کیخسرو ، بزرگترین شاهنشاه دودمان کیانی و فرزند سیاوخش شاهزاده ی پاک ایران است.کیخسرو از سوی پدر نوه ی کی کاووس پادشاه ایران و از سوی مادر نوه ی افرسیاب پادشاه توران است و مادر او فریگیس (فرنگیس) دختر افراسیاب پادشاه بیدادگر توران است .
آغاز زندگی کیخسرو
پس از کشته شدن سیاوش در توران( با نیرنگِ گرسیوز برادر افراسیاب) ، فریگیس 5 ماهه باردار بود . افراسیاب برای پیشگیری از زاده شدن فرزندی از نژاد سیاوش ، فرمان داد تا دژخیمان ، فریگیس را چوب زنند . به این امید که کودک از او جدا شود .
با میانجیگری پیرانِ ویسه (از نژاد ویسگان)، سردار بزرگ و نیک خوی تورانی، افراسیاب سرانجام از آزار دختر دست می کشد . پس از 4 ماه کیخسرو زاده می شود ، اما برای آنکه از رخدادهای پیشین و همچنین از پدر و ریشه ی خود آگاهی نیابد او را به کوه و دشت می رانند و همدم چوپانان می سازند .
افراسیاب از بیمِ گزند ، هر از چندگاهی او را به دربار می خواند و از او پرسش هایی می کرد . کیخسرو نیز هر بار با پاسخ هایی نادرخور و بدور از خرد ، افراسیاب را قانع می کرد که : کیخسرو از رویدادهای پیشین هیچ آگاهی ندارد و جز چوپانی و گله داری از جهان چیزی نمی داند .اما مگر می شود پسری سراغ پدرش را از دیگران نگیرد ؟
آغاز پادشاهی
سرانجام ایرانیان از زاده شدن فرزندی از تخمه ی سیاوش آگاهی می یابند و در پی او می فرستند و وی را با سختی بسیار به ایران می آورند و بر تخت شاهی می نشانند . در گام نخست ، ناسازگاری های از سوی طوس ، فرزند نوذر شاه در کار پادشاهی انجام می شود اما سرانجام با رای زنی های بسیار و میانجیگری بزرگان ایران ، طوس با پادشاهی کیخسرو همداستان می شود و او را فرمان می برد . کاووس شاه که پس از کشته شدن سیاوخش از جهان نا امید شده و در کار پادشاهی سستی می ورزید، پادشاهی را به کیخسرو واگذار می کند و ازکیخسرو می خواهد که با گردآوری و پسیچیدن سپاه، کینِ سیاوخش را از تورانیان بستاند و دردهای دلش را درمان کند .
کین خواهی (خون پدر) از تورانیان
در جنگ های سختی که میان ایرانیان و تورانیان روی می دهد ، سرانجام تورانیان شکست خورده و تاج و تخت افراسیاب سرنگون می شود . اما به افراسیاب دست نمی یابند . افراسیاب پس از گریزهای فراوان، از ترس جان به غاری تنگ و تاریک پناه می بَرَد ،تا آنکه پس از گذشت چندی سرانجام با همکاری مردی دین پژوه دستگیر می شود و بدست کیخسرو کشته می شود و با کشته شدن افراسیاب ، جنگ های بزرگ ایرانیان و تورانیان به سر می آید و کیخسرو انتقام خون پدر بی گناهش را می گیرد .
فرجام پادشاهی
سرانجام کار پادشاهی کیخسرو برای هر کسی شگفت آور است . کیخسرو پس از 60 سال پادشاهی پیروزمندانه و نیک گرایانه ، برای آنکه در دام منی و غرور گرفتار نشود و از فرمان یزدان سر نتابد و در پی آن فره ایزدی از او دور نشود ، دست از پادشاهی می کشد ! بنابراین یکی از شگفتی های تاریخ پادشاهی ایران باستان روی می دهد ! فردوسی دلیل کناره گیری کیخسرو از پادشاهی را از زبان کیخسرو چنین بر شمرده است :
ز بهر پرستش سر و تن بشست
بشمع خرد راه یزدان بجست
بیامد خرامان به جای نماز
همی گفت با داور پاک راز
...
بیامرز رفته گناه مرا
ز کژی بکش دستگاه مرا
بدان تا چو کاووس و ضحاک و جم
نگیرد هوا بر روانم ستم
نگه دار بر من همین راه و سان
روانم بدان جای نیکان رسان
پس از کناری گیری، دیگر کسی کیخسرو را ندید ، گمان رفت که او برای ستایش یزدان به کوه ها رفته و ناپدید شده است . گروهی از تاریخ نگاران از عروج و به آسمان رفتن کیخسرو سخن به میان آورده اند . در میان پیروان زرتشت نیز چنین باوری روان است که : کیخسرو در آینده بهمراه سوشیانت پدیدار خواهد شد و بدی های جهان را از میان بر می دارد . سهروردی بر این باور است که کیخسرو عارفی روحانی بوده است و نفس او منقّش به انوار قُدس الهی بوده و در پایان عروج کرده است .
خوی و منش و شیوه ی پادشاهی کیخسرو
کیخسرو یکی از نیکخوترین پادشاهان تاریخ ایران است ، زندگانی و رفتار و منش او بسیار به کورش بزرگ می ماند ، تا جایی که برخی از پژوهندگان نامدار ، او را با کورش هخامنشی یکی دانسته اند .
