... زمین سرازیر شد; هرچه بیشتر گشت، کمتر یافت. درمانده و سرگردان، باز به آسمان پرواز کرد و سر به درگاه خدا سائید و به عجز از خدا خواست که رهنمایش شود و راه را بدو بنمایاند، باشد که چنین بنده ی پاکدلی را بشناسد. ...
...
۶. شاهنامه، مشعل مردمان
بنابر دلیلی که غايه ميهن خواهي شاهنامه بر ضرر هیچ قومی و مردمی و نژادی نمی باشد، بلکه در هر شخص پاکدل، احساسی وطن خواهی می پرورد، بیش از پیش در دل مردمان دنیا راه می یابد، زندگی ...
... همه مردمان چنین نیستند و پاکدلان نیز تعداشان اندك است و صدایشان ضعيف. به آنان فرصت داده نشده است تا تعليمات خویش را گسترش دهند . هر کس رفتار آنان را می شنود آفرین می گوید ليكن ناهنجاریهائی که خوی اهریمنی ...
رخداد کشته شدن سیاوخش ایران، آنهم با آن ناجوانمردی ، هنوز هم پس از هزاران سال هر مردم(انسان) آزاده و فرهیخته ای را اندوهگین می کند و اشک از دیدگان پاکدلان فرو می ریزد.آنگونه که از داده های تاریخی بر می ...
... خلقان (kholghaan) جامه کهنه و فرسوده)
فردوسی بزرگ نیز در شاهنامه همین چهار نیاز را آورده است :
اگر شاه دیدی وگر زیردست وگر پاکدل مرد یزدانپرست چنان دان که چاره نباشد ز جفت ز پوشیدن و خورد ...
بسی خوانده ای وصف گندآوران که بردندگوی از سرسروران به پیکار دشمن فشردند پای تبه ساخته دستبرد سران کنون بشنوازفتح خونینه شهر که یکچند تازید دشمن برآن فرستادصدام ناپاکدل سوی «خرمی شهر» جیشی گران سپه راند ...
... زندگی و مبادی خاص مسلکی داشتند که عبارت بود از خرد ، راستی و مردمی . جوانمرد را از سه چیز گریز نبود ، راست بگوید ، در کار شکیب کند و پاکدل باشد . بنابراین هر مرد عیار ، دلیر و شکیبا ، پاکدل و عفیف بود ...
بيست بهمنماه سال ٢٤٧ هجري، بنابر برابرگذاريهاي تاريخي، همزمان است با روزي كه يعقوب ليث، هرات، باميان، بلخ، كابل، غزنه و بُست را از يوغ تازيان رهاند. او را ميتوان از مبارزان خستگيناپذير راه آزادي و ...
... آن دختر شود.
بزد دست بیژن بدان هم به بر
بیامد بر شاه پیروزگر
این بخش اوج جسارت و فداکاری و بلندپروازی دلاوری و در عین حال صداقت و پاکدلی جوانی را به نمایش میگذارد، که متاسفانه نامش آنچنان با ماجرای ...
... می گوید: اگر شاه دیدی و گر زیر دست وگر پاکدل مرد یزدان پرست چنان دان که چاره نباشد زجفت زپوشیدن وخورد وجای نهفت اگر پارسا باشد و رای زن یکی گنج باشد پراکنده زن به ویژه که باشد به بالا بلند فروهشته ...
... افتد. پیر پاکدل را خنده ای بر لب نشست و با صدائی آرام و آهنگی درآمیخته به مهربانی گفت: نور دیده ی من، آن زر که پنهان کرده ای، به مغاکی بیفکن، تا دلت از بیم دزدان آسوده شود. این اندک مایه زر که همراه داری ...
... فکری سکندر نمود پی چاره تدبیر دیگر نمود بگفتا به سردار ایران سپاه که بگذر ز پیکار و بگشای راه ببخشم تو را بر همه مهتری از این پس تو سردار اسکندری ولی آریو برزن پاکدل پی پاس این خاک و این آب و گل به اسکندر ...