گفتارهای زیر برگرفته از تارنمای روزنامه ی اطلاعات می باشد
مضمون و انديشه
دوش به دوش استادان قديمتر صورت و بيان، شاعراني پيدا شدند كه صاحب انديشه و مضمون بودند. هرچند به عقيده مسلمانان فصاحت براي هميشه ويژگي اصلي ادبيات عرب، و مضمون و انديشه صبغه متمايز ادب فارسي باقي ماند.
بارتولد ـ شرقشناس روس
...........
تاريخنگاري عرب
تماس مداوم و بيواسطه باتمدن ساساني بود كه اعراب، اعرابي كه محصور و زنداني شعر خود بودند، نخستين قوه محركه را كه به حيات عقلاني عميقتري اجازه بسط و گسترش ميداد، ارزاني داشت. من در فرضيهاي كه قبلاً پرداخته بودم و مورد قبول بروكلمان در تاريخ ادبيات عربش قرار گرفت، اصرار داشتم كه تاريخنگاري عرب ريشه در تاريخهاي سالشمار ايرانيان دارد و بدون اين قوه محركهاي كه اديبان عرب از ايران دريافت داشتند و سبب شد به تحقيق و حفظ يادها و خاطرههاي تاريخي قوم خود بپردازند، تاريخنگاري عربي وجود پيدا نميكرد.
گلدزيهرـ دانشمند آلماني
............................
شاعر متفكر
گوته كه با سرودن «ديوان شرقي غربي» عشق و علاقه خود را به ادبيات ايران نشان داده است، درباره حافظ سخن جالبي گفته: كسي بهتر از حافظ، پيوند ميان عروس سخن و داماد انديشه را نشناخت.
هوگو گروته، جغرافيدان آلماني (1951 ـ 1869)
............................
خوي پايدار
محيط ايران با ريزهكاريهايي توأم و داراي خصوصياتي است كه اختصاص به خودش دارد. محيطي است كه از طعن و طنز و بيفكر و خيالي و خوشخويي و خوشگويي و سازگاري با هرنوع اخلال و اطواري تشكيل يافته است. ما فرنگيها وقتي در حق كسي ميگوييم سخت و مشكل و استوار است، مقصودمان تمجيد و تحسين از اوست، در صورتي كه در ايران چنين آدمي را نادان ميدانند و ميخوانند و وقتي ميخواهند كسي را تعريف كنند، ميگويند: «خيلي نرم است»؛ يعني سهلالانعطاف است و حاضر است به آساني دگرگون شود و لدي الحاجت حقيقت را به صورتي كه مقتضي باشد، جلوهگر سازد!
كنت گوبينو ـ سفير فرانسه در عصر قاجار
............................
قلمرو فارسي
در كربلا زيان فارسي دوشادوش زبان عربي رواج داشت. در بازديد از شهر و بازارهاي سليمانيه تحت تاثير ظاهر زيباي كردها قرار گرفتم. چيزي كه بيش از همه مرا تحت تاثير قرار داد، مدرسه كوچكي در داخل بازار بود كه در آن، ريش سفيد موقري به بچههاي نه ساله «بوستان سعدي» را ميآموخت. بعدها متوجه شدم كه زبان فرهنگي كردهاي عراق و ايران، فارسي است. شايد همين نمونه شاهدي بر واقعيت اين نظريه باشد كه ادبيات و حتي زبان فارسي، روزگاري زبان لاتين مسلمانان مشرق زمين بوده است و قلمروش از استانبول تا بنگال.
آرچيبالد روزولت
............................
ادب دوست
يكي از خصوصيات ايرانيها اين است كه در هر مقام و درجهاي كه باشند، ذوق و استعداد در يك رشته هنري خاص (مثلاً شاعري، نقاشي، مجسهسازي و غيره) دارند و اوقات خصوصي خود را در اين كارهاي هنري ميگذرانند و همه آنها به ادبيات و هنر علاقه دارند. تمام طبقات، اعم از وزرا كه در ديوانخانه مشغول كارند، ميرزاها كه در پشت ميزهاي كوچك مينويسند، تجار كه در حجره مشغول تجارت هستند، سقاها كه مشك آب حمل ميكنند، كشاورزان و بالاخره زنان مجذوب و مسحور ادبيات ملي خود هستند و همه از خواندن و تكرار اشعار و نوشتههاي شعرا و نويسندگان خود به هيجان ميآيند.
بروگش، سفير پروس در ايران(1861 ـ 1859)
............................
