دكتر جلال خالقي مطلق
در فرهنگها و فرهنگهاي شاهنامه، از ايران جز «سرزمين و كشور ايران» و از ايرانيان جز «مردم كشور ايران عموما» معني ديگري نيامده است. تنها در فرهنگ ولف، ايران در شش هفت جا از شاهنامه «سپاه ايران» نيز معني شده است ولي اين دو واژه در شاهنامه معني اصلي ديگري نيز دارند.
يك ـ در شاهنامه در چند جا، ايران جمع اير (پهلوي er) است، به معني «ايرها، آزادگان و نژادگان (ايراني) »
1ـ بهرام گور، خراجي را كه بزرگان ايراني ميبايست ميپرداختند به آنها ميبخشد:
نود بار و سه بار كرده شمار
بر ايران درم بد، هزاران هزار...
بهرام گور، بيت 95 (ششم¬)
2ـ بهرام گور قصد دارد به ناشناس و در جامهي فرستادگان نزد، پادشاه هند رود و از اين رو به وزير خود ميگويد:
شوم پيش او چون فرستادگان
نگويم، به ايران و آزادگان
بهرام گور، بيت 1887
در برخي از دستنويسها و چاپهاي شاهنامه كه «ايران» را در اين معني درنيافتهاند، مصراع دوم را به گونه «نگويم به ايران به آزادگان» درآوردهاند.
3ـ انوشروان در سرزنش بزرگان ايران كه با كشيدن لشكر به جنگ هياطله مخالفت ميكنند ميگويد:
كه ايران نجستند جز خواب و خورد
فرامشت كردند گرد نبرد
انوشروان، بيت 1889 (هفتم¬)
در اين بيت نيز در برخي از دستنويسها و چاپها كه ايران را در معني ياد شده ندانستهاند، مصراع نخستين را به گونه «كه ايشان نجستند ...» و جز آن گردانيدهاند.
از آنجا كه در شاهنامه، بيشتر سخن از سپاه و جنگ است، در چند جا كه ايران به معني «ايرهايِ (سپاه ايران)» آمده است، به معني كلي «سپاه ايران» گرفته شده است:
4ـ تژاو سپهبد بشد با سپاه
به ايران خروش آمد از ديدگاه
سوم 67/647
جنگي كه در بيت بالا و مثالهاي 5 ـ 8ا از آن سخن رفته است، نه در كشور ايران، بلكه در توران رخ ميدهد. از اينرو ايران به معني «ايرها، نژادگان و آزادگان (سپاه ايران)» است.
5ـ به ايران خروش آمد از ديدگاه
كزين روي تنگ اندر آمد سپاه
سوم 170/1069
6ـ از ايران دم و دار و بانگ و خروش
فراوان ز هر شب، فزون بود دوش
سوم 177/1182
7ـ اشكبوس از بزرگان سپاه ايران هم نبرد، ميخواهد:
بيامد كه جويد از ايران نبرد
سر همنبرد اندر آرد به گرد
سوم 182/1268
8ـ در بالا گفته شد كه در برخي از دستنويسها و چاپها ايران را در معني ياد شده درنيافته و گاه آن را به واژه ديگري تغيير دادهاند. در تصحيح نگارنده نيز يك مثال آن هست:
ز تركان بياورد جوقي گشن
شبيخون به ايران به جنگ پشن
چهارم 106/1669
در اين بيت، ايران در برخي از دستنويسها «پيران، تركان و ...» و در تصحيح ما «سگاليده اندر» آمده است.
9ـ پرويز به گرديه، دربارهي چهار سپاه خود ميگويد:
به گرد جهان چار سالار مـن
ابا هر يكي زان ده و دو هزار
كه هستند بر جان نگهدار من،
از ايران بيايند، جنگي ســــوار
خسرو پرويز، بيت 3061 (هشتم)
10ـ و باز پرويز درباره سپاه خود:
گزين كرد از ايران چل و هشت هزار
جهانديده و گرد و جنگي سوار
خسرو پرويز، بيت 3134
در همه مثالهاي بالا، ايران به معني «ايرها، آزادگان و نژادگان (ايراني» است و نه به معني «كشور ايران». ولي حتما كساني داراي اين نظر هستند كه ايران را در بيتهاي بالا ميتوان به همان معني «كشور ايران» گرفت كه در معني كلي بر «مردم آن» گفته شده است، از نوع اطلاق مكان به متمكن، مانند جهان در معني «جهانيان». ولي اين برداشت جز ساده كردن متن نيست و در چند تايي از گواههاي بالا نيز ناممكن و يا دشوار است و بايد نويسش ديگري را در متن پذيرفت كه در واقع چيزي جز دستبرد كاتب نيست كه درست به همين منظور ساده كردن يا مفهوم ساختن متن انجام گرفته است.
