سرگذشت غم انگیز بردگان در همه جای جهان روشن است , در یونان بردگان را با زمین می خریدند.در مصر , در چین باستان , در اروپا و آمریکای امروز ... و از آنجا که موج تازه ی اندیشه ی مارکسیستی بر پایه ی اندیشه های همین کشورها پدید آمد , بیگمان شدند که در همه ی سرزمین ها و در میان همه ی مردمان جهان, برده داری بوده است . اما با همه ی این داوری ها , تاریخ نگاران روسی که همه ی اندیشه های مارکسیستی کمونیستی را بر روی همه ی کشورها , درست می انگاشتند , درباره ی ایران به گواه های روشن و بیگمان در این باره برنخورده اند.
تنها اشاره به برخی گفتارها در نوشته ی پهلوی (( ماتیکان هزار داتیستان )) شده که به نوعی کار بر دست بردگان اسیر از لشکریان کشورهای دیگر رفته است که درباره ی آن سخن خواهیم گفتن ! اما راست آن است که در سرتاسر تاریخ ایران باستان برده داری نبوده است و چنانکه گذشت , در همه ی نوشته های ایرانی , مردمان برابر خوانده می شوند , و نه بر آن آیین که در یونان گروه های بردگان هیچ حقی درباره ی کشورشان یا زندگی خودشان نداشته اند , ایرانیان در هر رده و پایگاه که بودند , میتوانستند که درباره ی خود و چگونگی زندگی خود دارای رای و آهنگ باشند . مگر آنکه در زمان ساسانیان گذر از یک رده به رده ی دیگر را سخت می گرفتند . اما از گفتاری که در نامه ی تنسر برای دفاع از پادشاهی خود کامه ی ساسانی نوشته شده , چنین بر می آید که پیش از آن (دوران اشکانی ) هر کس که سزاواری از خویش نشان می داده , از گروهی به گروه دیگر گذر می کرده است . که اردشیر جلوی این ,کار را گرفت ! با این همه بودن در یک رده یا پایه ی مردمی هیچ یک از ایرانیان را از (( داد )) بی بهره نمی کرد , چنانکه در داستان ایوان مدائن گفته اند , که پیرزنی هم رای نشد که خانه ی خود را برای ساختن کاخ بفروشد و بر این بنیاد , زمین کاخ کج شد ! و ... نیز فرماندار آذربایجان در زمان انوشیروان برای آنکه زمین یک پیرزن را به زور گرفت , در انجمن بزرگان ایران کشته شد . در زمان بهرام گور که اوج شکوفایی بازار و سوداگری در زندگی ایرانیان بود , ایرانیان برای اینکه هنگام نوش و شادی از نوای خوش بهره مند شوند , از وی چنین خواهش کردند , و او پنج هزار لوری از هندوستان بخواست تا در همه ی روستاها :
کند نزد درویش رامشگری
ورا رایگان کند کهتری
و برخی از لوریان و کولیان که در همه ی جهان پراکنده شده اند , از نژاد هم اینان اند . و هم اینان نیز بدان هنگام که بریان آمدند, برده نبودند,چنانکه اکنون نیز آزادند و بهر کار که خواهند , دست می یازند ! در باره ی کار لشکریان اسیر دیگر کشورها در ساختن راه ها یا ساختمان های همگانی که پیکولوسکایا و همکارانش همگانی که پیکولوسکایا و همکارانش , بدان چنگ افکنده اند , یک گواه بزرگ تاریخی در دست است که خود نشاننده ی آزادگی و آزادمنشی ایرانی و آزرم به آزادی دیگران است . و آن کاری است که در ساختن (( بند قیصر )) در شوشتر بر دست رومیان اسیر در جنگ میان والریانوس , امپراتور روم , و شاپور اول ساسانی , انجام گرفت ! اسیران رومی , به سرپرستی فرماندهان خود , و زیر نگرش مهندسان ایرانی , این بند را ساختند و پس از آن درخواستند که برای یادبود کار خود در ایران برجی به شیوه ی رازگری (معماری) رومی در کنار آن بند بسازند .