يونان و ايران
يونانيان از مدتها قبل در نتيجه جنگها، تجارت و همسايگي، با افكار و عقايد ايراني آشنا شده بودند. يونانياني كه در آسياي صغير مسكن داشتند، با مغان يا مجوسان كه تا سواحل درياي اژه نفوذ كرده بودند، محشور و با عقايد آنها آشنا گرديدند.
هـ .ش. پوئش (تاريخ تمدن ايران)
............................
ميهن دوستي شديد
بيقيدي مردم و عدم استحكام مصالح ساختماني موجب شده كشورهاي شرقي، ظاهر ويراني داشته باشند؛ اما در كنار اين خرابهها، آثار فرهنگ غني و افتخارآفرين، توام با نشانههايي از هوش و ذوق تلطيف شده و احساسات ميهنپرستانه شديد در جاي جاي ايران مشاهده ميشود و اين مشاهدات از بذر بارآور آيندهاي شكوفا نويد ميدهد.
اوژن اوبن ـ سفير فرانسه (1907 ـ 1906)
............................
ايرانيان تفليس
در تفليس ده يا دوازده هزار نفر ايراني نيز زندگي ميکنند. شايد ريشه آنان مربوط به دوراني باشد که پادشاهان ايران گرجستان را در تصرف خود داشتند؛ ولي تعداد نفرات اوليه آنان در نتيجه مهاجرت افراد بي شماري که از شرق و شمال ايران براي تحصيل ثروت مرتباً به قفقاز ميآيند، روز به روز به افزايش گذاشته است. اغلب اين ايرانيها بازرگانان و آدمهاي زيرک و باهوشي هستند که اگر اين ضرب المثل قابل قبول باشد، درباره آنان چنين مي گويد: «براي کلاه گذاشتن سر يک نفر ارمني دو نفر يهودي لازم است و دو ارمني براي سر يک ايراني!»
مشهور است که ماهرترين بناهاي ماوراي قفقاز ايراني هستند. درباره ايرانيهاي ايالت ايروان که از سال 1828 جزو رعاياي تزار به شمار ميآيند، بايد گفت که آنان به علت دانستن زبانهاي شرقي که در ايالتهاي آسيايي روسيه عامل کمک کننده بسيار سودمندي است و همچنين به دليل برخورداري از هوش و مهارت و شايستگي ذاتي، در مشاغل خود به مقامهاي مهمي دست يافته اند.
ارنست اورسل، جهانگرد غربي (1882)
............................
وامدار
در جهان متمدن يک نفر نيست که زندگانياش تا اندازهاي از پيشرفت ايرانيان بهره نبرده باشد.
پروفسور آرتور پوپ، ايران شناس آمريکايي
آتشكدههاى باستانى
در باكو اخيراً چاههاى نفت پيدا شده است و بر روى آتشكدههاى قديم ايران، روسها اميدوارند دكلهاى بزرگ چاههاى نفت را نصب كنند. از ايرانيان قديمى و زرتشتىهايى كه متصدى آتشكدههاى باكو بودند، تا سالهاى اخير هنوز سه نفر در آن شهر به سر مىبردند و از ساختمانهاى آتشكده سرپرستى مىكردند؛ ولى اين سه نفر هم آتشكدههاى ويران را رها كردند و به هند رفته، به پارسيان ملحق شدند.
بروگش، سفير پروس در ايران (1861ـ1859)
............................
هنر ايراني
به طور قطع و يقين مي توان گفت که پس از انحطاط و انهدام هنر يونان، در سراسر جهان براي شگفتن گلهاي استعداد ذوق هنري، جايي امن تر از ايران عصر ساساني در مشرق زمين باقي نماند... و هنر و نفوذ هنري ايران عالمگير شد.
آندره گدار، معمار فرانسوي
............................
كاتبان ايرانى
در اواخر عصر اموى و اوايل عصر عباسى يك طبقه متخصص واقعى از پايوران پديد آمدند كه همان طبقه كاتبان يا دبيران بودند و اغلب نيز ايرانيان نومسلمان عربمآب شده بودند و نقش مؤثرى در ميدان فرهنگ و ادب برعهده گرفتند.
كلود كائن
............................
وزيران ايران
در ميان وزيران دولت عباسى در اوج اقتدار آن، به دشوارى ميتوان وزيرى كه تبار عرب داشته باشد يافت، بلكه بيشتر آنها از موالى و ايرانيان بودند و با اين همه، بهندرت به اشارهاى دال بر اينكه اين وضعيتى غيرعادى است برميخوريم.