پیش از آغاز جنگ های بزرگ کیخسرو با افراسیاب به رهبری سپهدار طوس، کیخسرو در بارگاه پادشاهی ، رو به سپهدار طوس می کند و چنین پند می دهد:
کشاورز ، گر مردم پیشه ور
کسی کو به رزمت نبندد کمر
نباید که بر وی وزد بادِ سرد
مکوش ایچ جز با کسی همنبرد
نباید نمودن به بی رنج ، رنج
که بر کس نماند سرای سپنج
بد نیست این فرمان کیخسرو را با رفتار همسایه های خودمان بسنجیم که پس از تاخت و تاز از هیچ کاری دریغ نمی کردند : کشتن سالمندان ، پوست کندن انسانها ، نمک پاشیدن روی زمین های کشاورزی ، به تنور افکندن کودکان و دست درازی به بانوان !
اما شاه ایران فرمان می دهد که هرگز به کشاورزان و مردمان پیشه ور کاری نداشته باشید ، نباید باد سردی بر آنان وزد ! با کسی به جز همنبردان و کسانی که به جنگ شما می آیند نجگید و رنج و آزاری به مردمان بی آزار نرسانید .
ازین دست فرمانها از سوی کیخسرو چندین بار دیگر هم رانده می شود . هنگامی که به بارگاه افراسیاب دست می یابد همه ی سپاهیان گمان می بردند که اکنون دست به غارت و کشتن و سوختن خواهد زد و به بانوان دست می یازد :
بران گونه بردند گردان گمان
که خسرو سرآرد بر ایشان زمان !
اما چنین نکرد و اطرافیان از کار کیخسرو در شگفت، با خود گفتند :
کز ایشان شه نامبردار کین
نخواهد ز بهر جهان آفرین !
کیخسرو بر پای خاست و فرمان داد :
چنین گفت کیخسرو هوشمند
که هر چیز کان نیست ما را پسند ،
نیاریم کس را همان بد به روی
وگر چند باشد جگر کینه جوی.
دقیقا برابر با گفتار بزرگان دین ، که فرموده اند هر چیز که برای خود نمی پسندی ، برای دیگران ، مپسند.
بفرمودشان بازگشتن به جای
چنان پاک زاده جهان کد خدای
بدیشان چنین گفت کایمن شوید
ز گوینده گفتار بد مشنوید
بباشید ایمن به ایوان خویش
بیزدان سپرده تن و جان خویش
ز خون ریختن دل بباید کشید
سر بی گناهان نباید برید
نیاید جهان آفرین را پسند
که جویند بر بیگناهان گزند
و دیگر که خوانند بیداد و شوم
که ویران کند مهتر آباد بوم !
آنچنان مهربان رفتار نمود که بزرگان ایران در گفتاری به کیخسرو یادآور می شوند که آیا برای میهمانی بدینجا آمدی ؟ رفتار پادشاه ایران با شکست خوردگان چنین بود که از یک میهمان سر می زند !
چو زان گونه دیدند کردار اوی
سپه شد سراسر پر از گفت و گوی
که کیخسرو ایدر بدان سان شدست
که گویی سوی باب مهمان شدست !
کیخسرو سپس فرمان می دهد که هیچ کس حق ندارد به بانوان دست درازی کند و آرامش آنان را بر هم زند . کیخسرو حتی پس از کشته شدن شاه مکران ، با آنکه سپاهیان از شاه خواستند سر شاه مکران را ببرد ، چنین نکرد و گفت :
سر شهریاران نبرد ز تن
مگر نیز از تخمه ی اهرمن
برهنه نباید که گردد تنش
بران هم نشان خسته در جوشنش
یکی دخمه سازید مشک و گلاب
چنان چون بود شاه را جای خواب
کیخسرو با چنین کاری نشان داد که بزرگان هر قوم و طایفه را هر چند شکست خورده نباید خوار و پست گردانید.
نه مردی بود خیره آشوفتن
به زیر اندر آورده را کوفتن
درست همسانِ گفتار رودکی سمرقندی که می فرماید :
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده آورده است :
در آن زمان که کیخسرو لهراسب را ولیعهد می کرد این وصیت کرد :
پادشاه و آفریدگار آسمان و زمین (خداوند) ، هر که را در زمین خدایگانی(پادشاهی) داد ، سزاوار است آن کس را که فرمان خدای تعالی نگاه دارد و آن کند در میان خلق که او فرموده است و عدل و انصاف نگاه دارد و هرکار که فرماید ، باستحقاق فرماید و بداند که مدار پادشاه و رعیت و صلاح دین و دنیا به مال است . و ایزد تعالی مال را آلت زندگانی و مرگ بندگان گردانیده است و چشمه و کانی که ازو مال بدست آید ، عمارت است یعنی اگر صلاح دین و دنیای خود و رعیت می خواهی ، در آبادانی کوش و عدل نگاه دار .
....................................
پژوهش : مهدی زیدآبادی نژاد (گروه نویسندگان مهرمیهن)
بن مایه های نوشتار :
1-تاریخ گزیده – حمدالله مستوفی 2-شاهنامه – فردوسی توسی 3- تاریخ ایران – پیرنیا
دیدگاهها