فردوسی در ادبیات فرانسه

فردوسی ، شاعر و سخنور بزرگ ایران ، که اروپائیان او را هومر ایران ، پدر شعر فارسی ، زنده کننده فرهنگ و زبان ایران زمین ، هنرمندی بلند پایه ، سراینده سرود آزادی و یکی از بزرگترین شاعران جهان  نامیده اند ، دیر گاهی است که بر ادبیات فرانسه سایه گسترده است .ریرا هنور سده پنجم هجری پایان نیافته بود که برخی ار داستان های شاهنامه اش از مرزهای ایران گذشته و روانه سرزمین های دور دست گردید .کسانی که نخستین بار این داستان ها را با خود همراه بردند ، مسلمانان پیروز بودند که فرهنگ و تمدنشان از راه اندلس در اروپای قرون وسطی رخنه کرده بود .خنیاگران و شاعران دوره گرد فرانسوی سرگذشت دلاوران ایرانی را از داستان سرایان تازی می شنیدند و آنها را در رمان های قهرمانی و حما سی خود بکار می بردند . جنگ های صلیبی نیز ، که از 1905 تا 1237 دوام یافت ، در پراکندن این داستان ها موثر افتاد . از این رو همانندی های بسیاری میان برخی از داستان های فرانسوی از یک سو ، سرگذشت دلاوران شاهنامه از سوی دیگر ، به چشم می خورد .
نخستین ایرانشناس فرانسوی که در آثار خود از فردوسی و شاهنامه یاد کرده ٌ شاردن ٌ جهانگرد معروف فرانسوی  است . ولی او نیز ، با وجود اطلاعات وسیعی که در باره ایران ، فرهنگ ، زبان و ادب ایران داشت ، فردوسی را حوب نمی شناخت . زیرا اورا تاریخ نویس و وقایع نگار می پنداشت و از ارزش هنری و حما سی شاهنامه آگاه نبود . از این رو  ٌ دربلو ٌ  مولف فرهنگ خاوری و پس از او ٌ اوهسن ٌ  نویسنده تاریخ مشرق زمین نیز به پیروی از شاردن ، فردوسی را مورخ دانسته و اصولا تاریخ سرا سر آسیا را از روی سرگذشت دلاوران شاهنامه تنظیم کردند .
نخستین ادیب و خاور شناس فرانسوی که تا حدی از روی تحقیق در باره فردوسی و شاهنامه سخن گفت  ٌٌ لویی لانگلسن ٌ بود . وی در سال 1788 ، سحرگاه انقلاب فرانسه ، خلاصه ای از شاهنامه را همراه با مقدمه ای بسیار ستایش آمیز در باره فردوسی و زندگی او منتشر نمود و اورا همال سعدی دانسته ودر شگفت است که چگونه شاعری چنین بزرگ در میان فرانسویان ناشناحته مانده است . وی سرگذشت رستم را از آغاز تا کشته شدن سهراب و دیگر حوادث تا مرگ رستم به حیله شغاد شرح می دهد و برای اینکه خوانندگان ارزش هنری شاهنامه را بهتر دریابند ، به تجزیه و تحلیل روحیه برخی از قهرمانان آن می پردازد اما بیان خود را نارسا می یابد و بیم آن دارد که خوانندگان بخواهند زیبایی شاهنامه را از روی ترجمه های نارسای او در یابند .
لانگلس پس از ترجمه برخی از پندهای فردوسی تاسف می خورد که چرا شاهنامه هنوز به زبان فرانسوی در آورده نشده است ، و آرزو می کند که سرانجام کسی بدین کار همت گمارد و از این راه خدمتی بزرگ به دنیای شعر و ادب کند .