گلد زيهر
............................
صبور و مودب
به نظر نميرسد كه اخلاق ايرانى به طور كلى در ميان اروپاييان تأثير مطلوبى بخشيده باشد؛ ولى مردم ايران بهطور كلى صبورند. طبقات فقير خيلى قانع و با ادبند. توانگران به هموطنان گرسنه خود نان ميرسانند. پدرهاى خانواده قاعدتاً براى همه بازماندگان خود ماترك متناسب فراهم ميگذارند. همه طبقات حس وفادارى نسبت بهحكومت دارند و رفتار مردها نسبت به يكديگر، قرين خوش ذاتى و ادب و احترام است.
رابرت گرنت واتسن
............................
مقلد، نه مخترع
ايرانيان چنان فهم و شعور دقيقى دارند كه وقتى چيزى را بخواهند، بيدرنگ تقليد ميكنند. به اين ترتيب همه چيز دارند، چه مردان دانشمند و چه مردان اهل فن. همچنين ميكوشند آنچه شما ميدانيد، فراگيرند تا ديگر نيازى به شما نداشته باشند و هرچه شما كسب كردهايد، خودشان نيز به دست آورند.
پاسيفيك دوپرونس، مبلغ مذهبى (1653 ـ 1570)
............................
شعر و تعارف
شعر آنچنان اهميتى نزد ايرانيان دارد كه ميتوانم بگويم هيچ ملتى از اين جهت به پاى آنان نميرسد. عموماً دوست دارند بيانشان دقيق باشد و از كلمات كمترى استفاده كنند و هنگام گفتگو كلمات مؤدبانه و متواضعانهاى به كار ميبرند؛ براى مثال هنگامى كه كسى را درون خانه خود دعوت ميكنند، ميگويند: «خانه ما را منور فرموديد، قربان شما، خاك پايم، چشمم كف پايت» و... ايرانيان مانند فرانسويها و حتى بيشتر از آنان ميدانند كه چگونه الفاظ را بيارايند و خوشامد گويند!
آدام اولئاريوس، دبير سفارت پروس (1671 ـ 1599)
............................
وامدار
در جهان متمدن يک نفر نيست که زندگانياش تا اندازهاي از پيشرفت ايرانيان بهره نبرده باشد.
پروفسور پوپ، ايرانشناس آمريکايي
............................
شايستگي ذاتي
مشهور است که ماهرترين بناهاي ماوراي قفقاز ايراني هستند. درباره ايرانيان ايالت ايروان که از سال 1828 جزو رعاياي تزار به شمار ميآيند، بايد گفت که آنان به علت دانستن زبانهاي شرقي که در ايالتهاي آسيايي روسيه عامل کمککنندة بسيار سودمندي است و همچنين به دليل برخورداري از هوش و مهارت و شايستگي ذاتي، در مشاغل خود به مقامهاي مهمي دست يافتهاند. آنها واقعاً آقاي کاملي هستند و بسياري از ايشان نيز خوب فرانسه حرف ميزنند.
ارنست اورسل، جهانگرد غربي (1882)
............................
بدفهمي غرب
كليه ايرانياني كه از اروپا برگشتهاند، حتي آنهايي كه در آنجا تربيت و تعليم يافتهاند، آنچه آموختهاند و يا خود ديده و سنجيدهاند، به وضعي خاص و طرزي عجيب فهميده و دريافتهاند كه ابداً ربطي با طريقه ما ندارد و عقيده و نظر آنها هر چند ضمناً تغيير كلي هم پذيرفته باشد، لكن به هيچ وجه در طريقه اروپايي سير نكرده است.
كنت گوبينو
............................
تربيت شاهانه!
پادشاه در حرمسرا به دنيا مي آيد و در ميان همان چهار ديواري بزرگ مي شود و مانند گياهي که از نور و حرارت آفتاب محروم باشد، هيچ گونه تعليم و تربيت که درخور پادشاهان باشد، نمييابد و از دنيا و مافيها بالمره بي خبر ميماند. همين که به سن و سالي رسيد، او را به خواجهاي ميسپارند که به اسم «لله باشي» مربي و معلم او ميگردد و خواندن و نوشتن رابه او ميآموزد و مسائل ديني را به او ياد مي دهد.
