ديدي اي دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با يار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازي انگيخت آه از آن مست که با مردم هشيار چه کرد اشک من رنگ شفق يافت ز بيمهري يار طالع بيشفقت بين ...
... گردد همال پدید آید آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی کو غم عشق خورد دل زال یکباره دیوانه گشت خرد دور شد عشق فرزانه گشت جالب است بدانیم که فردوسی خود واژهی عشق را چگونه مینوشته است. به احتمال بی «ع»، ...
... همه مراقبت از دل آنقدر از عشق سرودند و داستان های عاشقانه نقل کردند که نل کم کم احساس کرد غم عشقی نامعلوم بر دلش راه یافته و سخت او را به اندیشه وا داشته و آشفته اش ساخته است. آنچنان که حالش دگرگون شد ...
سر ریز غم عشق توام از دل غم خیز چون باده ناب کهن از ساغر لبریز در پیچ و خم شاخ درختان به شب تار بس ناله برآید ز من و مرغ شباویز(۱) بی خویشم و بی تابم و چون آهوی وحشی پیوسته دوان در پیِ آن چشم دل آویز ...
... جان ویس بوی یزدان می رسد هم از ویس خواجوی کرمانی می فرماید : پیش رامین هیچ گل ممکن نباشد غیر ویس .. پیش سلطان هیچکس محمود نبود جز ایاز سعدی شیرازی می فرماید : رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد ..... یک ...
... خود آرام دهی و او را غم عشق خود سرمایه دهی، که بیغم عشق تو آسایش دل و آرام جان نبود. تا جان دارم غم تو را غم خوارم بیجان غم عشق تو به کس نسپارم نکتهای از پندها و اندرزهای خواجه: آنانکه اهل ...