مباني وحدت فرهنگي ايران، توران و هند در شاهنامه فردوسي
- توضیحات
- دسته: پژوهشها
- بازدید: 4322
این نوشتار بخشهايي از مقدمهي مجله نخست شاهنامه فردوسي فرهنگستان علوم شوروي است.
ترجمهي شاهنامه به زبان روسي، زير نظر آكادمي علوم شوروی به وسيلهي ابوالقاسم لاهوتي و همسر وي سيسيليا بانو و تفسير تاريخي آن توسط آ.ستاريكف به عمل آمد و در سال 1957 ميلادي (1336 خورشيدي)، در مسكو به چاپ رسيد. مقدمهي شاهنامهي مزبور در سال 1342، از سوي پروفسور شروين باوند (آرياپات)، به فارسي برگردانيده شد...
ايدهي فلسفه شاهنامه
ايدهي فلسفي شاهنامه روي دو اصلِ فلسفيِ « زرتشت»، يعني: « سپنامينو» زيباييها و « انگره مينو» زشتيها قرار گرفته است و همين نبرد « نور» و « تاريكي» در آيين زرتشت است كه آيين رسمي امپراتوري ساسانيان را هم تشكيل ميداده است.
اين دورآليزم (دوگانگي) نبرد جاويدان زيباييها با زشتيها در آيين زردشت، به غلط تعبير به دوتاي پرستي ايرانيان شده و حال آن كه در آيين زرتشت، ايدهي مذهبي بر مبناي يكتاپرستي بوده كه در « اهورامزدا» جلوه ميكند و سپنتامينو و انگره مينو، رمز فلسفي « هستي» و پديد آوردهي « اهورامزدا» است. در حماسهي فردوسي، فلسفهي همين آيين در وجود « جمشيد»كه فرمانده زيبايان و « ضحاك، مار دوش» كه فرمانده زشتيها است، جلوهگر است. روي همين ايده است كه در شاهنامه « سلم و تور» كه فريب اهريمن را خوردهاند، با برادر كهتر خود « ايرج»، ميجنگندند و حال آن كه همه از نسل يك نژاد و از يك دودمان و از يك پدر و مادرند كه به صورت جنگ ميان ايران و توران منعكس ميشود.
توران
فردوسي در شاهكارهاي خود خيلي باريك انديشانه به طور « رآليزم» و بيغش، نشان داده كه ايران و توران با كنار گذاشتن اختلافات اهريمني قادرند كه در آغوش يكديگر با آشتي زندگي كنند. ولي متاسفانه اين دوستي، با دسيسهي اهريمن درهم نورديده ميشود. بزرگترين نقيضهي روانشناسي تورانيان در اين اصل، عدم تشخيص زشتيها و زيباييها بوده و كرارا ديده شده كه حقيقت را زير پاي هشتهاند.
مرز توران را فردوسي از « جيحون» يعني « آمودريا» بدان سوي خوانده كه پارهاي هم آن را «ماوراءالنهر» و امروز « تركستان» خوانند.
آكادمي علوم روس ميپرسد كه آيا ميشود چنين پنداشت كه غرض از «تورانيان» همان «تركها» هستند كه رو در روي ايرانيان قرار داشتند؟ و بعد خود پاسخ ميدهد كه چنين پنداشتي فاقد اساس دانش پژوهي است، زيرا اين سرزمين، ويژهي بومي ايرانيان و چه بسا اصلا گهوارهي اين نژاد بوده است. كشاورزي روزگارهاي كهن ايرانيان شرقي در پهنهي همين مرز (يعني توران زمين) گسترش يافته كه نياكان « تاجيك»هاي امروز بودند و تركها در سدههاي 10 و 11 ميلادي است كه در اين مرزها ظاهر شده ( با اختلاط با ايرانياني) و زبان تركي هم به تدريج در اين ناحيه شيوع پيدا ميكند.
پارهاي چنين پنداشتهاند كه «تورانيان»، قبايل كوچنشيني بودهاند كه بوميان متمكن شرق امپراتوري ايران را با تاخت و تازهاي خود همواره نگران داشتهاند. شايد همچنين بوده ولي اين تاخت و تازها، گهگاه رخ داده و يك وجههي كلي نداشته است. شاهنامه در ياد از «تورانيان»هرگز اشارهاي به مردمان گله چران كوچنشين نكرده، بلكه « توران زمين» در جنگاوري و تشكيلات داخلي و تمدن، كله به كلهي شاهنشاهي ايران زده و تودههاي آن كشاورز و داراي فرهنگ بوده و هرگز چادرنشين نبودهاند.