جاي تاسف است که ابداً علم تاريخ و علم سياست را به اين شاهزادگان نميآموزند و گوش آنها را با کلمات تقوا و پرهيز آشنا نمي سازند وبلکه به منظور اينکه فرصتي براي تفکر و تعمق در امور و قضايا پيدا نکند، از همان جواني او را در ميان زنان مياندازند و دروازه هاي عيش و نوش و هوا و هوس را به رويش ميگشايند و به اين هم اکتفا نکرده ، او را به خوردن ترياک و نوشيدن کوکنار معتاد ميسازند و حتي کوکنار را با عنبر و ادويه ديگر مخلوط مي کنند که نشئهاش زيادتر شود. زندگي شاهزادگان به همين منوال ميگذرد تا روزي که شاه بميرد و نوبت سلطنت به آنها برسد. آن وقت آنها را از حرمسرا بيرون ميآورند و بر تخت مينشانند و در تمام دربار در مقابل آنها به خاک ميافتند و اطاعت و انقياد خود را عرضه ميدارند. شاه جوان در ابتدا مانند آدمي که هنوز درست از خواب بيدار نشده، مدتي مات و متحير و گيج است؛ ولي رفته رفته به خود ميآيد و چشم ميگشايد و بناي سلطنت را مي گذارد. اطرافيان او هم ابداً درصدد نيستند که او را به راه صلاح هدايت نمايند، بلکه تمام همّشان را مصروف ميدارند که شاه جوان را خوش آيد و خودشان را در نظر او عزيز نمايند. از طرف ديگر سعي دارند که حتي المقدور پادشاه از اوضاع واقعي مملکت بي خبر بماند و به کارهاي سلطنت نپردازد و حتي وزير بزرگ که او را «اعتماد الدوله» مي خوانند، هر وقت مطلبي داشته باشد، منتظر مي شود تا شاه قليان به دست سر کيف و حال باشد، آنگاه «قربان، قربان» گويان مطلب خود را که اغلب مربوط به منافع شخصي او و يا دوستان و کسان و بستگان اوست، به اسم مصالح عاليه کشور به عرض مي رساند و به زور چاپلوسي کار خود را از پيش مي برد!
کورني لوبروين، جهانگرد هلندي (قرن هجدهم)
............................
گل سرخ
ايرانيان دلبستگي خاصي به پرورش انواع مختلف گل دارند، به خصوص به گل سرخ علاقه بيشتري نشان مي دهند. گل سرخ زيبايي چندان درخشاني ندارد؛ اما عطرش بسيار مطبوع و دلاويز است. اين گل ذوق شاعري بسياري از شاعران نازک خيال اين ملت را به جوش و هيجان درآورده است. سعدي نام يکي از کتابهاي خود را گلستان گذاشته است؛ يعني باغچه گلها و نام اثر ديگرش بوستان است؛ نشانهاي از امتياز فوقالعادهاي که ايرانيان براي هر چيزي که بويي از گل و زيبايي طبيعت دارد، قائل مي شوند.
ژي. ام. تانکواني، مترجم هيأت نمايندگي ناپلئون(1808م)
............................
فرشته خو
زنان ايراني هيچ وجه مشترکي با ديگر زنان
مشرق زمين ندارند، مگر حالت نجابت و وقار صورت که تقريباً در همه زنان آسيايي مشاهده ميشود. به گمانم اين حالت بايد به دليل خطوط بسيار منظم صورتشان باشد. زنان ايراني مانند فرشتهاي مهربان و داراي خوي متعادل کم نظيري هستند. اشتياق زنان ايراني به جواهر، به قدري شديد است که تصور نميکنم زني پيدا شود که چند قطعه جواهر نداشته باشد. بي چيز ترين پيشهور هم اگر بخواهد در خانهاش آرامش داشته باشد، ناگزير است خود را از ضروريات زندگي محروم کند و جواهري براي زنش فراهم نمايد!
گاسپار دروويل
............................
هنر ايراني
به طور قطع و يقين ميتوان گفت که پس از انحطاط و انهدام هنر يونان، در سراسر جهان براي شگفتن گلهاي استعداد ذوق هنري جايي امنتر از امپراتوري ساساني
مشرق زمين باقي نماند و هنر و نفوذ هنري ايران عالمگير شد.
پروفسور آندره گدار، معمار فرانسوي
............................
سرچشمه كمال
ادب ايران از سرچشمه كمال مطلوب انساني و ابديت فكر و سخن الهام گرفته است و آثاري به وجود آورده كه
به اندازه آثار يونان و روم، جهاني را متمتع كرده است.
