امشب ز هوای تو دگر خواب ندارم یک چشم به در دارم و ارباب ندارم وقت است که باز آیی و بر دیده گذارم خاک رهت ای جان که زر ناب ندارم ارباب وفا را نبرم من ز خیالم هیهات که در دیده دگر آب ندارم تن ...
ای نگاهت کرده ما را هوشیار ای که کردی سینه را آئینه کار سینه ام باز است و در آئینه است پرتو آئینه ات در سینه است گاه در آئینه می ریزد بهار گاه در هر ذره دیدم روی یار ای نگاهت زمزم دشت صفا ...