پهنهي قسمتي از توران زمين، محور فرمانفرمايي « تور» پسر « فريدون» خوانده شده. گو اين كه اين نكته در شاهنامه تاريك است. در اين باره در « اوستا» نيز اشاره هست كه بيرون از قلمرو آيين زرتشت، مرز و بومي است كه آشيانهي همنژادي ايرانيان است. تنها با يك فرق كه آنها از آيين زردشت روي گردانده و به همان كيش اهريمني خويش باقي ماندند.1
بدين ترتيب، اختلافات در شمال شرق ايران، روي مباني همان اختلافات مذهبي ريشه ميگرفت. در شاهنامه نيز اين اصل، با صراحت، به ويژه در جنگهاي ميان گشتاسب و زرير و اسفنديار در برابر « ارجاسب توراني» كه آيين نو را نپذيرفته بود، به خوبي خودنمايي كرده و تراژدي جنگهاي خونين دو دولت نيرومند هم نژاد، روزگاري دراز ادامه پيدا ميكند. نبرد اهورايي در برابر وسوسهي « اهريمن» در شاهنامه، با زيباترين شاهكارها جلوه كرده كه همان نبرد رستم سردار سپاه ايران با پسرش سهراب است كه سردار سپاه « توران» بود.
نقش تودهها
فردوسي در شاهنامه، نقش تودهها را نيزفراموش نكرده و كرارا به نقش تودهها اشاره دارد. ولي اين وزنه را وي آشكارا فرق انسان برتر و نوابغ قرار ميدهد.
اساتيد فرهنگستان علوم روس ميافزايند كه در همان حال كه فردوسي حماسهي خود را در يك محيط ستايشآميز از شاهها و پهلوانان و گروههاي جنگجوي آريستوكراسي قرار داده، ميبينيم، جنبشهاي انقلابي تودهها را مانند: جنبش « كاوه آهنگر» و نهضت مزدكيها ناديده نگرفته، بلكه اين آريستوكرات، با زيباترين شاهكارهاي خود جنبش انقلابي تودههاي آريايي را در حماسهي خود جلوهگر ساخته است.
نقش زنان
محققين آكادمي روس يكي از نكات مهم شاهنامه را در ارزشي ميدانند كه فردوسي براي تيپ « زن» قايل شده. شايان ستايش هست كه فردوسي « ماده پلنگ»هاي خود را فراموش نكرده و آنها را در زيباترين حماسهي خويش با نقشهاي مختلف، در تيپ « رودابه» مادر رستم و همسر زال «هماي» دختر بهمن، « تهمينه» مادر سهراب، « منيژه» دختر افراسياب و «گرد آفريد»، به پهنهي رزم، عشق و مادري، دوش به دوش قهرمانان نامي مرد در كنكور نبرد زندگي به نمايش ميآورد.
جذابيت و اثرات شاهنامه در دورههاي تاريخي و نقش آن در وحدت قومي و ملي
شاهنامه در ميان تودههاي ايران، هند و توران ( اشاره به تاجيكستان است). از سدهي يازده ميلادي گرفته تا اين روزگار و به قول آكادميسينهاي روس در سدههاي 16 و 17 ميلادي چه بسا كه اصلا چون « آرنگ وحدت نژادي» ايران ـ هند و توران در فرمهاي مختلف خود به جلوه ميآيد. در دورهي فرمانفرمايي صفويه، اين حقيقت ميان « توده»ها بيشتر به ژرف رفته و بهترين گواه، و فورو پيدايش « شاهنامههاي خطي» و انتشار تكه پارههاي مختلف انتخابي رزمي بر بنياد اين حماسه است. در هندوستان در سدههاي 16 و 17 ميلادي، زير پرچم فرمانفرمايي «مغول»، شاهنامه بيش از روزگارهاي گذشته در جوش و نمو و خروش آمد.
