+1 تراز
1,692 بازدید
در زبان و گویش از سوی (2,031 تراز)
ویراست در از سوی

درود،


آیا ریشه واژگان اطاق، طاق، عروس، بندر (بنادر)، دوره (دوران)، آدم، شک (شکاک) ایرانیک است یا سامیک؟

9 پاسخ

+2 تراز
از سوی (4,358 تراز)

اندرباره ی «شک» و «دوره» هنوز بیگمان نه ام. شاید «دوره» ریشه ی سامیک دارده باشد (بایم بیشتر پژوهیدن). واژه ی آدم بیشک ریشه ی ایرانیک ندارد. دیگر واژگان ایرانیک اند.

0
از سوی (2,031 تراز)
ویراست در از سوی

درود،


پس از کمی جویش، انگار واژه human و واژه زمین ( هند و اروپاییک کهن dh)ghomon) و‌لیتوانیک کهن žmuni)، از یک ریشه هستند. انگار ریشه آدم، اندر سامیک هم، زمین (سرخ/خاک سرخ) است. (واژگان adamah و الدم یا خون اندر اربیک، از یک ریشه هستند).
و انگار ریشه مرد و مشیه، هردو، اندر اوستاییک و سنسکریت، با ریشه مرگ و مردن یکی است.

human (adj.)

mid-15c., humainhumaigne, "human," from Old French humainumain (adj.) "of or belonging to man" (12c.), from Latin humanus "of man, human," also "humane, philanthropic, kind, gentle, polite; learned, refined, civilized." This is in part from PIE *(dh)ghomon-, literally "earthling, earthly being," as opposed to the gods (from root *dhghem- "earth"), but there is no settled explanation of the sound changes involved. Compare Hebrew adam "man," from adamah "ground." Cognate with Old Lithuanian žmuo (accusative žmuni) "man, male person."



Mašyā:

Originally and etymologically, Mašyā means "mortal being" as Old Persian martya, Persian mard and even Sanskrit martya also mean "mortal" and therefore "man".

+4 تراز
از سوی

شک از شکرفیدن می آید که در پهلوی آمده است در زبان آلمانی به سقف داخ می گویند همانطور که به اوج و بالا هوخ می گویند 

0
از سوی (4,358 تراز)

این ریشه‌یابی از کی،ست؟

+1 تراز
از سوی (2,031 تراز)
ویراست در از سوی

درود،


به پهرست می توان واژگان غذا (تغذیه)، وزیر (وزرا)، ترجمه [ترگمان؟] را هم افزودن
+1
از سوی (4,358 تراز)
واژه-ای هممانند غذا اندر ختنیک هست اندرباره ی همریشه بودنشان چیز-ی نمیدانم.
واژه ی ترجمه بیگمان ریشه ی سامیک دارد.
وزیر نیز بیگمان ایرانیک است.
0
از سوی (1,167 تراز)

ترجمه اربیده ی واژه ترگومان است

ترگومان: تر(ترا مانند ترابری، تردید) + گو(گویش، گفتن)  + مان(پسوند نامواژساز)
0
از سوی (1,167 تراز)

 برخی میگویند وزیر اربیده ی واژه ی فرزین(اَپَرزین) بوده و برخی میگویند اربیده ی واژه ی ویچیر است.


+2 تراز
از سوی (1,167 تراز)

طاق همان تاگ و اطاق نیز اتاگ بوده همریشه با تاج


اروس واژه ای اوستایی است

+3 تراز
از سوی (1,167 تراز)
نگارش درست این واژه اروس می باشد؛ زیرا پارسی است نه اربی. این واژه در سنسکریت: اَروسَ arusa ( رو به سرخی؛ زیرا بر چهره ی اروس سرخاب می مالیدند تا زیباتر شود ) و در اوستایی: اَئوروشَ aur - uŝa ( سپید، درخشان ) و در پهلوی اروس arus ( سپید ) بوده است و این که اروسان جامه ی سپید بر تن می کنند از همین روست

عروس ریخت اربی واژه ی پارسی اروس است.
پارسی باستان: ائوروشا ( سپید )
پارسی پهلوی: اروس
پارسی نوین: اروس
اربی: عروس
ارمنی: هارس
گرجی: اردزالی
تاجیکی: اروس
+1 تراز
از سوی (1,167 تراز)

دوره از ریشه پهلوی " دورک " است

پِیرَس(بنمایه): کتاب فرهنگ برابرهای پارسی، واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو
+1 تراز
از سوی (1,167 تراز)
این واژه پارسى است و اربان از واژه شک Shak در پهلوى به معناى تردید و دودلى برداشته اند و از روى آن مشکوک ، شکاک ، تشکیک ، مشکّک!!! را ساخته اند!!! در پهلوى شَکَرْویدن Shakarvidan : تردید - شک کردن ، مردد - مشکوک بودن و همتاى آن گمانیدن Gomanidan
: گمان - شک - خیال کردن ، ظنین بودن

نگرش استاد ایرزاد:
با دَرنِگَری ( تَوَجُّه ) به واژه یِ پَهلَویِ " شَکَرویدَن " وَ گویِشِ پارسیِ نو " شَکبیدَن، شَکباندَن یا شَکویدَن، شَکواندَن " پیشنَهاد می شَوَد . می تَوان بَرابَرنَهایی بَرایِ واژِگانی با ساختارِ اَرَبی اَز آن بَرساخت :
شَکّاک = شَکوَنده ، شَکبَنده
مَشکوک = شَکویده ، شَکبیده
شَکّاکیَّت = شَکوَندِگی ، شَکبَندِگی
تَشَکُّک = شَکوِش ، شَکبِش
تَشکیک = شَکوانِش ، شَکبانِش
+1
از سوی (2,031 تراز)
ویراست در از سوی
drud,

sepâsmand am az payvâxtan e šomâ, barây e vâžagân e tâg, otâg/otâk, arus, o vazir. vâža ye škarvīdan/škarvidan, andar pahlavik ba cam e [stagger/stumble] ast (bonxân: Concise Pahlavi Dictionary, D. N. MacKenzie), o barâbarvâža i farzâm, barây e kârvâžagân e mât šodan yâ gij šodan mitavân ad budan. 

