تک بیت هایی پرمعنا و شاه بیت هایی زیبا از شادروان صائب تبریزی:
در مقام حرف مهر خاموشی بر لب زدن
تیغ را زیر سپر درجنگ پنهان کردن است
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است
ای دیده ي گلچین به ادب باش که شبنم
از دور به حسرت نگران است در این باغ
مخند ای نوجوان زینهار بر موی سفید من
که این برف پریشان بر سر هر بام میبارد
ما از این هستی ده روزه به جان آمدهایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است
مستمع صاحب سخن را بر سرکار آورد
غنچهي خاموش ، بلبل را به گفتار آورد
عالم تمام یک گل بی خار میشود
دل را اگر ز کینه مصفا کند کسی
ز روزگار جوانی خبر چه میپرسی
چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت
هر که آمد در غم آباد جهان چون گردباد
روزگاریخاک خورد آخر بهخود پیچید و رفت
دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش
که آب زندگی هم میکند خاموش آتش را
معیار دوستان دغل، روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
ریشه ی نخل کهن سال از جوان افزون تر است
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم
که ناکس ، کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
بزرگ اوست که برخاک همچو سایه ي ابر
چنان رود که دل مور را نیـــازارد
خنده رسوا می نماید، پستهي بی مغز را
چون نداری مایه، از لاف سخن خاموش باش
چون خطایی از تو سر زد، در پشیمانی گریز
کز خطا نادم نگردیدن، خطای دیگر است
دانه ای را که دل موری از آن شاد شود
خوشی اش روز جزا تاج سلیمان باشد
جذبهي عاشق اثر در سنگ خارا می کند
کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند
چون وا نمی کنی گرهي خود گره مباش
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
ای گل شوخ که مغرور بهاران شدهای
خبرت نیست که در پی چه خزانی داری
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است
پوشیده است پست و بلند زمین در آب
آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع
کاش در زندگی از خاک مرا بر میداشت
طومار زندگی را، طی میکند به یک شب
از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی
عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
...................
صائب تبریزی