برج یادبود رومیان در کنار بند قیصر که هنوز شوشتریان , آن را میل قیصر می خوانند
این برج ساخته شد و در درازنای نزدیک به هفده سده , هنوز بر جای است و نگارنده , نگاره ی آن را که تاکنون به چاپ نرسیده , برای آگاهی همه ی جهانیان در این دفتر به چاپ می رساند , تا نشان داده شود که در کشوری که در درازنای تاریخ خود , همواره به کارگران و کار آنان ارج می نهاده و مزد و پاداش آنان را می پرداخته , کار سپاهیان دشمن را که برای ویران کردن این کشور آمده بودند اینچنین ارج نهاده است! و از همه برتر آنکه نام این بند را (( بند قیصر )) نهادند و هنوز نیز به همین نام خوانده می شود ,و نیز این برج به نام (( میل قیصر )) خوانده می شود . در شاهنامه ی فردوسی در نخستین جنگ رستم با افراسیاب , بدان هنگام که تورانیان در ایران شکست خورده و بسوی کشور خویش می گریزند , اینچنین برای آنان غمخوارگی شده است :
برفتند توران ز پیش مغان
کشیدند لشکر سوی دامغان
از آنجا بجیهون نهادند روی
خلیده دل و با غم و گفتگوی
شکسته سلیح و گسسته کمر
نه بوغ و نه کوس و نه پای و نه سر
و در جنگ دیگر بهنگام گریز آنان :
همی تاخت چو باد افراسیاب
شتابنده بگذشت از روی آب
دلش خسته و گشته لشکر دو بهر
همی نوش جست از جهان یافت زهر
جهان را ازین دست , بازی بسی است
زهر رنگ نیرنگ بازی بسی است!
این بود سرگذشت آنان که به سوی کشور خود می گریختند , اما گاه چنین نمی شد , چنانکه رومیان بارها و به ویژه در زمان والریانوس , باندرون کشور ایران آمدند و شکست خوردند و راه بازگشت نداشتند , و از روی داد , می باید سنجیدن که با آن انبوه مرد چه می باستی کردن؟ کم از آنکه آنان با دریافت مزد و بنام خود , در آبادانی کشوری که برای ویران کردنش آمده بودند , همگام شوند ؟
اندرز اردشیر , درباره ی جنگ و زینهار خواهان و اسیران چنین آمده است :
چو خواهد ز دشمن یکی زینهار
تو زنهار ده باش و کینه مدار
دگر هر که گردد بدستت اسیر
بدین بارگه آورش ناگزیر
من از بهر ایشان یکی شارسان
برآرم بمرزی که بد خارسان
چنین کسان در ایران برده خوانده می شدند ! اما در ماتیکان هزار داتیستان که یک هزار ماده ی داد یا قانون ایرانی را برشمره است درباره ی چنین کسان چند بند یا ماده ی قانونی آمده است که همه ی بندها , به جانب داری از بردگان نوشته شده است . از آن میان بند 15 از فصل 12 چنین که است که , اگر چهار کس , با هم , برده ای داشته باشند و دو تن از آنان از آن برده بگذرند , آن دو تن دیگر را نیز , بر او دارندگی نیست . یا بند 12 از در 11 که ببردگان اجاره می دهد بتوانند با پرداخت پول, آزادی خود را از سردار خود بخرند ... که این خود نشان می دهد که ببردگان ( نه چنانکه در یونان و روم روا بود ) در برابر کار , مزد پرداخت میشده است ! و بند 17 از در 35 چنین است که سرداران نمی توانند پولی را که برده در برابر کار بدست آورده است , از آنان بگیرند و بند 23 از در 37 درباره ی زن گرفتن و بچه دار شدن برده سخن می گوید , و بند 12 از در 32 چنین است که ( اگر بنده ای برابر داد , آزاد شود , شاهنشاه نیز نمی تواند دوباره او را ببندگی بر گرداند ) . بیگمان اینگونه بردگان , با امکاناتی که برای آزاد شدن داشته اند و با گزینش همسر ایرانی , پس از کوتاه زمان در اندرون توده ی ایرانی فرو می رفتند و ایرانی بشمار می آمدند و اینجا بایسته است , که بیک بند از ماتیکان اشاره کنیم که اسیران انیرانی , در دوران بردگی خود , تا آنجا از آزادی برخوردار بوده اند که با دختری از گروه ویسپوهرکان زناشویی کنند , و پس از آزادی به همان گروه زن خود راه یابند . بردگان تا فرارسیدن هنگام آزادی خود هر جا که بوده اند بویژه در دربار از زندگی خوب بهره مند بوده اند . در گسیل کردن شیرین به شبستان خسرو پرویز :