barâbarvâžagân e farzâm barây e [doubtful]/مشکوک, andar pahlavik, gumânīg o warōmand/varumand hast and.

andar rây man, nebây im “r” râ az miyân e vâža, barây e âtâyeš bâ vâžagân e arabik, setordan. 

pas šâyad behtar ast begov im: mât karda/gij karda-> škarvanda, mât šoda/gij šoda-> škarvida, mâti/giji -> škarveš, شکاک -> gomângar/gomânmand, شک -> gomân/varumandi, مشکوک-> gomânnâk/varumand

+2 تراز
از سوی (1,167 تراز)

وزیر


نگرش استاد آریابوم:

پارسی پهلوی: فرزین
زبان اربی: وزیر

واژه "وزیر" از واژه پارسی پهلوی "فِرَزین" گرفته شده است که فرزین از دو بخش فرا ( بالا ) و زین ( جایگاه ) ساخته شده است و به معنی "بلندپایه" می باشد.

برخی نیز واژه وزیر را برگرفته از واژه پارسی پهلوی وچر ( =فرمان ) یا وچرگر ( =فرمانده ) می دانند که از ریشه "واج" است به معنی "سخنگو".

واژه وزیر از راه دودمان عثمانی به اروپا و به زبان انگلیک هم راه یافت که در آن جا vizier گفته می شود. در زبان پارسی پهلوی به نخست وزیر مهیست ( =بزرگ بزرگان ) می گفتند که یکی از هموندان مهستان ( مجلس بزرگان ) بود.

نگرش استاد ایرزاد:
این واژه گویش کهن واژهء : گُزیر است.
وَزیر کسی است که در چاره اندیشی میکند و راه گُزیر از دشواری ها را می یابد.
نکته: این واژه با گریز(گریختن) ناهمسان است.


نگرش استاد فرتاش:
( ویچیردن ) از کارواژگان پارسی میانه می باشد و به مینوی ( فتوی دادن، حکم کردن ) می باشد.
این واژه (مانند واژه ویچاردن که به ویزاردن بدل شده) به گونه ویزیردَن نیز بکار می رود ( واژه وزیر از این کارواژه برگرفته شده است ) . واژگان پارسی میانه با پیشوند ( وی ) به ( گُ ) تبدیل شده اند که برای همین ( ویچیردن ) به ( ویزیردن ) و ( ویزیردن ) به ( گُزیردن ) بدل می گردد و در زبان پارسی کنونی، گزیر به معنای ( چاره، علاج ) می باشد.

نگرش استاد باغری:
گزیر در پهلوی وچیر vičīr و وزیر wizīr بوده است و " وزیر" بُن اکنون از بنواژه وزیرستن wizīristan می باشد.
بر آن محضر اژدها ناگزیر
گواهی نوشتند برنا و پیر
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 302. )

+2 تراز
از سوی (1,167 تراز)
تاق از واژه پارسی پهلوی "تاگ" گرفته شده که به مینوی "بالا" و "بلند" است. تاق یک روش ساخت ایرانی است که در زمان ساسانیان بسیار کاربرد داشت و بناهای ماندگاری مانند "تاق بستان" در کرمانشاه و "تاق خسرو" در اراک ( عراق ) و موزه ایران باستان در تهران به این روش ساخته شده اند. مسلمانان پس از تازش به ایران با این روش از ساختمان سازی آشنا شدند و تاق را در بناهای اسلامی هم بکار بردند. واژه "تاق" با واژه های زیر هم خانواده می باشد:

تاج: افسر
تاش: صاحب خانه
تک: بالاتر از همه، یگانه
تاگ: تکزایی
تاک: درخت انگور که بوته اش برآمده و تاق مانند است.
تاخت: برفراز چیزی آمدن
تاغ: درختچه بیابانی
تاق: بام برآمده
طاقت: تاب آوردن

tag: آویزه
tog: ردا، جامه بلند
tack: میخ سر پهن
take: بالا کشیدن، گرفتن
�در زبان لاری به طاق میگیم ( تاک ) به پرودژ آب انبار ( برکه ) هم میگیم ( تَیتَخ ) که در واقع تَیتَخ دگرگون شده ی تیتاک میباشد

واژه ی اربیده ی اتاق از واژه ی سغدی اوتاک ōtāk بر گرفته شده است که در متن های بازمانده از این زبان به مینوی جای، جایگاه است.
این واژه در زبان سغدی اتاک ōtâk و ōtâq ( اتاغ ) بوده.
پِیرَس(بنمایه): An Introduction to Manichean Sogdian by Harvard University ( مقدمه ای بر ( لغات ) مانوی و سغدی ، تالیف دانشگاه هاروارد.

گفتمان های پیشنهادی

+2 تراز
3 پاسخ
آغاز گفتمان ژان 4, 2022 در پالایش زبان از سوی آرشا (1,167 تراز)
+2 تراز
0 پاسخ
+2 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان دسامبر 31, 2021 در واژه شناسی-ریشه شناسی از سوی آرشا (1,167 تراز)
0 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان دسامبر 29, 2021 در واژه شناسی-ریشه شناسی از سوی آرشا (1,167 تراز)
0 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان دسامبر 28, 2021 در واژه شناسی-ریشه شناسی از سوی آرشا (1,167 تراز)
...