روزي سلطان محمود غزنوي در باغ هزار درخت شهر غزنين بر بالاي كوشكي كه چهار در بود نشسته بود و جمعي از جمله ابوريحان در حضور او بودند، ناگاه رو به ابوريحان نمود و گفت: من از كدام يك از اين چهار در بيرون خواهيم رفت؟ نظر خود را بر كاغذي بنويس و در زير تشك من بگذار، ابوريحان كه از منجمان بزرگ بود و خوي سلطان محمود را مي‏دانست نگاهي به چهار در نمود و نظر خود را بر پاره‏اي كاغذ نوشت و زير تشك سلطان نهاد.
محمود گفت: نظرت را اعلام كردي؟ ابوريحان گفت: آري، آنگاه سلطان محمود دستور داد، بنا و بيل و كلنگ آوردند و بر ديواري كه جانب شرق كاخ بود دري بگشودند و سلطان از آن در بيرون رفت و گفت آن كاغذ پاره بياورند، چون نيك نظر كرد ديد ابوريحان بر روي آن نوشته است، كه: سلطان از اين چهار در بيرون نمي‏رود بلكه بر ديوار شرق دري بكند و از آن در بيرون شود!!!
محمود از ابوريحان سخت دلگير شد و دستور داد او را در قلعه غزنين شش ماه زنداني نمودند و بعدها از ابوريحان پرسيدند چگونه اين كار پيش‏بيني نمودي گفت: از غرور سلطان محمود دانستم كه از هيچكدام از درها بيرون نخواهد رفت.

گفتني هاي تاريخ - علي سپهري اردستاني