در پايان، اين نيز ياد گردد كه ايران جز به معني «كشور ايران» و «ايرها»، گاه به معني «بخشي از ايران» و «پايتخت ايران» نيز آمده است. همچنين از انيران (پهلوي aneran) كه در شاهنامه پيشتر به گونهي كوتاه نيران به كار رفته است، جز معني «غير ايران»، گاه معني «سرزمينهاي غير ايراني وابسته به ايران كه داراي زبان و دين ديگري هستند، متصرفات ايران» نيز دريافت ميشود.
دو ـ در شاهنامه، ايرانيان در معني «نژادگان و آزادگان ايراني»، يعني برابر همان ايران در معني بالا، فراوان به كار رفته است و از اين رو در اينجا تنها به چند گواه بسنده ميگردد:
1ـ هنگامي كه سياوش از نزد رستم به پيش پدر بازميگردد آمده است:
بزرگان ايران همه با نثار
ز فر سياوش فرو ماندنـد
بفرمود تا پيش ايرانيـان
برفتند شادان بر شهريــار
به دادار بر، آفرين خواندنـد
ببستند گردان لشكر ميان
دوم 210/116-118
در بيت سوم ايرانيان همان «بزرگان ايران»در بيت نخستين، يعني «آزادگان و نژادگان ايراني»اند.
2ـ هنگامي كه خسرو پرويز در جنگ بهرام چوبين با بزرگان لشكر خود راي ميزند، به آنها ميگويد كه در اين باره نبايد كسي پيش بزرگان چيزي بگويد:
سخن گفتن من به ايرانيان
نبايد كه بيرون برند از ميان
خسرو پرويز، بيت 490
3ـ هنگامي كه شيرويه ميخواهد از ميان بزرگان دو تن را برگزيند و نزد پدر خود به زندان بفرستد تا پيام او را بدو برسانند، از بزرگاني كه براي اين كار گرد آمدهاند ميپرسد كه چه كساني از بزرگان شايسته انجام اين كاراند؟ آنها در پاسخ او نگاه خود را به دو تن مياندازند و شيرويه نظر آنها را درمييابد:
بدان انجمن گفت كين كار كيست؟
از ايرانيان پاك و بيدار كيـست؟
نمودند گردان سراسر به چـــــشم
دو استاد را ـ گر نگيرند خشم ـ
بدانست شيـــــــــروي كايرانيان
كه را برگزيدند پاك از ميـــان
شيرويه، بيت 15-17 (هشتم)
4ـ شهرانگراز به بزرگان ايران در استخر پنهاني پيام ميفرستد كه فرايين را بايد از پادشاهي بركنار كرد:
به ايرانيان گفت كاي مهتران
شد اين روزگار فرايين گران...
فرايين، بيت 28 (هشتم)
5ـ شهران گراز به بزرگان ايران ميگويد كه او فرايين را خواهد كشت و بزرگان نيايش ميكنند كه در انجام اين كار آسيبي بدو نرسد:
چنين يافت پاسخ از ايرانيان
كه بر تو مبادا كه آيد زيان
فرايين، بيت 38
در همه گواههاي بالا و نمونههاي فراوان ديگر، ايرانيان به معني «آزادگان و نژادگان ايراني» به كار رفته است.
به كار نرفتن ايران و ايرانيان به معني ياد شده در ديگر نوشتههاي بازمانده از سدهي چهارم و نبودن آنها در اين معني در فرهنگها، راهبر به اين گمان است كه يك چنين معاني ـ و برخي معاني چند واژه ديگر شاهنامه ـ در زبان فارسي زمان فردوسيِ رايج نبود و يا سخت كهنه شده بود و از اينرو، اين گونه معاني را در شاهنامه بايد بيشتر وام معنيهايي دانست كه با يك ميانجي به زبان پهلوي برميگردند.
بخش تاريخ و فرهنگ خاور نزديك، دانشگاه هامبورگ 4 مارس 2004
(نقل از: ايرانشناسي ـ چاپ آمريكا ـ دورهي جديد سال 16 ـ شماره يك)
برگرفته از : پایگاه فر ایران