اميل گروسه
............................
مردم با هوش
غالباً نويسندگان عرب يك نوع تحسين تعجبآميز براي امپراتوري ساساني دارند. فرمانروايان ايران بين ملل مختلف شهرت نيرومندترين حاكمان جهان را دارند. آنها داراي هوش و قدرت تشخيص زياد بودند و ابوالفدا ميگويد: در تشكيلات امپراتوري هيچ يك از سلاطين با آنها برابري نميكند.
آرتور كريستنسن ـ ايرانشناس دانماركي
............................
شعور دقيق
ايرانيان خيلى مخترع نيستند، ليكن چنان فهم و شعور دقيقى دارند كه وقتى چيزى را بخواهند، بيدرنگ تقليد ميكنند. به اين ترتيب همه چيز دارند، چه مردان دانشمند و چه مردان اهل فن. همچنين ميكوشند آنچه شما ميدانيد، فرا گيرند تا ديگر نيازى به شما نداشته باشند و هرچه شما كسب كردهايد، خودشان نيز به دست آورند.
پاسيفيك دوپرونس، مبلغ مذهبى (1653 - 1570)
............................
سرزمين خوشنويسان
ايرانيها از قديم، عاشق خط خوش بودهاند و حالا هم براى خط خوش و زيباى اساتيد حاضرند پول زيادى بدهند. معمولاً يك قطعه كاغذى را كه روى آن با خط يك خوشنويس، نوشته شده باشد، با طلا وزن ميكنند و خريد و فروش مىكنند. در حقيقت ايران سرزمين خوشنويسان و خطوط است.
هينريش بروگش، سفير پروس (1861ـ1859)
............................
نگاهباني از دانش
فرمانروايان ايران چندان به نگاهداري علوم علاقه داشتند که براي محفوظ ماندن آنها از گزند و آسيب زمانه و آفتهاي زميني و آسماني، گنجينه کتابها را از سختترين و محکمترين چيزي برگزيدند که تاب مقاومت با هر گونه پيشامدي را داشته باشد و پايداري و دوامش در مقابل سير و گردش زمانه، زياد بوده، عفونت و پوسيدگي کمتر به آن راه داشته باشد، و آن پوست درخت «خدنگ» بود که به آن «توز» گويند. چنان که هنديان و چينيان و مردم ساير ملل و اقوام در اين کار از آنان پيروي نمودند.
............................
اختلاف الزيجات آيين نامه
ايرانيان کتابي دارند به نام کهنامه که منصبهاي مملکت ايران در آن هست و آن را به 600 منصب مرتب کردهاند و اين کتاب از قبيل آييننامه است. در چند هزار ورق که جز به نزد موبدان و ديگر صاحبان مقامات معتبر يافت نشود.
مسعودي، مورخ نامدار اسلامي، (التنبيه و الاشراف)
............................
آزادانديش
با ايرانيان بذلهگو و خوشطبع كه اصول فلسفى و رياضى ما را دارند ـ نه علم و فلسفه دينى ما راـ ميتوان در ملأ عام و بدون هراس از قاضى راجع به مذهب مباحثه كرد؛ ولى نميتوان اعتماد آنها را جلب كرد. در نتيجه همانطور كه وارد بحث شدهايم، خارج ميشويم. خارجيان علاوهبر آنكه آزادند تا درباره كيش و آيين بحث كنند، ميتوانند لباس ايرانى بپوشند و شمشير ببندند و بايد بگويم كه ايرانيان حقاً ميتوانند به خوبى از خود دفاع كنند.
دولابولاى لوگوز، بازرگان فرانسوى (1665ـ 1610)
............................
شايستگي ذاتي
مشهور است که ماهرترين بناهاي ماوراي قفقاز ايراني هستند. درباره ايرانيهاي ايالت ايروان که از سال 1828 جزو رعاياي تزار به شمار ميآيند، بايد گفت که آنان به علت دانستن زبانهاي شرقي که در ايالتهاي آسيايي روسيه عامل کمک کنندة بسيار سودمندي است و همچنين به دليل برخورداري از هوش و مهارت و شايستگي ذاتي، در مشاغل خود به مقامهاي مهمي دست يافتهاند. آنها واقعاً آقا و جنتلمنهاي کاملي هستند و بسياري از ايشان نيز خوب فرانسه حرف ميزنند.
ارنست اورسل، جهانگرد غربي (1882)
............................