فرستاد بالای زرین ستام
ز رومی چهل خادم نیک نام
یا در ساختن شهر سورسان در کنار راه ایران به روم بر دست انوشیروان :
اسیران که از بربر آورده بود
ز روم و ز جایی که آزاده بود
از آن هر یکی را یکی خانه ساخت
همه شارسان جای بیگانه ساخت
بدان شارسان اندرون جای کرد
دلارای را کشورآرای کرد
این بود سرگذشت بردگان کشور دشمن در ایران که بهنگام شکست در ایران می مانند . باز آنکه بردگان یونانی دشمن یونان نبودند و بارگران چندان ستم و درد و مرگ از سوی هم میهنان خود می کشیدند ! این اندیشه ی ایرانی درباره ی برخی سیاهپوستان که گذر زندگی , آنان را به ایران کشانده است نیز همواره با مهر همراه بوده است , چنانکه بدیشان نام ( کاکاسیا) داده اند . و کاکا در گویشهای ایرانی , برادر بزرگتر است . نشانه ی دوری از بردگی و ستم به مردمان را در شیوه ی خانه سازی ایرانیان هنوز میتوان دید , که آسمانه ی (سقف) ایوان ها چگونه بر گردن گاوی است که در او هیچ نشان از رنج در نگاهداری آن بار دیده نمی شود و معماران اروپایی بار را هنوز بر گردن بردگان برهنه و درمانده می نهند , چنانکه بار اندوه و رنج چند هزار ساله بر گردن و تن آن ناتوانان فشار می آورد و بدینسان اندیشه ی یونانی بر روان و جان معمار امروز اروپایی فرمان می راند تا او نیز در هنر خود نمونه ای از آنچه را که توده های رنجبر در درازنای هزاران سال , از سوی خودکامگان و ویژگان اروپایی می کشند , نشاند دهد و بدین گونه , گواهی همواره زنده , در همه ی رهگذرها و کاخ ها به مردمان نشان دهد تا آنان نیز بدانند که نمی باید هیچگاه اندیشه ی رهایی از این بار و از این رنج همواره را در سر بپرورانند و به همین روی کارگران اروپایی در همه ی کارخانه ها و کارگاه های امروز , زمان برای اندیشیدن نیز ندارند و می باید که در هر دم از زمان خویش را در کاری سپری کنند که کارفرما می خواهد و سرپیچیدن ازین کار دشخوار همیشگی برای آنان روا نیست .و چنین است که کارگر اروپایی در کارخانه همچون یک ابزار جاندار است نه انسان اندیشمند , درست برابر با آنچه که نیای آنان ارسطو گفته بود !
نگاره ی سرستون یونانی از کتاب dictioner raisonner d" architecture.emest basc
نگاره ی سرستون ایرانی
...............................
کتاب " حقوق جهان در ایران باستان " - استاد فریدون جنیدی
..................
برای آگاهی بیشتر در این باره به نوشتار زیر از مهدی زیدآبادی نژاد بنگرید:
(نوشتار زیر در پاسخ به پرسش یکی از کاربران مهرمیهن نوشته شده است)
ما باید نخست به معنی برده داری بنگریم و ببینیم در اصل به چه کاری برده داری میگفته اند .
بردهداری در بندگی بودن اختیاری و یا غیر اختیاری یک شخص در دست شخص دیگر است. نظام بردهداری در مرحله تلاشی کمون اولیه و بر شالوده ازدیاد عدم تساوی اقتصادی که خود ثمره پیدایش مالکیت فردی بود، شکل گرفت.بردگی نخست در مصر باستان، در بابل، در آشور و در چین و هندوستان پدید گشت ولی در یونان و روم باستان به شکل کلاسیک خود تکامل حاصل کرد. در شرق و از آن جمله در ایران باستان بردگی بیشتر خصلت پدر شاهی و خانوادگی داشت.
