رخداد کشته شدن سیاوخش ایران، آنهم با آن ناجوانمردی ، هنوز هم پس از هزاران سال هر مردم(انسان) آزاده و فرهیخته ای را اندوهگین می کند و اشک از دیدگان پاکدلان فرو می ریزد.آنگونه که از داده های تاریخی بر می آید کشته شدن سیاوش برای ایرانیان بسیار دردناک و سنگین بود چنانکه تا هزاران سال پس از آن رویداد تلخ، این سوگواری ها ادامه داشت .
ثعالبى مینويسد:
« چون گزارش كشته شدن سياوش به ايران رسيد، زمين از گريه مردم به لرزه درآمد و سوگ همگانى شد و اين داغ را سخت بزرگ انگاشته، سوگواريها كردند و در اين هنگام حال كى كاووس چونان حال فريدون به هنگام شنيدن گزارش مرگ ايرج بود. تاريخ غررالسير، ص 140- 139.
به گزارش ابن بلخى:« كى كاوس چون خبر حادثه سياوش شنيد، جزع بسيار كرد و گفت: سياوش روحانى را من كشتم نه افراسياب». فارسنامه، ص 41.
گويند رسم سياه پوشيدن در مصيبتها از اين زمان در ايران آغاز شد و آن چنان بود كه يكى از پسران گودرز با شنيدن اين خبر، در سوگ سياوش جامه هاى سياه بر تن كرد و به پيش كى كاووس رفت. كى كاووس كه او را سياهپوش ديد، پرسيد: اين چيست؟ در پاسخ گفت: امروز روز تيرگى و سياهى است. و رسم سياه پوشيدن در سوگواريها از آن زمان بود.
طبرى، تاريخ طبرى، ج 2، ص 425 بلعمى، تاريخ بلعمى، ج 1، ص 602 ابن اثير، الكامل، ج 3، ص 78- 77.
نرشخى می نويسد : سياوش كسى بود كه حصار بخارا را بنا كرد و بيشتر در آنجا بود( گمان میرود كه نرشخى بخارا را با سياوشگرد يكى دانسته است). وى در ادامه میگويد:« و هم در اين حصار بدان موضع كه از در شرقى اندر آيى، اندرون درِ كاهفروشان و آن را دروازه غوريان خوانند، او را آنجا دفن كردند. و مغان بخارا بدين سبب آنجاى را عزيز دارند. و هر سالى هر مردى آنجا يكى خروس بَرَد و بكشد پيش از برآمدن آفتاب روز نوروز. و مردمان بخارا را در كشتن سياوش، نوحههاست. چنانكه در همه ولايتها معروف است. و مطربان آن را سرود ساختهاند و مىگويند و قوّالان آن را گريستن مغان خوانند.» نرشخى، تاريخ بخارا، ص 33- 32. باز همو در جايى ديگر مىگويد:« و اهل بخارا را بر كشتن سياوش سرودهاى عجب است و مطربان آن سرودها را كين سياوش گويند.» همان، ص 24.
گرديزى در باره تداوم كين سياوش می نويسد:
چون خبر كشته شدن او به ايران رسيد« جهان بشوريد و سران ايران بشوريدند و ميان ايران و توران تعصب و فتنه افتاد، تا بدين غايت هنوز[ يعنى قرن پنجم هجرى و زمان گرديزى] اندر آنند.»
زين الأخبار، ص 47.
ثعالبى ادامه می دهد: با شنيدن خبر كشته شدن سياوش« رستم را دردى جانكاه گرفت كه او را از پاى افكند، به گونه اى كه نتوانست سواره به نزد كى كاووس بيايد. ناگزير پياده و سر و پاى برهنه و گريان بر شاه درآمد و گفت: شاها، آن روز خطا كردى كه فرزند بی مانندت را آواره ساختى و او را ناگزير كردى كه به دشمن پناه ببرد تا زمين را از خونش سيراب كردند. اينك از مرگ او پشت ما شكست و كارها نابسامان گرديد. همه اين گرفتاريها پيامد همدلى تو با سودابه و چشم پوشى تو از تبه كارى آن جادوى پتياره است.»
تاريخ غررالسير، ص 140.
بکوشش : بانو میترا مهر آبادی _ پخش ویژه : مهرمیهن
مهر میهن می افزاید : تاریخ نشان داده است که نیک نامان و پاکان هیچگاه از یاد آیندگان نخواهند رفت و همواره نام و یادشان گرامی خواهد ماند. سیاوخش پاک ایران هم از چنین ویژگی برخوردار بود و نام نیکش همواره در میان ایرانیان زنده و پاینده است. اما چگونه شد که سیاوخش چنین نیک نامی را برای خود خرید ؟ پاسخ را از زبان شاهنامه می شنویم:
سیاوخش از بهر پیمان که بست
سوی تیغ و نیزه نیازید دست !
نفرمود، کس را ز یاران خویش
که در جنگ، بنهند، یک پای پیش !
..............
سیاوخش ایران ، در هنگامی که مرگ را پیش و روی می دید ،از پیمان خود بر نگشت !
حتی اجازه نداد یکی از یارانش ،دست به شمشیر ببرد !
و سرانجام :
همه کشته گشتند بر دشت کین
ز خونشان همه لاله گون شد زمین