بعداز لانگلس  ، خاور شناس دیگری از اهالی اتریش به نام ٌ ژاک دووالنبورگ ٌ به ترجمه شاهنامه پرداخت و چند سال تمام اوقات فراغت خود را بر سر این کار گذاشت و حتی از همسر خود برای رونویس کردن ترجمه ها یاری گرفت ، ولی بخت با او یاری نداشت و در سال 1806 در سن 46 سالگی مرگ او را در ربود و در واپسین لجظات به دوستش گفت  "  دلم می خواست زنده می ماندم... و تربیت فرزندانم و شاهنامه را تمام می کردم " .
دوست وی " بیانکی " خاور شناس دیگری است که در سال 1810 به یاد همکار از دست رفته اش ، آن قسمت از شاهنامه را که وی به زبان فرانسه ترحمه کرده بود ، همراه با مقدمه ای به چاپ رساند .
گفتنی است تا این زمان شاهنامه هنوز به هیچ زبان اروپایی به طورکامل ترجمه نشده بود و حال آن که ، از گلستان سعدی و آثار برخی از شاعران بزرگ ایرانی گاه ترجمه های متعددی در دست بود . لذا ویکتور هوگو و پس از او دیگر شاعران رمانتیک از سعدی ، حافظ ، مولوی و عطار الهام می گرفتند و به فردوسی کمتر توجه می کردند .ویکتور هوگو در پایان شرقیات خود ماخد بیشتر اشعار خود را نام برده ولی هیچیک از آنها را به فردوسی نسبت نداده است . بنابراین می بایست خاورشناسان شاهنامه را به تمامی و در زبانی رسا و گویا به فرانسه ترجمه کنند تا هوگو ودیگر شاعران بتوانند از این سرچشمه الهام سیراب شوند .  این کار بزرگ به همت مردانه  " ژول مول " انجام پذیرفت .ترجمه او هنوز زیباترین و شیواترین ترجمه ای است که از شاهنامه در زبان فرانسه وجود دارد .
" ژول مول "  اصالتا آلمانی و اهل اشتوتگارت بود که تحصیلات خود را در دانشگاه توبینگن با عنوان دکتر در فلسفه  به پایان رسانده بود . وی برای فراگرفتن زبان های شرقی به پاریس آمد و در مدرسه زبان های شرقی به تحصیل پرداخت . در سال 1826 دولت فرانسه اورا مامور ترجمه شاهنامه کرد . او هم از این تاریخ تا پایان عمر یعنی 1876 همه اوقات فراغت خود را بر سر این کار گذاشت . نسخه های متعددی را بررسی و مقابله کرد و برای حل مشکلات خود از هر وسیله ای یاری گرفت و حتی از صاحبنظران ایرانی در باره تفسیر برخی از اشعار فردوسی نظر خواست. تا آن که در سال 1838 جلد اول شاهنامه را همراه با مقدمه ای بسیار مجققانه که هنوز ارزش خود را حفظ کرده است ، به چاپ رسانید . این مقدمه نخستین تجقیق عمیق است که به زبان فرانسه در باره شاهنامه و ارزش حماسی و هنری و تاریخی و شیوه نگارش و تدوین آن ، ماخذ کتبی و شفا هی فردوسی و امانتداری او در نقل روایات ، انجام شده و بدین ترتیب مورد استفاده دیگر خاور شناسان قرار گزفته است .
با ترجمه شاهنامه به زبان فرانسه ، مقالات متعددی در نقد این اثر در نشریات مختلف منتشر گردید و انتقادات و مشاجرات قلمی در طول چند سال متوالی موجب شد که فرانسویان فردوسی را بهتر بشناسند و با شاهنامه بیشتر آشنا شوند . ویکتور هوگو در سال 1859 دوباره به فردوسی روی آورد ، ولی این بار به ستایش او اکتفا نکرد بلکه در ساختن " افسانه قرون " که خود شاهکار بزرگی است ، از فردوسی الهام پذیرفت . هوگو با نبوغ شگفت انگیز خود و به یاری شاهنامه و دیگر آثار هنری کشورهای باستانی ، شاهکاری جاوید پدید آورد و به جای یک ملت ، بشریت را به قهرمانی برگزید و حما سه ای بزرگ در رثای قرن های گم شده و کوشش های از دست رفته ساخت و مژده داد که سرانجام روشنی بر تاریکی پیروز خواهد شد[1][1] . اکنون دیگر فردوسی را همه نویسندگان و شاعران فرانسوی می شناختند و از جایگاه بلندی که در ادبیات جهان داشت آگاه بودند .
