وفان که از شیراجان (نام پیشین سیرجان ) گذشت غم و اندوه بسیار برجای گذاشت بسیاری از خانه ها و درختان را خراب و سرنگون ساخت دل مردم گرفته غمگین بود . در این آشوب زمانه پسری به نام نیما دلباخته دختری شده بود که نامش نِیشام بود...

نیما سالها دور از خانواده و در سفر زندگی کرده بود و چهار برادر داشت که هر یک دارای ثروت و اندوخته ایی بودند پدر نیشام بارها به خانواده نیما گفته بود هر یک از برادران دیگر خواستگاری می کرد مشکلی نبود اما نیما توان اداره زندگی نیشام را ندارد . و هر چه خانواده نیما به او می گفتند به جای عاشقی پی کسب و کاری را بگیرد و به این شکل به همگان بفهماند توانایی همسرداری را دارد او نمی شنید و از دور چشم به خانه زیبا و بلند نیشام داشت .

کم کم رفتار نیما موجب برافروختگی و ناراحتی پدر و بردران نیشام گشت آنها شبی به خانه نیما آمده و در برابر پدر و برادران نیما به او گفتند اگر باز هم در اطراف خانه اشان پرسه بزند چشم خویش را بر دوستی های گذشته خواهند بست .

نیما انگار تازه از خواب بیدار شد بود گفت مگر من چکار کرده ام ؟ تنها عاشقم همین !

پدر نیشام گفت : عاشقی که خانه و خوراک زندگی نیست ما دختر به آدم مستمندی همچون تو نمی دهیم .

نیما گفت : من مستمند نیستم

پدر و برادران نیشام خندیدند و گفتند آنچه ما می بینیم جز این نیست .

نیمروز فردایش شش مرد با پوششی از گران بهاترین پارچه های نیشابوری و اسبهای ترکمن در برابر خانه نیشام ایستاده بودند آن شش مرد نیما ، پدر و برادرانش بودند . بهت سرآپای وجود میزبانان را گرفته بود . پس از آنکه بر صندلی میهمانی نشستند نیما گفت هنگامی که در سفرم بانو آفرین ( سی امین شاهنشاه ساسانی ( را از رودخانه خروشان نجات دادم او به من گفت پیش من بمان . گفتم من مسافرم و او گفت یادگاری به تو می دهم که هر وقت همچون من به خفگی رسیدی کمکت کند .

دیشب شما سعی داشتید مرا غرق کنید اما اینبار دستان پادشاه ایران مرا نجات بخشید .

پدر و برادران نیشام از این که شب قبل به گونه ی بسیار زشت به او گفته بودند : ما دختر به آدم مستمندی همچون تو نمی دهیم پشیمان بودند .

می گویند نیما و نیشام همواره دستگیر مستمندان بودند و زندگی بسیار نیکو داشتند .

نوشتن دیدگاه


سخنی از نامداران

بهمن سرکاراتی

دوست داشتن ايران يعنى حرمت اين مرز و بوم كهن و مردم آن را نگه‏ داشتن، گذشته خود را خوار نشمردن، ميراث خود را از بين نبردن، و زبان پارسى را كه از اركان هويت ملى است، به الفاظ بيگانه نيالودن. دوست داشتن ايران، يعنى از مرزهاى ميهن خود در برابر تركتازى دشمنان دفاع كردن و از آن مهم تر، از مرزهاى ذهن و جان خود و ذهن و جان فرزندانمان در برابر تهاجم هاى فرهنگى محافظت كردن. دوست داشتن ايران، يعنى دل به مهر ايرانيان باختن و خود را به زى تازى و فرنگى در نياوردن، نام پسران خود را اسكندر و تيمور و اوكتاى و چنگيز ننهادن. دوست داشتن ايران، يعنى آزرم نياكان خود را نگه داشتن.

روانشاد دکتر  بهمن سركاراتى

تازه ترین دیدگاه های کاربران
  • گفتاوردی از حضرت محمد (ص) درباره ی کورش بزرگ

    @سرپرست دیدگاه ها 1 هفته پیش
    هنگامه ی زندگی کورش بزرگ : 550 پیش از میلاد هنگامه ی زندگی حضرت محمد(ص) : 634 پس از میلاد

    دنباله را بخوانید و پاسخ دهید

     
  • کار شگفت رضاشاه در زمان گشایش پل ورسک

    fdaahmdrhmtyrhmty@gm 2 هفته پیش
    پدرومادر رضا شاه ایرانی های باغیرتی بودند که ازطریق کشاورزی ودامداری امرارمعاش می کردند و رضا شاه ایران دوست بود که زحمت برا ایران کشید

    دنباله را بخوانید و پاسخ دهید

     
  • گفتاوردی از حضرت محمد (ص) درباره ی کورش بزرگ

    تارا 2 هفته پیش
    منظورتان از دشمن کیست؟

    دنباله را بخوانید و پاسخ دهید

     
  • چرا فردوسی شاهنامه را نوشت ؟

    @سرپرست دیدگاه ها 3 هفته پیش
    درود بر شما . به جستار زیر بنگرید : mehremihan.ir/shahnameh/101-researches/450

    دنباله را بخوانید و پاسخ دهید

گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی

پیشنهاد

نویسندگی در مهرمیهن