شعر ماندگار

دکتر غلامحسین یوسفی

سخن گفتن در باب علت دوام برخی  آثار وعمر زود گذر پاره ای دیگر ،کاری دقیق و دشوار است.نخست باید این موضوع را در نظر گرفت که رواج کوتاه مدّتِ شعری یا اثری،با دوام آن فرق دارد،یعنی ممکن است ،اشعاری مدّتی رواج یابد و مشهور شود و چندی بعد از خاطره ها فراموش گردد.به عبارت دیگر شهرت همیشه نشانه دوام و پایداری نیست.عکس این نیز محتمل است که شعری مدّت ها ناشناخته بماند و رواجی پیدا نکند و بعد بدرخشد و قوّت و تأثیرش پایدار شود.آثار نوع اوّل را فراوان دیده ایم.شعری به سببی از مقتضیّات روز معروف شده و بعد مرده است.اما در این جا بیش تر سخن بر سر آثاری است که توانسته اند از پس قرن ها،هنوز رونق خود را حفظ کنند،چه در شهرت و چه در گم نامی ازطبع گوینده زاده شده باشند...

اکثر کسانی که در باب شعر و هنر اندیشیده اند،آثار شعر و هنر را مظهر تجلّی احساس و عواطف و درون صاحب اثر دانسته اند،و در هنر و ادب، عاطفه و احساس را عنصر مهم و اصلی شمرده اند.هرشعری برای خود رنگ و بویی داردواحساسی را در ما برمی انگیزد بدین  سبب است که مثلا خواندن غزل سعدی ما را ازغزل حافظ بی نیاز نمی کند.

یکی ازلوازم شهرت ودوام آثاروادب را صدق و اصالت عاطفه در صاحب اثرشمرده اند. صداقت وصمیمیّت شاعر در بیان آن چه دردل دارد،البتّه ضروری است ولی به تنهایی دلیل بقاودوام آثار نمی شود.مثلابعید نیست که فرّخی سیستانی شاعردوره ی غزنوی به واسطه ی کثرت عطایا و نواخت فراوان محمود که وی را از منتهای فقر و گم نامی به کمال ثروت وعزّت رسانده بود ،از سر صدق ستوده باشد،ولی چندی پس از آن روزگار،اشعار وی در این زمینه فردیتّی پیدا کرده است از قبیل بیان احساسات ارادت آمیز کسی به کس دیگر برای غرض ومقصودی،پس علاوه بر اصالتِ احساس شاعر،باید دنبال لطیفه ای دیگر گشت،که چرا برخی شعر ها همیشه زنده و مؤثر است و پاره ای دیگر چنین نیست؟

چنین به نظر می رسد که آن چه موجب وسعت تأثیر شعر می شود و در دوام و بقای آن مؤثّر می افتد،کلّیّت و اشتمال معنی سخن باشد،یعنی آزاد شدن از اختصاصات و قیود شخصی و عصری و پرواز به سوی افقی برتر،به طوری که درهر زمان و مکان درخشش خود را حفظ کند.غزل حافظ و شاهنامه ی فردوسی،مثنوی مولوی،گلستان و بوستان سعدی،و پاره ای ازاشعار متأخران ازچنین کلّیّت و اشتمالی برخوردار است.مقصود آن نیست که این گویندگان همه در مباحث کلّی و اجتماعی سخن رانده اند و یا آن که کسی نباید مطلقا احوال و تجارب شخصی خود را در شعرش بیاورد،بلکه بیان تأثّرات فردی حتّی سوانح زندگانی این شاعران چنان از پوسته شخصیّات و حدّ و رسم زماه خارج شده و صورت کلّی وعمومی و انسانی پیدا کرده است که هر کس زبانِ آنان آشنا می شود و درهر جا  هر عصر،به خواندن آثارشان رغبت می کنند.

این معنی البته در ادبیات دیگر ملل هم مصداق دارد.برای مثال،گمان می کنم تا وقتی که انسان،آزادی را می ستاید،شعر«پل الوار»،شاعر معاصر فرانسوی را خطاب به آزادی می پسندد.

آثاری که قادرند،تار و پودِ عواطف افراد انسان را در قرون مختلف به هم پیوند دهند، استعداد دوام و بقا دارند.بدین طریق شعر خواهد توانست به تعبیر «تولستوی» در اتّحاد محبّت آمیز نوع بشر مؤثّر افتد.

امّا باید دید در چه صورتی چنین عواطفی به شاعر دست خواهد داد و در شعر او جلوه خواهد نمود؟تأمّل در آثار گذشتگان و آنان که سخنانشان باقی مانده و قبول عام یافته است،این نکته را روشن می کند.شاید بتوان گفت شاعرانی که احوال و جلوه های حیات را حس کرده و با آن زیسته اند،و در آثارشان گوشه هایی از رنج ها،شادی ها،آرزوها و تلاش های انسان را نموده اند،از چنین توفیقی بیشتر برخوردار شده اند.اینان در حقیقت قسمتی از سرگذشت زنده ی بشریّت را در شعرشان متجّلی کرده اند.سرگذشتی که نه تنها به سر انگشت احساس،حرکت نبض آن را درمی یابیم،بلکه دل ما نیز با تپش آن هماهنگ می شود.

نوشتن دیدگاه