" ژول مول "  در سال 1876 ، که در راه ترجمه شاهنامه چهل سال رنح برده بود ، در گذشت و آخرین حلد شاهنامه را پس از او " باربیه دومنار "  استاد زبان و ادبیات فارسی در مدرسه زبان های شرقی به اتمام کار مامور شد و جلد هفتم را به سبک محلدات پیشین چاپ و در سال 1878 منتشر نمود [2][2]. همسر مول نیز در همان سال چاپ ساده ای بدون متن فارسی و تذهیب کاری انتشار داد . اینک شاهنامه به تمامی در دسترس همگان بود و می توانست نویسندگان را بیش از پیش در نگارش داستانها و شاعران را در سرودن اشعار زیبا یاری کند . بدین سان فردوسی از قلمرو محدود ادبیات ایران فراتر رفت و به پهنه ادبیات جهان پیوست .
در سال 1888 محقق دیگری به نام " آدولف آوریل " که به همانندی های شاهنامه و برخی از داستان های اروپایی پی برده بود ، برآن شد که زنان نامور شاهنامه را با زنان مشهور داستان های قرون وسطایی بسنحد و نشان دهد که زن در شاهنامه ، موحود ضعیف و خوار نیست .
" موریس مترلینگ "  نیز بر اساس نمونه ی رودابه ، همسر زال و مادر رستم ، نمایشنامه " پلئاس و ملیزاند "  را پدید آورد و آن را برای اولین بار در 17 ماه می 1895 برای نخستین بار به نمایش گذاشت و این اثر را رستاخیزی در تاریخ ادبیات فرانسه دانسته اند . آنچه در این نمایشنامه تحسین همگان را بر انگیجته بود پرده های اول و سوم بود که به عینه از شاهنامه گرفته شده است .
پس از مترلیتگ ،  " آبل بونار "  به فردوسی روی آورد و حماسه ای زیبا و سراسر لطف و صفا در وصف پادشاهی و عشق وزندگی ساخت و نام " شهریار ایرانی " را بر آن نهاد . بونار شاهکار فردوسی را خوب می شناخت ، ولی در خلق " شهریار ایرانی " تنها به شاهنامه اکتفا نکرد ، بلکه از مجموع مطالعات خود در باره تاریخ ایران و ادبیات فرانسوی و همچنین از سفرنامه های شاردن و تاورنیه یاری گرفت  . بونار به فردوسی عشق می ورزید و اورا سرآمد شاعران حماسه سرا  می دانست . در سال 1934 هنگامی که دولت فرانسه برای بزرگداشت فردوسی حشن هزاره اورا برپا داشت ، بونار نیز از طرف همه شاعران فرانسوی در آن شرکت جست و در سخنرانی زیبا و مفصل خود  ستایش " هومر ایران " را از سر گرفت . سخنرا نی او که بعدها در "  نامه هزاره فردوسی " به چاپ رسید ، زیباترین و ستایش آمیزترین مدیحه ای است که تاکنون در باره فردوسی به زبان فرانسه نوشته شده است .

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

+1 # کری کریز 1400-01-05 03:03
عشق به وطن بدون یاد فردوسی ناقص است
پاسخ دادن
+1 # SIAVASH 1400-02-30 00:44
فردوسی شاعری انسانیت محور بوده است که باعث شده این کتاب انسانیت ساز بسراید اگر غرق نفس کثیف آدمیت می شد می گفت من چرا عمر خود را پای یک کتاب صرف کنم ولی او بیشتر به خاطر درس های انسانیتی به جهان بدهد این کتابی نوشته است
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه