به باور من، مردم ترکیه چه از دید نژادی و چه از دید تاریخی و آثار باستانی بیشتر ایرانشهری هستند و زبان تاریخی آن ها نه زبان قاتلین آنان و دیگر ایرانشهریان (زبان ترکی مغولان چنگیزی و تیموری و سلجوقی و هونها)، زبان پارسی بوده است. نگاهی ژرف به نام های شهرهای این کشور درستی این سخن را نشان می دهد: وان (پیروزی)، ویرانشهر، اَردوین (بیننده راستی، بصیر)، اَرزَنگان (معرب به اَرزَنجان)، اَرَپگیر (شکارگر اعراب)، نوشهر، ایزمیر (هیزم ساز)، ایستانبول (معرب ایستانپوهل، ایستانپول: پُل ایستاننده) و دیگر شهرهایی که گاه نام پارسی دارند و گاه ناآشنا که با این همه دارای آثار باستانی ایرانی هستند مانند آماسیا و ... . اگر چه واژگان پارسی پهلوی و پارسی بسیاری در زبان این کشور یافته می شوند، بسنده است که به نام های اندام های بدن نیز بیندیشیم که بیشتر به زبان پارسی هستند: باش (سَر): باش همان واژه بُن پارسی باش- است چرا که هم زنده و یا مرده بودن و هم کیستی یک انسان را نشان می دهد.
گُوز (چشم): از ویژگی های مردم ایران و ایرانشهر که بیشتر آریایی تبار هستند این که چشمان تنگ ندارند (بر خلاف ترکان مغول تبار) و چشمان بزرگ گردو مانند دارند و گُوز همان گردو است که برای پافشاری بر این ویژگی چشمان برای نامیدن چشم هم به کار رفته است، همان ویژگی که چکامه سرای ایرانیار نظامی گنجوی نیز در چکامه های خود به آن پرداخته است.
غولاگ/ گولاگ (گوش): غولیدن/گولیدن در زبان پارسی پهلوی همان شنیدن است و غولاگ/ گولاگ همان شنونده است که برای نامیدن این اندام شنوایی به کار گرفته شده است. همچنین در زبان پارسی پهلوی، آزغولیدن/ آزگولیدن همان گوش دادن است و غول آز! یا گول آز یعنی بشنو! گوش بده!
دوداگ (لب): دود در زبان پارسی پهلوی همان بخار و هم دود آتش و ... است و دوداگ از بن دودیدَن (دود-) ریشه گرفته و به معنی بخار کننده، دود کننده است که بیرون آمدن بخار و دود از دهان از لای لب ها را نشان می دهد.
آیاگ (پا): از بن آمدن (آی-) است و همراه آمدن این اندام با دارنده آن را یادآوری می کند.
اَل (دَست): این نام از بُن اَلیتَن (اَل-) به معنی به دست آوردن و گرفتن ریشه گرفته است و با اَلَک (ابزاری برای به دست آوردن و گرفتن) همریشه است. همچنین این نام در نام شهر مادنشین اَلیگودَرز (اَل ی گودَرز) در جنوب اُستان لرستان نیز دیده می شود که به معنی دست گودرز است.
گورساگ (معده): نام این اندام از بن پارسی گورسیدَن (گورس-): گرسنه شدن ریشه گرفته است و به معنی گرسنه شونده است.
پاگورساگ (روده): نام این اندام به زبان پارسی است و به جایگاه این اندام در پای معده و در پیوند با بخش زیرین معده می پردازد.
آغاز (دهان): بخش آغازین لوله گوارش و بخش آغاز هر سخن و پیامدهای و دستاوردهای آن است.
پارماگ (انگشت): پارماگ از بن پارسی پارمیدَن (پارم-): لمس کردن، نوازش کردن ریشه گرفته است و به معنی نوازش کننده و لمس کننده است. این واژه با نام تاریخی دخترانه، پارمین از نام های کهن هخامنشی همریشه است که به معنی نوازش کردنی و قابل نوازش کردن است.
روشن است که دستاوردهای بیشتر نیازمند بررسی های بیشتر هستند.