مینا عرشی :
فردوسی، خداوندگار سخن پارسی، ابرمرد فرهنگ و ادب ایران، در سرایش شاهنامه افزون بر این که تاریخ ایران را بازگو میکند، تمامی فرهنگ، آداب، آیینها و زیباییهای انسانی و طبیعی ایران را نیز به تصویر میکشد. او در کنار گوهر نژادهی خویش، به همهی هنرها نیز آراسته است. سپهسالاری است که همهی فنون رزمی را میشناسد و در آرایش میدانهای جنگ، سپاه را به بهترین شکل رهبری میکند. موسیقیدانی است که در بزمها و رزمها، آلات موسیقی را در خور زمان و مکان به کار میبرد. نگارگری است که نگارههایش را با زندهترین رنگها در سخنش جان میبخشد و این همه از این رو شگفتانگیز و ستودنی است که در سخن اوست و اگر تمامی گیتی را بسیج کنیم که نه در سی سال، که در سی سده نیز نخواهند توانست با چنین هماهنگی و زیبایی، کاری سترگ چون شاهنامه را گردآوری کنند.
در شاهنامه از سازهای کهن ایران نام برده میشود؛ چه سازهایی که امروزه نیز نواخته میشوند، همچون: دف، تنبور، سنج، طبل و ... و چه آنهایی که از یاد رفتهاند و تنها نامشان بر جای است، مانند: گاودُم و رویینه خُم.
هر یک از سازها در بزمها، رزمها، جشنها یا سوگواریها کاربرد داشته است و فردوسی با چنان استادیی به وصف آنها میپردازد که از میان رویههای شاهنامه، آوای رامشگران را در بزم و جوش و خروش، و طبل و کوس را در رزم میشنویم. پس بر آنم که به اندازهی توان خویش و نه در خور بزرگی شاهنامه، به بررسی سازها در شاهنامه بپردازم:
بربت
بربت یکی از مهمترین سازهای کهن ایران است.این واژهی فارسی، دو بخش دارد: یکی «بر» به معنی سینه و دیگری «بت» به معنی مرغابی؛ چرا که این ساز، که دارای کاسهای بزرگ و دستهای کوتاه است، شبیه به مرغابی است. گویند این ساز از ایران به دیگر کشورها رفته است و در زبان پهلوی آن را (barbat -barbut) میگفتهاند. این ساز را از آنجایی که هم مانند تنبور با سر انگشت یا زخمه نواخته میشده است و هم مانند رباب با کمانه، پیونددهندهی این دو گروه از سازها میدانند.
بربت بیشتر در بزمها نواخته میشده است و نوای آن حالتی میان اندوه و شادی دارد و بیشتر چنگ را همراهی میکند. نام این ساز در شاهنامه برای نخستین بار در پیشواز مهراب از سام و زال، هنگامی که جهانپهلوان برای خواستگاری رودابه به کابل پا میگذارد، به کار رفته است:
به کابل رسیدند خندان و شاد
سخنهای دیرینه کردند یاد
همه شهر زآوای هندی درای
ز نالیدن بربت و چنگ و نای
تو گفتی دد و دام رامشگر است
زمانه به آرایشی دیگر است
در پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران، سالار بار رامشگری را که اجازهی بار میخواهد، چنین میشناساند:
بگفتا که رامشگری بر در است
ابا بربت و نغز و رامشگر است
ز گفتار او شاد شد شهریار
بیاراست ایوان چو خرم بهار
می و بربت و نای برساختند
دل از بودنیها بپرداختند
پرستندگان ایستاده به پای
ابا بربت و چنگ و رامشسرای
فردوسی پس از کشته شدن اژدها به دست بهرام گور و بازگشت او به پردهسرای، چنین میگوید:
وز آنجا بیامد به پردهسرای
می آورد و خوبان بربتسرای
در داستان گلهی درویش از بیچیزی نزد بهرام گور و نامه نوشتن بهرام به شنگل که از کولیان چندی گزین کند و به ایران بفرستد، آمده است:
به نزدیک شنگل فرستاد کس
چنین گفت کای شاه فریادرس
از آن لوریان برگزین دههزار
نر و ماده بر زخم بربتسوار
به ایران فرستش که رامشگری
کند پیش هر کهتری بهتری
همچنین در آزادی قباد و آمدنش به ایرانزمین، در جشنی که بلاش در پیشواز قباد و اردشیر و تیمار سوفزا برگزار کرد نیز بربت نواخته شد:
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
همی بود جشنی نه بر آرزوی
ز تیمار پیروز آزادهخوی
همه چامهگر سوفزا را ستود
به بربت همی رزم ترکان سرود
در داستان آمدن باربد به درگاه خسروپرویز و بار ندادن سالار بار او را و ناامید بازگشتن باربد از دربار سوی باغبان نیز چنین آمده است:
چو نومید برگشت زان بارگاه
ابا بربت آمد سوی باغ شاه
سخنسرای توس در بیان یاری رساندن باغبان به باربد برای رامشگری او در نوروز نزد خسرو پرویز، چنین میسراید:
بر بابربد شد بگفت آنک شاه
همی رفت خواهد بدان گشتگاه
همه جامه را باربد سبز کرد
همان بربت و رود، ننگ و نبرد
----------
برگرفته از : خبرگزاری امرداد