پس میبینیم که برده داری میتواند معنای متفاوتی داشته باشد . در ایران باستان چیزی به نام برده داری به آن صورت که در مصر و یونان و سرزمین های عربی وجود داشت , پدیدار نبوده است .
کورش بزرگ نخستین شاهنشاه و بنیانگذار دودمان هخامنشی به صراحت در منشور حکومتی خود چنین بیان می کند :
منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپیش، شاه بزرگ …
آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دلهای پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد … من برای صلح كوشیدم.
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.
در متن منشور کورش میبینیم که پیش از آغاز شاهنشاهی کورش برده داری در برخی از سرزمین های بزرگ ایران دوره هخامنشی وجود داشته است , اما نه به شکل برده داری در مصر و یونان و... - به هر روی با تکیه بر سخنان کورش بزرگ میتوان دریافت که در زمان وی برده داری به کل ممنوع بوده است .
اما در دوران های بعد که ایرانیان بر مصر و ... چیره شدند بعید نیست که رسم برده داری را نیز به شکلی که مصری ها و ... داشتند پذیرفته و به کار برده باشند . اما باز هم نمیتوان به طور قطع گفت که در زمان هخامنشیان و پس از کورش بزرگ چیزی به نام برده داری به شکل اصلی آن وجود داشته باشد . برای مثال برای ساخت اهرام در مصر شمار فراوانی برده به کار گرفته شد که وضع این برده ها بسیار وخیم بود و با سختی بسیار و تنها در ازای دریافت خوراکی بسیار کم آنهم برای زنده ماندن مجبور به ساخت و ساز بودند . اما در ایران هخامنشی و در ساخت شهر بزرگ پارسه (تخت جمشید) تمامی کارگران و معماران دارای حقوق کافی و دستمزد بالا بودند و هرگز مانند مصریان برده ای برای ساخت این شهر بزرگ به بیگاری گرفته نشد .
در ایران کهن ( پیش از هخامنشیان) که شاهنامه فردوسی بزرگ آن را پوشش میدهد ما به واژه برده و بنده در معنی هایی تقریبا نزدیک به هم برمیخوریم و میبینیم که شاهان ایران برده هایی داشته اند . اما هرگز از بیگاری کشیدن و احبار و سخت گیری سخنی به میان نیامده است . و میتوان دریافت که برده در آن زمان به معنی خدمتگذار دربار بوده است . واژه بنده نیز که کاملا آشکار است به همه تابعین پادشاه بنده میگفتند که امروز ما آن را در برابر خداوند به کار میبریم و خود را بنده خدا میدانیم که البته باز هم همان معنی تبعیت کردن و پیروی کردن را میدهد .( باید توجه داشت که بندگی کردن شاه در ایران کهن به معنی پیروی کردن از او بود)
در دوران های بعدی تاریخ ایران باستان میبینیم که اسیران جنگی که در نبردهای سخت علیه ایرانیان دستگیر میشدند به اجبار میبایست در کارهای کشاورزی و ... خدمت کنند. که البته باز هم به آن صورتی که در مصر و یونان رسم برده داری اجرا میشد در ایران نشد .
بد نیست اندکی درباره برده داری اصلی و به معنای واقعی کلمه در سرزمین های دیگر بنویسم :»
"طبقات پست لاكونیا بوده... اصولا بردگان دولت بودند كه بر آنان نظارت میكرد و تنها دولت میتوانست آزادشان كند و غالبا آنان را بخدمت سربازی میگرفت. بدون زمین، فروختن آنان ممكن نبود... ناچار بودند كه لباس مخصوص بپوشند، هر سال ضربههای شلاقی به ایشان میزدند كه سرنوشت خود را از یاد نبرند و از باب احتیاط نیرومندترین ایشان را به قتل میرساندند. در موارد مختلف، سروران اسپارت قتل عامی از ایشان براه میانداختند، یا از چنین قتل عامی چشمپوشی میكردند." ( یونانیان و بربرها، امیرمهدی بدیع، ترجمه احمد آرام، جلدهای 1و2. چاپ دوم. تهران، 1364، رویهء 292.)