وامدار
در جهان متمدن يک نفر نيست که زندگانياش تا اندازهاي از پيشرفت ايرانيان بهره نبرده باشد.
پروفسور آرتور پوپ، ايران شناس آمريکايي
............................
وطن ستايي
از طرز سخنان ايرانيان در کشورهاي ديگر راجع به وطنشان شنونده گمان ميکند که ايران دلپذيرترين منطقه جهان است و هواي آن، آب ميوهها، خانهها، باغها، اسبها، شکارگاهها، مناظر و زنانش، همه موضوع مبالغهآميزترين تحسين ايرانيان مقيم هند و اروپاست. ايرانيان در ميان آثار باشکوه و جلال اروپايي لاف ميزنند که سرزمين کشورشان از هر جهت عاليتر است و در بين اروپاييان و در عين خوشگذراني آرزو ميکنند روزي باز از سرچشمه شيراز بنوشند و بانگ غزلهاي حافظ گوششان را نوازش دهند.
رابرت گرنت واتسن، نويسنده انگليسي (دوره قاجار)
............................
قند پارسي
در جهان ايراني، پيش از آنکه دستخوش فرايند غربي شدن قرار گيرد، زبان فارسي که با آفرينش آثار هنري عظيمي به صورت يک زبان ادبي درآمده بود، به عنوان زبان مشترک رواج يافت و در ملتقاي گردش قرن دهم هجري به يازدهم، شانزدهم و هفدهم ميلادي در وسيعترين گسترهاش دامنه نقش آن بي هيچ گسترشي سراسر جنوب شرقي و جنوب غربي آسيا را فرا گرفت.
زبان فارسي براي اين امپراتوري فرهنگي پهناور وامدار لشکريان ترک زبان امپراتوري سازي بود که در سنت ايراني پرورده شده بودند و در نتيجه اسير افسون ادبيات فارسي جديد شدند که سرنوشت نظامي و سياسياش اين بود که دولت جهاني براي دنياي مسيحيت ارتدوکس به شکل امپراتوري عثماني و دولت جهاني ديگري براي هندوان به صورت امپراتوري راجهاي تيموري مغول به وجود آورند.
اين دو دولت جهاني ايرانيساز در سرزمينهاي مسيحيت ارتدوکس و هندويي، با گذشت زمان به حکم قرابت فرهنگيشان به قلمرو اصلي زبان فارسي، در زادگاه تمدن ايراني در فلات ايران و حوضه آمودريا و سيردريا به هم ملحق شدند؛ و در اوج ترقي دولتهاي مغول، صفوي و عثماني، زبان فارسي جديد به عنوان زبان ادب و انسانيت مورد حمايت عناصر فرمانروا در تمامي اين قلمرو عظيم قرار گرفت.
توين بي
...........................
بهشت کوهنوردان
ارتفاع دماوند دقيقاً معلوم نيست. با اين همه نبايد بلندي آن کمتر از 6500 متر باشد؛ ولي ايرانيها با تواضع تمام ارتفاع کوه را در حدود 30 هزار متر مي دانند! به اعتقاد آنها فقط رستم بر قله اين کوه که کوهستان مقدس و مادر تمامي کوههاي عالم است، پا گذاشته. گرداگرد دماوند ديوها اقامت دارند و ستارگان هفت صور فلکي به دورش مي چرخند! کشتي نوح با قله اين کوه روشنايي و سرچشمة آبها و گهواره همه مردم روي زمين برخورد کرد و متوقف شد.
جشن باشکوهي به مناسبت پيروزي فريدون بر ضحاک در دهکده مجاور اين کوهستان همه ساله برگزار ميشود. نظير کوه آرارات، دماوند نيز کليه داستانهاي مربوط به تکوين عالم و سنتهاي افسانهاي نژاد کهنسال آسيايي را يکجا در خود جمع و متمرکز کرده است. ايران بهشت کوهنوردان است. زماني که راه آهن، تهران را به اروپا وصل کند، بدون شک دماوند باشکوه، کعبه کوهنوردان بي باک محسوب خواهد شد.
