ها رون الرشید از بهلول پرسید که دوست ترین مردم نزد تو کیست؟ گفت: آنکس که شکم مرا سیر کند . گفت اگر من شکم ترا سیر کنم مرا دوست داری ؟ گفت : دوستی به نسیه می باشد .
روزی هارون الرشید از کنار گورستان می گذشت ; بهلول و علیان مجنون را دید که با هم نشسته اند و سخن می گویند، خواست که با ایشان مطایبه (شوخی) کند. بفرمود تا هر دو را آوردند، گفت:من امروز دیوانه می کشم ، جلاد ...