با این توضیح میتوان تعریف خوبی برای واژهء «برده» بدست آورد. بگونهای كه با آن میتوان نتیجه گرفت كه در ایران باستان و به ویژه دوران هخامنشیان هرگز بردهداری نبوده است! و این راست است كه ایرانیان بردهداری نداشتهاند.
-----------------------------------------------------------------
بن مایه های بهره برداری شده در نوشتار بالا :
آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی (فرهنگ واصطلاحات و مکتبهای سیاسی).تهران: انتشارات مروارید.
نشریه الکترونیک امرداد نامه
یونانیان و بربرها، امیرمهدی بدیع، ترجمه احمد آرام، جلدهای 1و2. چاپ دوم. تهران، 1364، رویهء 292.
دیدگاهها
قصد و غرض بد رو نسبت به گذشته ایران رو تاحدودی تغییر دادین باتشکر!
حالا که میگی اصلا نبوده میدونی برده داری در سال 1307 در ایران ممنوع شد؟ یعنی در کمتر از صد سال پیش خرید و فروش برده در ایران رواج داشته نمیدونم شاید اسم کلفت رو تا بحال توی عمرت نشنیده بودی، کلفت همون معنای عامیانه برده است حالا با یه تفاوت های کوچیک!!!
از واژگان برده در فارسی باستان[۲]«ورته» (اسیر)، در اوستایی[۳] «وَرِته» در فارسی میانه[۴]«وَرْدَگ» (اسیر و زندانی) و[۵]وردگیه (اسارت) را میتوان نام برد. در متون پهلوی، برده غالباً «انشهریگ» یا «بنده» نامیده شدهاست.[۶][ویرایش]
در آغاز دوره هخامنشی، نهاد برده داری هنوز در ایران به طور کامل رشد نکرده بود. در میان مادها رسمی وجود داشت که به موجب آن، مردی تهیدست میتوانست، در برابر دریافت غذای روزانه، خود را در اختیار مردی ثروتمند بگذارد. چنین شخصی وضع بردگان را داشت، اما چنانچه اربابش به او کم غذا میداد، او هر زمان میتوانست وی را ترک کند. پارسیها، به هنگام تشکیل دولت شان، فقط چنین بردگی سادهای را میشناختند و کار برده از لحاظ اقتصادی مهم نبود. اصطلاح متعارف برای مشخص کردن برده در ایران باستان، کلمة بَنْدَکَه، مشتق از بَندَه به معنای بند و زنجیر، بود، داریوش اول «ساتراپ»ها و امرای خود را بندکههای خود میخواند. همچنین داریوش اول، گاداتس، حاکم خود در دیونی، را برده («دولس / دُولوس») خویش مینامد. درست به سان بسیاری از کشورهای شرق باستان، تمام اتباع پادشاه، حتی عالی ترین صاحب منصبان، بندگان پادشاه شمرده میشدند، زین رو لقمان یونانی نوشتهاند که جز پادشاه، تمامی مردم ایران جماعت بندگان اند. به همین ترتیب، اقتدار بزرگان خانوادههای پدرشاهی بر افراد خانوادههای خودشان مستبدانه بود و آنها میتوانستند با فرزندان ایشان چون برده رفتار کنند.[۷][۸] حالا حوصله ندارم ما بقی مطالب رو بیارم و اخر ادرسشون با عکس بهتون میدم
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%84_%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85_%D8%AF%D8%B2%D9%81%D9%88%D9%84
https://fa.wikipedia.org/wiki/پیشینه_بردهداری_در_ایران http://www.parsine.com/fa/news/97453/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DB%8C%D9%86%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87-%DA%A9%DB%8C-%D9%85%D9%85%D9%86%D9%88%D8%B9-%D8%B4%D8%AF http://www.wikifeqh.ir/%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 این همه منابع رو هم میتونی در مورد برده داری در ایران بخونی : (۱) ابن منظور، لسان العرب، بیروت ۱۹۵۵ـ۱۹۵۶.
(۲) علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره ۱۳۲۳.
(۳) علی بن محمد جرجانی، التعریفات، بیروت ۱۹۶۹.
(۴) محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، قاهره ۱۳۴۶.
