0 تراز
24 بازدید
در هنر و ادب ایران از سوی (3,659 تراز)
شنیدم که روزی خسرو با بزرگمهر در بستان سرایی خرامیدند. به کنار حوض به تماشای بطان بنشستند که هر يك برسان زورق سیمین بر روی دریای سیماب گذر می کردند یکی ملاح دار به مجدفه پای کشتی قالب را وا کنار انداختی، یکی چون بازیگران گاه تعلیم که از نر بادن هوا بر سطح دجله معلق زنند، سرنگون به آب فرو شدی گاه چون زاهدان که سجاده بر آب افکنند پیش خسرو نماز می بردند، گاه چون قصاران لباس آب بافت جناحین به قرصه صابون حباب می زدند. گاه چون زرادان درع غدایر را بر شکل غدایر معنتبر و مسلسل نیکوان حلقه در حلقه و کره در گره می انداختند ساعتی بر طرف آن حوض نظاره بر کارگاه قدر می کردند تا خود آن مرغان بحرکت را از جامه تموج آب که به شعر آسمان گون ماندی نقش بند کن فیکون چگونه پدید آورد. خسرو گوهری گرانمایه در دست داشت که هر وقت بدان بازی کردی. مرجانی که آفرینش در حقه دهان هیچ معشوق مثل آن ننهاد، مرواریدی که روزگار به نوک مژگان هیچ عاشق مانند آن نسفت چشم هیچ نرگس چنان ژاله تدیده بود و رحم هیچ صدف چنان سلاله نپروریده در استغراق آن حالت از دستش در افتاد. بطی به منقار بر گرفت و فرو خورد بزرگمهر مشاهده می کرد و پوشیده می داشت تا آن زمان که خسرو با خلوتخانه خویش رفت و بزرگمهر با وثاق آمد. خسرو را از آن گوهر یاد آمد معتمدی را بفرستاد تا به جدی بلیغ در آن موضع طلب کند. بسیار طلب کرد و نیافت خسرو در تغابن تضییع آن بیم بود که رشته پر گوهر از سرشک دیده بگشاید بزرگمهر را حاضر کرد و گفت : اگرچه آن در یتیم خود با دست آید و چنان یتیم را خدای تعالی ضایع نگذارد، اما حالی را من بر فوات آن رنج دل میبینم. چاره این کار چیست ؟ بزرگمهر به حکم آن که خداوند طالع خود را در آن وقت موبل می دید، و نحوس کواکب را به نظر عداوت ناظر با خود اندیشه کرد که چون این بط در میان دو هزار بط مشتبه است، اشارت به یکی نتوانم کرد و اگر مجملا بگویم که در شکم یکی ازین بطان است ، میترسم که تأثیر طالع نامساعد اصابت حکم را در تأخیر اندازد تا بطان بسیار کشته شوند و چون گوهر نیابند خسرو خشم گیرد و مرا به جهل منسوب کند یا به خیانت آن روز در این اندیشه به سر برد و هیچ نگفت. چندان که اختر اقبال از وبال بیرون آمد و روزگار با او چنان شد که اگر: 
زهر در کام او شکر گشتی
سنگ در دست او گهر گشتی 
image

پس به خدمت خسرو شتافت و گفت : پیوسته گوهر شمشير ملك شب افروز حوادث ایام باد. امروز به پرتو فر پادشاهی تو در آینه فراست خویش چنان می بینم که آن گوهر در بطن یکی از بطان است که همه چون غواصان گوهر طلب کرد حوض میگشتند اگر شهریار بفرماید تا بطی چند را خون بریزند، آن گوهر به خونبهای ایشان از روزگار باز توان سند به حکم فرمان اولین بط را که سر ببریدند، و به سر کارد مهر از درج حوصله او بر داشتند پس از قطره ای چند لعل سیال و یاقوت مذاب آن گوهر چون يك قطره آب از میان برون افتاد. خسرو در آن شگفتی از بزرگمهر پرسید که چرا زودتر نگفتی؟ گفت: سعادت طالع را بر طریق مساعدت نمیدیدم اندیشه کردم که اگر بگویم مشعبدان هفت حقه پیروز این گوهر را بایشم روز و شبه شب چنان بر آمیزند و از دیده اوهام پنهان کنند و به دستانی از زیر دست تصرف بیرون دهند که هرگز عقل چابك اندیش تیز بین آن را باز دست نتواند آورد امروز که دولت شاه را معاون یافتم و ایام را موافق بگفتم، و همچنان آمد. 
اقبال یغمائی - دانای بزرگ

گفتمان های پیشنهادی

+1 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان مارس 27, 2021 در هنر و ادب ایران از سوی فرزاد بتهایی
+1 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان مارس 28, 2016 در بزرگان ایران از سوی ورجاوند (926 تراز)
0 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان نوامبر 22, 2021 در هنر و ادب ایران از سوی مهدی زیدآبادی نژاد (3,659 تراز)
0 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان اکتبر 25, 2021 در هنر و ادب ایران از سوی فرزاد بتهایی
...