ارنست اورسل
قه جهان است و هواي آن، آب ميوهها، خانهها، باغها، اسبها، شکارگاهها، مناظر و زنانش، همه موضوع مبالغهآميزترين تحسين ايرانيان مقيم هند و اروپاست. ايرانيان در ميان آثار باشکوه و جلال اروپايي لاف ميزنند که سرزمين کشورشان از هر جهت عاليتر است و در بين اروپاييان و در عين خوشگذراني آرزو ميکنند روزي باز از سرچشمه شيراز بنوشند و بانگ غزلهاي حافظ گوششان را نوازش دهند. رابرت گرنت واتسن، نويسنده انگليسي (دوره قاجار) قند پارسي در جهان ايراني، پيش از آنکه دستخوش فرايند غربي شدن قرار گيرد، زبان فارسي که با آفرينش آثار هنري عظيمي به صورت يک زبان ادبي درآمده بود، به عنوان زبان مشترک رواج يافت و در ملتقاي گردش قرن دهم هجري به يازدهم، شانزدهم و هفدهم ميلادي در وسيعترين گسترهاش دامنه نقش آن بي هيچ گسترشي سراسر جنوب شرقي و جنوب غربي آسيا را فرا گرفت. زبان فارسي براي اين امپراتوري فرهنگي پهناور وامدار لشکريان ترک زبان امپراتوري سازي بود که در سنت ايراني پرورده شده بودند و در نتيجه اسير افسون ادبيات فارسي جديد شدند که سرنوشت نظامي و سياسياش اين بود که دولت جهاني براي دنياي مسيحيت ارتدوکس به شکل امپراتوري عثماني و دولت جهاني ديگري براي هندوان به صورت امپراتوري راجهاي تيموري مغول به وجود آورند. اين دو دولت جهاني ايرانيساز در سرزمينهاي مسيحيت ارتدوکس و هندويي، با گذشت زمان به حکم قرابت فرهنگيشان به قلمرو اصلي زبان فارسي، در زادگاه تمدن ايراني در فلات ايران و حوضه آمودريا و سيردريا به هم ملحق شدند؛ و در اوج ترقي دولتهاي مغول، صفوي و عثماني، زبان فارسي جديد به عنوان زبان ادب و انسانيت مورد حمايت عناصر فرمانروا در تمامي اين قلمرو عظيم قرار گرفت. توين بي بهشت کوهنوردان ارتفاع دماوند دقيقاً معلوم نيست. با اين همه نبايد بلندي آن کمتر از 6500 متر باشد؛ ولي ايرانيها با تواضع تمام ارتفاع کوه را در حدود 30 هزار متر مي دانند! به اعتقاد آنها فقط رستم بر قله اين کوه که کوهستان مقدس و مادر تمامي کوههاي عالم است، پا گذاشته. گرداگرد دماوند ديوها اقامت دارند و ستارگان هفت صور فلکي به دورش مي چرخند! کشتي نوح با قله اين کوه روشنايي و سرچشمة آبها و گهواره همه مردم روي زمين برخورد کرد و متوقف شد. جشن باشکوهي به مناسبت پيروزي فريدون بر ضحاک در دهکده مجاور اين کوهستان همه ساله برگزار ميشود. نظير کوه آرارات، دماوند نيز کليه داستانهاي مربوط به تکوين عالم و سنتهاي افسانهاي نژاد کهنسال آسيايي را يکجا در خود جمع و متمرکز کرده است. ايران بهشت کوهنوردان است. زماني که راه آهن، تهران را به اروپا وصل کند، بدون شک دماوند باشکوه، کعبه کوهنوردان بي باک محسوب خواهد شد. ارنست اورسل
............................
يونان و ايران
يونانيان از مدتها قبل در نتيجه جنگها، تجارت و همسايگي، با افكار و عقايد ايراني آشنا شده بودند. يونانياني كه در آسياي صغير مسكن داشتند، با مغان يا مجوسان كه تا سواحل درياي اژه نفوذ كرده بودند، محشور و با عقايد آنها كه مخلوطي از اصول مزدايي و كلداني بود، آشنا گرديدند.
هـ .ش. پوئش (تاريخ تمدن ايران)
............................
هنر ايراني
به طور قطع و يقين مي توان گفت که پس از انحطاط و انهدام هنر يونان، در سراسر جهان براي شگفتن گلهاي استعداد ذوق هنري جايي امنتر از امپراتوري ساساني مشرق زمين باقي نماند و هنر و نفوذ هنري ايران عالمگير شد.
پروفسور آندره گدار، معمار فرانسوي
سرچشمه نور
بزرگترين منبع و با دوامترين و مشخصترين خدمت ايران به جهان، در رشته صنايع بود. هنگامي كه اروپا در جهل و تاريكي به سر ميبرد، فرهنگ اسلامي نيمي از جهان را منور ساخت و گرچه نواحي ديگر در اين قسمت شركت داشتند، ليكن منبع اصلي و سرچشمه اين نور، ايران بود.