(۵) عبدالله بن احمد، المغنی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۶) ابن قدامه مقدسی، الشرح الکبیر، در ابن قدامه، المغنی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷) ابراهیم بن علی ابواسحاق شیرازی، المهذّب فی فقه الامام الشافعی، بیروت ۱۳۷۹/۱۹۵۹.
(۸) سلیمان بن خلف باجی، المنتقی شرح موطأ الامام مالک، مصر ۱۳۳۱ـ۱۳۳۲، چاپ افست بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۹) عبدالرحمان جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۰) محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، قم ۱۴۰۹ـ.
(۱۱) وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۲) محمد بن احمد شمس الائمه سرخسی، کتاب المبسوط، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۳) زین الدین بن علی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، چاپ محمد کلانتر، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۴) اسعد شیخ الاسلامی، احوال شخصیه، ج ۱، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۵) محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
(۱۶) عبدالقادر عوده، التسریع الجنائی الاسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، بیروت (بی تا).
(۱۷) جعفر بن حسن محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، چاپ عبدالحسین محمدعلی، نجف ۱۳۸۹/۱۹۶۹.
(۱۸) موسوعة جمال عبدالناصر فی فقه الاسلامی، ج ۸، قاهره ۱۳۹۱.
(۱۹) محمد حسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۲۰) عمرو بن بحر جاحظ، الحیوان، قاهره ۱۹۳۸.
(۲۱) محمد رشیدرضا، تفسیرالمنار، ج ۱۱، مصر ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
(۲۲) محمدطاهر سنوسی، مجموعة القوانین التونسیة.
(۲۳) حسن بن علی نظام الملک، سیاست نامه، چاپ شارل شفر، پاریس ۱۸۹۱ـ۱۸۹۳.
(۲۴) احمد بن اسحاق یعقوبی، البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۹۲.
(۲۵) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ۱۹۳۹.
(۲۶) ابن قتیبه، المعارف، چاپ عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۲۷) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۲۸) عمرو بن بحر جاحظ، رسالة فی مناقب الترک و عامة جند الخلافة، چاپ فان فلوتن در Tria opuscula auctore al-Djahiz, Leiden ۱۹۰۳.
(۲۹) محمد بن جریر طبری، کتاب تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
(۳۰) کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۳۱) احمد بن محمد مسکویه، کتاب تجارب الامم، ج ۱، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۲/۱۹۱۴، چاپ افست بغداد (بی تا).
(۳۲) محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۷.
(۳۳) محمد بن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، چاپ محمد تقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۱۹ ش.
(۳۴) حسین بن علی نظام الملک، سیاستنامه، با یادداشتهای محمد قزوینی، چاپ مرتضی مدرس چهاردهی، تهران ۱۳۳۴ ش.
(۳۵) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ، چاپ هوتسما، لیدن ۱۸۸۳.
(۳۶) بهرام بیضایی، نمایش در ایران، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۳۷) تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳۸) محمود حسینی منشی، تاریخ احمدشاهی، چاپ از نسخة عکسی، چاپ دوستمراد سیدمرادوف، مسکو ۱۹۷۴.
(۳۹) دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، چاپ براون، لیدن ۱۹۰۱.
(۴۰) رشیدالدین فضل الله، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
(۴۱) پیرامده امیلین پروب ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمة محمود مصاحب، تبریز ۱۳۴۷ ش.
(۴۲) غلامحسین ساعدی، اهل هوا، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۴۳) محمد بن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
(۴۴) ابوبکر قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، چاپ ین فن لون، لاهه ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
(۴۵) عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۴۶) دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۴۷) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
(۴۸) حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاست نامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۵۳ ش.
پا نویس انها هم : ۱. ↑ احمد بن محمد مسکویه، کتاب تجارب الامم، ج۱، ص۲۹۸، ج ۱، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۲/۱۹۱۴، چاپ افست بغداد (بی تا).
۲. ↑ کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، ج۱، ص۱۱۴، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۳. ↑ حسین بن علی نظام الملک، سیاستنامه، ج۱، ص۵۶، با یادداشتهای محمد قزوینی، چاپ مرتضی مدرس چهاردهی، تهران ۱۳۳۴ ش.
