نکته ای دیگر که یادم آمد:
هیچ ناهندمندی در زبان پارسی نیست تنها کمبود آگاهی ما درباره این زبان تواناست
نگرش استاد ایرزاد:
دیدن با مینه ی درست در پارسی به کار نمی رود ، دیدن نگاه درونی ( باطنی ) است و بُن زمان کنون آن : دین است : من دیدم ، من می دینَم.
آن چه باید برای دیدن بیرونی ( ظاهری ) یا با چشم سَر دیدن، باید به کار رود : بیدَن است و بُن کنون آن : بین
من بیدم ، من می بینَم.
دید و دین نگاهی درونی که در ادبیات پارسی ، عرفان یا هستی شناسی به چشم سِوُم ، چشم جان ، چشم غیبی
گفته میشود.
ستود و تعریف آن این است : با اندیشه و فکر دیدن یا دینیدن، بنابراین به جای بینش بهتر است دینش گفته شود.
برای دیدن درونی :
دین : دینه ، دینا ، دینش، دیننده، دیناک ، دینال ، دینِمان ، دینشگاه ، دینشمند ، دینشوَر. . .
دید : دیده ، دیدار ، دیدمان ، دیدگر ، دیدگاه. . .
برای دیدن با چشم سَر یا با دو چشمان مان بهتر است بیدن و بینیدن و واژه های برساخته آن به کار برده شود :
بین : بینه ، بینا ، بینش ، بیننده ، بیناک ، بینال، بینِمان، بینشگاه ، بینشمند ، بینشوَر. . .
بید : بیده ، بیدار ، بیدمان ، بیدگر ، بیدگاه. . .
وختی می گوییم نابینا ینی دو چشم اش کور است ولی وختی می گوییم نادینا ینی بی خِرَد ، بی عقل ، بی شعور
یا به سخنی دیگر نمی تواند با اندیشه بیانگارد و بپندارد.
دیدن: دی(دِی،خداوند) د(گذشته نما) ن(بُنواژساز)
دین: دی(خدا، آفریدگار) ن(نامواژساز)
همچنین از این دست نادانی ها که به غلط ناهندمندی خوانده میشود باز هم هست مانند:
خُفتن، خوابیدن، خُسبیدن
سه کارواژه بالا هم مینو نیستند بیک همه آنها را هم مینو میپندارند.
دادن، دَهِش