پروفسور آرتور پوپ، ايرانشناس آمريكايي
............................
ملت كهن
ايرانيها خود را قديميترين ملت متمدن جهان ميدانند و به مردم ساير كشورها به چشم ملتهاي نوپايي كه در زمانهاي اخير افتخاراتي در تاريخ نصيبشان شده است، مينگرند. اين بلندپروازي درباره قدمت نژادشان اغلب آنها را وادار ميكند كه براي شهرهاي ايران سوابق بسيار كهن و باستاني قائل شوند.
ارنست اورسل، جهانگرد اروپايي (1882)
............................
آينده درخشان
بيقيدي مردم و عدم استحكام مصالح ساختماني موجب شده است كه همه كشورهاي مشرق زمين، ظاهر ويران و منظره غمانگيزي داشته باشند؛ اما در هيچ منطقهاي مانند فلات ايران، اين وضع، چشمگير نيست: خانهها در حال فروريختن، كوچهها كثيف و متروك، كاشيهاي روبناي مسجدها و مقبرهها پوسيده و تبديل به گرد و خاك شده است. به نظر چنين ميآيد كه مردم در آخرين مرحله تنزل و فلاكت دست و پا ميزنند. با وجود اين، در كنار اين خرابهها، آثار فرهنگ غني و افتخارآفرين، توأم با نشانههايي از هوش و ذوق تلطيف شده، احساسات ميهنپرستانه شديد، و بالاتر از همه اينها، پديدهاي منحصربهفرد در دنياي اسلام،يعني مليگرايي آگاهانه و انسجام يافتهاي، جاي جاي در همه نقاط مشاهده ميشود و اين مشاهدات از بذر بارآور آيندهاي شكوفان نويد ميدهد.
اوژن اوبن، سفير فرانسه (1907 ـ 1906)
............................
فرشته خو
زنان ايراني هيچ وجه مشترکي با ديگر زنان مشرق زمين ندارند، مگر حالت نجابت و وقار صورت که تقريباً در همه زنان آسيايي مشاهده ميشود. به گمانم اين حالت بايد به دليل خطوط بسيار منظم صورتشان باشد. زنان ايراني مانند فرشتهاي مهربان وداراي خوي متعادل کم نظيري هستند.
گاسپار دروويل
.............
عاشق خط
ايرانيها از زمان قديم، عاشق خط خوش بودهاند و حالا هم براى خط خوش و زيباى اساتيد حاضرند پول زيادى بدهند. معمولاً يك قطعه كاغذى را كه روى آن يك يا چند سطر با خط يك خوشنويس نوشته شده باشد، با طلا وزن كرده و خريد و فروش مىكنند. معمولاً اين قطعات هر قدر كه حواشى و تزيينات و به اصطلاح تذهيب آنها بيشتر و جالبتر باشد، قيمت بيشترى پيدا مىكند.
براى خوشنويسى كاغذهاى رنگى را كه روى آنها نقوشى از آب طلا دادهاند، انتخاب مىكنند. در حقيقت ايران سرزمين خوش نويسان و خطوط به شمار مىرود. به همين جهت دلالها از جمله آثار هنرى كه به خارجىها ارائه مىكنند، همين نسخههاست كه البته كارشناسان مىتوانند اصالت و ارزش آنها را تعيين كنند و چيزى كه در نگاه اول توجه خارجىها را جلب مىكند، تزيينات، نقاشيها و تذهيبكاريهاست كه در حاشيه آن، خط خوش به كار مىرود. قيمتى كه دلالها براى نسخههاى كتب خطى تذهيب شده مطالبه مىكنند، نسبتاً زياد و بالاست؛ مثلاً براى يك شاهنامه خطى كه تذهيب كمى در آن به كار رفته بود، 185 تومان مطالبه مىكردند.
دكتر هينريش بروگش، سفير پروس در ايران (1861ـ1859)
............
تسلط بيگانگان
ايرانيان ناگزير بودهاند سدهها حکومت و سلطه اقوام فاتح را تحمل کنند. ايرانيان در طول اين سلطه متمادي همواره کوشيدهاند تا با تفوق ناشي از زيرکي و هوشياري و با توسل به فرهنگ برتر خود، اندکاندک راهي به روي خود بگشايند.
فون بلوشر، منشي سفارت آلمان (1917- 1916)