۴. ↑ ابن قتیبه، المعارف، ج۱، ص۳۸۳، چاپ عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
۵. ↑ ابن قتیبه، المعارف، ج۱، ص۳۸۷، چاپ عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
۶. ↑ احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۵۳۸، چاپ هوتسما، لیدن ۱۸۸۳.
۷. ↑ محمد بن جریر طبری، کتاب تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۷۵۸، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
۸. ↑ کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، ج۱، ص۱۱۱ـ ۱۱۹، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۹. ↑ ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ج۱، ص۲۰۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۱۰. ↑ ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۳۷۷، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ۱۹۳۹.
۱۱. ↑ عمرو بن بحر جاحظ، رسالة فی مناقب الترک و عامة جند الخلافة، ج۱، ص۱ـ۵۶، چاپ فان فلوتن در Tria opuscula auctore al-Djahiz, Leiden ۱۹۰۳.
۱۲. ↑ محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۴۰ـ۳۴۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۷.
۱۳. ↑ ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ص ۳۵۳، چاپ کرامرس ، لیدن ۱۹۳۸ـ۱۹۳۹.
۱۴. ↑ کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، ج۱، ص۱۱۵ـ۱۱۶، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۱۵. ↑ کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، ج۱، ص۱۱۶، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۱۶. ↑ تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، ج۱، ص۲۲۲، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
۱۷. ↑ حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاست نامه)، ج۱، ص۱۳۵ـ۱۵۰، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۵۳ ش.
۱۸. ↑ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج۱، ص۲۱۳، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ ش.
۱۹. ↑ محمد بن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، ج۲، ص۶۷ـ ۶۸، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
۲۰. ↑ محمد بن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، ج۲، ص۷۰، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
۲۱. ↑ محمد بن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، ج۲، ص۲۸۹، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
۲۲. ↑ رشیدالدین فضل الله، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، ج۱، ص۳۰۸، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
۲۳. ↑ محمد بن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، ج۱، ص۲۲۸، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
۲۴. ↑ محمد بن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، ج۱، ص۲۳۴ـ۲۳۵، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
۲۵. ↑ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۲۸۰، چاپ براون، لیدن ۱۹۰۱.
۲۶. ↑ ابوبکر قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، ج۱، ص۷۰ـ۷۴، چاپ ین فن لون، لاهه ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۲۷. ↑ محمود حسینی منشی، تاریخ احمدشاهی، ج ۱، گ ۹۵ر، چاپ از نسخة عکسی، چاپ دوستمراد سیدمرادوف، مسکو ۱۹۷۴.
۲۸. ↑ محمود حسینی منشی، تاریخ احمدشاهی، ج ۱، گ ۹۶پ، چاپ از نسخة عکسی، چاپ دوستمراد سیدمرادوف، مسکو ۱۹۷۴.
۲۹. ↑ محمود حسینی منشی، تاریخ احمدشاهی، ج۱، ص۴۹، چاپ از نسخة عکسی، چاپ دوستمراد سیدمرادوف، مسکو ۱۹۷۴.
۳۰. ↑ محمود حسینی منشی، تاریخ احمدشاهی، ج ۱، گ ۱۳۱ر، چاپ از نسخة عکسی، چاپ دوستمراد سیدمرادوف، مسکو ۱۹۷۴.
۳۱. ↑ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج۱، ص۲۱۳، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ ش.
۳۲. ↑ دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ج۱، ص۲۰ـ۲۱، تهران ۱۳۵۱ ش.
۳۳. ↑ دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ج۱، ص۲۱، تهران ۱۳۵۱ ش.
۳۴. ↑ دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ج۱، ص۲۱، تهران ۱۳۵۱ ش.
۳۵. ↑ تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، ج۱، ص۱۵، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ ش.
۳۶. ↑ تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، ج۱، ص۱۷، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ ش.
۳۷. ↑ تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، ج۱، ص۲۱، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ ش.
۳۸. ↑ تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، ج۱، ص۵۲، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ ش.
۳۹. ↑ بهرام بیضایی، نمایش در ایران، ج۱، ص۱۷۲ به بعد، تهران ۱۳۴۴ ش.
۴۰. ↑ غلامحسین ساعدی، اهل هوا، تهران ۱۳۴۲ ش. خدایا ما رو به راه راست هدایت بفرما!