورپوپ امريكائي در اين باره مي گويد: «اين نظريه عادي كه گويا تخت جمشيد در درجه اول تعدادي كاخ با شكوه بوده كه به منظور توصيف قدرت سياسي و خشنودي خاطر شاهانه بنا شده بود،طرز تفكر غربي است . . . . تخت جمشيد در حقيقت زيارتگاه ملي مقدسي بود كه وقف هدف ويژه اي شده بود: به منظور پايگاه استواري براي برقراري جشنهاي بهران يا نوروز،از طريق فراواني و حاصلخيزي طلب ميشد»15.

اگر چنانچه به طور دربست اين نظريه را قبول نكنيم و بگوئيم حضور نمايندگان ملل مختلف در مواقع معيني از جمله اعياد رسمي يك دليل سياسي است باز هم به اهميت مخصوص تخت جمشيد بيشتر پي خواهيم برد زيرا مهمترين تشريفات مذهبي و ملي و سياسي در آن شهر انجام مي گرفته است.

و اما درباره جنبة مذهبي عصر صفوي،صفويه به شدت از مذهب تشيع جانبداري مي كردند و اضافه بر مركزيت سياسي و كشوري اين شهرمركزيت مذهبي نيز داشت،بعلاوه بزرگترين اعياد مذهبي و ملي ايران به خصوص عيد نوروز،همان طوريكه در تخت جمشيد اجرا مي شد در اصفهان نيز به عمل مي‌آمد و ديديم كه جشنهاي نوروز 1006 هجري در اين شهر برگزار و از همان سال به پايتختي انتخاب گرديد.

صرف نظر از اين موارد اصفهان محلي پذيرائي نمايندگان كشورهاي مختلف در عالي قاپو و ساير كاخها بود. تفاوتي كه در اينجا به چشم مي خورد اينست كه در تخت جمشيد نمايندگان ملل تابعه شاهنشاهي و در اصفهان نمايندگان كشورهاي مستقل بار مي‌يافته اند ولي اين موضوع به آن معني نيست كه در عصر صفوي نمايندگان ايالات مختلف ايران به دبار صفوي پذيرفته نمي شده اند. از طرف ديگر اين دو شهر نمايشگر جلال و شكوه كشور ايران بود و به احتمال قوي بناكنندگان آنها مي خواسته اند آينه تمام قدي از عظمت و قدرت كشور در پيش روي خود و بينندگان بگذارند. در اين باره راجع به تخت جمشيد مي‌توان بگفته پرفسور پوپ آمريكائي: «تخت جمشيد به طرزي آشكار نمايشگر كشور بود: هنر آن در حقيقت هنر آنچنان حكومتي بود كه به اقوام گوناگون خود به عنوان اعضاي اجتماعي بزرگ غرور و اعتماد مي‌بخشيد»16. و در مورد اصفهان به گفته آندره گدار فرانسوي: «شاه عباس اول مراسم جشن نوروز 1006 هجري (1598 ميلادي) را در كاخ كوچكي كه در اصفهان داشت و نقش جهان ناميده ميشد،برپا نمود . . . در همان زمان نيز تصميم گرفت كه پايتخت خود را عالي ترين و با شكوه ترين شهرهاي دنيا سازد . . . شاه عباس فرمان ميداد و خودش شخصاً عمليات مزبور را اداره و نظارت ميكرد . . . و اصفهان نويني سحرآسا بوجود آمد»17.

پنجم از نظر صفا و طراوت: در تخت جمشيد و اصفهان،هر دو،به باغهاي سبزو خرم توجه بوده است. در مورد تخت جمشيد محل باغها به نحوي روشن مشخص نشده ولي از خلال نوشته‌هاي بعضي از مورخين اين موضوع استنباط مي شود بعلاوه نقوش متعدد گل و گياه از جمله درختان كاج كه در جوار سايرنقوش حجاري شده اين نظر را تأييد مي‌كند. پرفسور پوپ آمريكائي به اين ترتيب مختصراً به اين مورد اشاره مي‌كند: «معابد و باغها سرمشق نهائي اين شهر مقدس هخامنشي است». در مورد باغهاي اصفهان مدارك زيادي وجود دارد و محل باغها نيز به خوبي روشن است. مهمترين اين باغها درخيابان چهارباغ به فرمان شاه عباس ايجاد شده و اضافه برآن بگفته گدار فرانسوي:«در حقيقت چهارباغ بيشتر براي اينكه باغ باشد ساخته شد،نه خيابان خاصه كه اين اسلوب خيابان سازي براي عبورومرور در آن زمان مورد احتياج نبوده است و از حيث هيأت و تركيب

طوري است كه بيشتر براي محل گردش و تفرج بوده تا براي رفت و آمد شهر»18.

ادامه دارد

پاورقی ها:

15- معماري ايراني،تأليف پوپ،ترجمة غلامحسين صدري افشار،احمد ايراني،تهران 1346،ص 30.

16- ايضاً معماري ايراني،ص 40.

17- آثار ايران،جلد دوم،جزوه اول،تأليف آندر گدار،ترجمة سيد محمد تقي مصطفوي،ص 14 و 15.

18- ايضاً آثار ايران،ص 67 تا 75