درود بر شما
آقای احسانی نخست دلسوزی شما برای فرهنگ ایران را می ستایم . دو دیگر اینکه روشن است زبان کاربردی حافظ و سعدی و سرایندگان همتراز آنان به پای زبان کاربردی فردوسی و دیگر سرایندگان کهن نمی رسد ( از دیدگاه بهره گیری از واژگان خودی) و همچنین در میان ایرانیان نیز آنگونه که شما فرموده اید سخن سرایندگان کهنی مانند فردوسی به شوند بکارگیری بیشتر از واژگان ایرانی جاافتاده تر و آسانتر می نماید . امروز سروده های فردوسی با آنکه کهنتر از سروده های حافظ است اما بیشتر بر زبان ایرانیان است و شوند این همانا پیوستگی بیشتر ایرانیان با زبان فردوسی است چنانکه هر ایرانی در هنگام خوانش شاهنامه با واژگان فراوانی روبرو خواهد شد که تا همین چند سال گذشته از پدربزرگ و مادربزرگ خود می شنیده است و امروز بدبختانه از زبان افتاده اند .
چندی پیش یکی از دست اندرکاران فرهنگی کشور گفته بود که پایه و ملاک ما برای شناخت زبان پارسی ، زبان حافظ و سعدی است و با این شوند نیازی به زدودن واژگان بیگانه ی عربی از زبان کنونی نیست زیرا این واژگان بنا بر دیدگاه ایشان دیگر در زبان پارسی جاافتاده اند و اگر آنان را بزداییم فرزندان ما سخن حافظ و سعدی را درنخواهند یافت . من آنزمان اندیشیدم که اگر ما به فرمان ایشان پیش برویم اندک اندک با واژگان عربی که در سروده های حافظ و دیگران آمده است آشنا خواهیم شد و دیگر نیازی به واژه نامه ها برای درآوردن معنی واژگان نخواهد بود . سپس که بیشتر اندیشیدم دریافتم که خوب مگر تاکنون بدین روال نبوده است ؟ مگر پس از حافظ و سعدی پایه ی زبانی ما همین زبان حافظ و سعدی نبوده است پس چرا هنوز که هنوز است توده ی ایرانیان واژگان و سروده های آنان را بخوبی در نمی یابند ؟ آرام آرام بدین برآیند رسیدم که ما اگر بخواهیم از میان سرایندگان پایه ای برای زبان خود بازشناسیم بهتر است زبان فردوسی را برگزینیم زیرا با این کار هم نیاز چندانی به واژه نامه نخواهد بود و اگر باشد دستکم این دلخوشی در میان است که در پی یافتن معنی واژگان کهن خودمان هستیم نه در پی یافتن معنی واژگان زبانی دیگر و ناخودآگاه یا آگاهانه واژگان کهن ما نیز زنده و پویا خواهند شد و هم پیوستگی زبانی خود را از قرن ششم و هفتم و ... به قرن سوم و چهارم برده ایم .
بنابراین من در اینکه واژگان بکاررفته در سروده های حافظ و سعدی و همترازان آنان ( از دیدگاه زبانی) ناشناخته و کم کاربرد و دشوار اند گمانی ندارم اما این شوند آن نیست که بخواهیم سر به سر و یکجا گفتارهای ایشان را که بسیاری از ایرانیان توانسته اند و میتوانند با آن پیوند خوبی داشته باشند کنار بزنیم و نادیده انگاریم بویژه اینکه آهنگ سخن حافظ و سعدی و دیگر سرایندگان نام آور ایرانی بسیار زیباست و هرگز نمی توان این آهنگ دلنشین را به بهانه ی دریافتن بهتر نادیده گرفت و سروده های آهنگین آنان را به گفتارهایی مانند سروده های نو که در میان ایران خواهان چندانی ندارد درآورد .
نکته ی دیگر اینکه برخی از هم میهنان ما در شهرهای گوناگون با زبانی به جز پارسی که زبان بنیادین ایران است سخن می گویند و ما نمی دانیم که آیا انان هم در دریافت واژگان بیگانه ی سرایندگانی مانند حافظ با دشواری رو به رو هستند یا نه .
با نگرش بر گفتارهای بالا بدین برآیند می رسیم که اگر ما بتوانیم زبان خود را به سوی بهره گیری از واژگان میهنی روانه سازیم ناگزیر گرایش به سروده هایی که واژگان ایرانی آنها بیشتر است هم بیشتر خواهد شد .
درست است که ما می توانیم برخی از سروده های (برای نمونه حافظ) ایشان را به نثر در آوریم اما راست آن است که ما نمی توانیم معنی را آنگونه که در نظم آمده است همراه با شیرینی اش به نثر در آوریم .