آكادمي مسكو اشاره ميكند كه در جنبشهاي انقلابي بورژوازي سالهاي 1911ـ 1906 ميلادي در پهنهي ايران، اثرات و جذبهي شاهنامه بر ضد تجاوزاتِ « بيگانه» در تمام شئون آزادگي اين تودههاي ديده ميشود و حماسهي فردوسي از لحاظ « ايده آل» در جنبشهاي انقلاب ايرانيان بر ضد اصل « تجزيه طلبي»، چه در ميان تودهها و چه در جرگههاي آريستوكراسي و فئودالها تاثيرات مهمي را در «وحدت ملي ايران» و يا در عالم سياست ابراز كرده است و تاثيرات شگرف حماسهي فردوسي در پهنهي ايران ـ هند و توران تا اين روزگار يعني پس از 1000 سال در فرهنگ اين « تودهها»، شايان توجه و بسي كرنش است.
فرهنگ و زبان فارسي
فرهنگ پارسي زيباي « فردوسي» در سدههاي 11 و 12 ميلادي در دورهي سلجوقيان از مرزهاي دورهي ساساني نيز گذشت و زبان رسمي فرهنگي امپراتوري ايران شد. سلجوقيان، شگفتآورانه اين زبان را در قلمرو خود تقويت كرده، بسط داده و از دل بدان ميگراييدند و در سدهي 13 ميلادي، زبان ادبي، رسمي و علمي در آسياي كوچك شد كه به امپراتوري روم سلجوقي آن روزگار مشهور بود. در سدههاي 13 و 14 ميلادي، عجيبتر در دورهي فرمانفرمايي مغولها در تمام امپراتوري مغول ريشه پيدا كرده و به ويژه « هلاكوخان» در ترويج فرهنگ پارسي، آني خودداري نكرده است. در اين دوره از هندوستان و مرزهاي توران گذشته تا ژرفاي چين و كوهستان قفقاز رسيده و زيباترين ادبيات اين مرز را زير كلك تواناي « نظامي» و «خاقاني» تشكيل ميدهد. نبايد فراموش كرد كه «گرجستان»2 و « ارمنستان»3 به ويژه از دورهي پارتها، جزيي از شاهنشاهي ايران بود و زبان فارسي و فرهنگ ايراني در آن حدود ريشههاي كهن دارد.
اثرات جهان شاهنامه
شايد يادگارهايي از سنتهاي تاريخي آريايي باشد كه حماسهي شاهنامه در ژرفاي فرهنگ روسيه و اعماق اروپا اثرات عميقي به جاي گذاشته است. شاهنامه به زبانهاي مختلف در دنياي كهن تا اين روزگار ترجمه شده و بهترين قدرداني را فرهنگيان روي كره نسبت به مقام بلند حماسهي فردوسي قايل شدهاند كه هجوم دانشمندان به مرز «توس» در سال 35 ـ 1933 ميلادي در جشن هزار سالهي فردوسي، از آن نمونه ميباشد و اين گردهمايي نشان داد كه فردوسي وجههي يك شاعر كبير جهاني را روي كره احراز كرده است و تا اين روزگار حماسهاي به اين شگرفي در هيچ ملت مترقي و متمدن ديده نشده است. شاهكار ويژگيهاي زيباييهاي حماسهي شاهنامه در تمام فرهنگهاي كهن انساني روي كره، يونان كهن، هند، چين و در تودههاي پر فرهنگ ديگر سرزمينهاي كلاسيك، ستارهاي است درخشان و شايان سرافرازي نژادي ايران و توران و زيبندهي هرگونه ستايش و سپاس ميباشد.
پينوشت: 1ـ Complex
2ـ آن چه كه پيداست اختلافات اقوام آريايي ايران و قبايل آريايي توران زمين عينا مانند اختلافاتي است كه در روزگارهاي كهن يعني اقلا هفت قرن پيش از ميلاد بين آرياييهاي ايران و هندوستان پيش آمده ـ به اين معني كه تمام اين اختلافات كه رفته رفته، رنگهاي جورواجور در گردش چرخ تاريخ اين نژاد به خود گرفته، همه در آغاز، ريشه از همان اختلافات « ايده ئولوژيكي» و مذهبي ميگرفته و اختلافات سياسي و اقتصادي و فرهنگي همه تحت الشعاع همين اختلاف مذهبي قرار ميگرفت. تا كه در نسلهاي بعد در اثرپاره شدن « وحدت نژادي آريايي» در مرز و بوم هند ـ ايران و توران روي ريشههاي همين اختلاف شاخ و برگهاي زياد نمودار و از بنياد اين نژاد را از هم به پراكند. آرياپارت
3ـ حماسه شاهنامه در فرهنگ گرجستان نگارش « سوتار وستاولي» قرن 12 ميلادي
برگرفته از : نشریه دانشجویی وطن یولی