پس از تیراندازی سردار آرش کمانگیر و نشستن تیرش بر درختی در مَرو، آن درخت
از شدت قدرت تیرآتش گرفت و نورش تا آسیابی که در نزدیکی آن درخت بود، رفت.
آنگاه آسیابانِ آنجا که مردی گُنگ(لال) و ناشنوا بود، با دیدن نور به نزد
تیر رفته و پس از کندن آن، در پیِ صاحب تیر افتاد که پس از چرخیدن در چند
محله مجاور، به مأمورانی که در پی یافتن تیر بودند برخورده و آن را تحویل
داد.
مردمانِ سرزمین آرش(طبرستان) که معتقد بودند ایمان او به خدا و یاری
خواستنش از پروردگار به هنگام تیراندازی باعث این پیروزی بزرگ شده، تیر
مربوطه را متبرک دانسته و ازین روی، لمس آن را شفابخش و گره گشا تعبیر
نمودند. بنابراین از آن سال تا کنون و در حرکتی نمادین، گردش آن آسیابان در
محلات را بازسازی نموده و در این حین، به جایی که "فردی در آن بیمار است"
یا "حیوانی آبستن نمیشود" یا "درختی میوه نمیدهد" یا "دوشیزه ای، دم بخت
است" یا "چشم به راه مسافری هستند" یا هر گره مشابه دیگری دارد، رفته و با
زدن چند ضربه آهسته با ترکه ای(طبری: شیش) از درخت توت که نمادی از تیر
متبرک و گره گشای آرش است بر محل مشکل مربوطه، از خداوند به وسیله ایمان
خود طلب گشایش در آن گره می نمایند. و همچنین به درخانه ای که عزیزی از
آنها فوت کرده است نیز می روند تا بدینوسیله برای او از درگاه خداوند طلب
آمرزش کنند.
برای اجرای این آیین هزاران ساله طبری، به شخصی به نام لال(به نیابت از آن
آسیابان) که باید هویت خود را مخفی نموده و هرگز کلامی نگوید نیاز است و
همچنین شخصیت دیگری به نام لالمار(ترجیحاً مؤنث) که اشعار را می خواند و
نیز شخصیت اختیاری دیگری به نام شیشدار که ترکه ها را در دست گرفته و پس
از پایان کار در هر مکان، یکی از ترکه هایش را به نماد تبرک به صاحب آنجا
میدهد که کاراکتر لال مار و شیش دار را می توان ادغام نمود. گفتنی است
مخاطبان، درخواستهای خود را به لالمار می گویند تا او نیز از لال طلب
نموده و لال نیز اگر نیاز به سخن داشته باشد، با اشاره سر و دست اینکار را
انجام داده و لال مار باید ترجمه کند.
اکنون بخشی از اشعار مربوط به این آیین که هنگام دور زدن در محله ها در شب
سیزدهم تیرما طبری(دوازدهم آبان شمسی)خوانده می شود و حاصل چندین سال تجربه
میدانی و پژوهش نگارنده می باشد، خواهد آمد:
لال اِنه......لال انه.....لال و لالِ مار اِنِه......پار بورده، اَمسال
انه......سالی اَتّا بار انه.....بوردهِ پیرار انه.....ناخِشِ دل، حال
انه......هَمَهِ اِقبال انه......خِشک هَیتِه دار، خال اِنه......با صد
رَمه مال انه.......با صد زنگِ تال اِنه......پیسِّه گِنده خار
انه......فَرخانِ سِوار انه.....فِریدونِ کنار انه......وِزیرِ بِرار
انه.....امیرِ دِربار انه......کِهنه پَشِمبال انه......بِهار ما دِمبال
انه......کوتِر جِفتِ بال انه......با خِش خط و خال اِنه....
سخن پایانی اینکه این فرهنگ به قدری ارزشمند و زیبا بوده که در فرهنگ دیگر
سرزمینها نیز رسوخ کرده است، کما اینکه در بین آریاییها این نصیحت نقل است
که "چوب خدا، صدا ندارد".