خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :
«پاسداشت مقام فردوسي» عنوان نمايشگاهي از نقاشيهاي صديقه آلداوود و فريبا بهمني است كه در «نگارخانهي شيث» برپا شده است. زمينهي تابلوهاي اين دو هنرمند برگرفته از داستانهاي شاهنامه است.
فضاي تُو در تُوي و گره خوردهي موضوعهاي داستاني تابلوها ناگزيرمان ميسازد كه در آغاز از آلداوود دربارهي سبك نقاشيهايش بپرسيم. آلداوود ميگويد: «اينها را نميشود ”سبك“ ناميد. شيوهاي از نقاشي است كه هر كس از ديد متد و روش طراحي به آن ميرسد. ميتوان آن را يك شيوهي شخصي ناميد. من با رواننويس كار كردهام. اما كار آخرم پاشيدن رنگ با يك نايلون روي كاغذ بود. زماني كه اين كار را كردم تا تابلوي ”بيژن و منيژه“ را بكشم، تصوير بيژن و منيژه را روي تابلو ميديدم.»
از آلداوود دربارهي انگيزههايي كه او را به سوي متني همانند شاهنامه بُرده است ميپرسيم. ميگويد: «آدينهها با استاد عربعلي شروه كلوپ نقاشي داشتيم. استاد شروه كه داستانهاي شاهنامه را خوانده بود، ميگفت: ”بياييد دربارهي داستانها طرح بزنيم و اتود كنيم.“ خود او ميگفت كه پيش از اتود تمرين كرده است. اما ما در آغاز كار نميتوانستيم تخيلمان را به فضاي شاهنامه ببريم. تا اين كه ٣ سال زمان بُرد و خود به خود اين اتفاق افتاد. يعني شروع كردم با فضاي شاهنامهاي طراحي كردن. حتا آنقدر پيشرفت كردم و از كارم راضي بودم كه تابلوي ”بيژن و منيژه“ را نيمساعته كشيدم. تابلوي ”مرگ سهراب“ هم همينگونه بود. كار خيلي سريع پيش رفت. بيآن كه ناگزير باشم زمان بسياري صرف كنم. قلمها را كشيدم روي بوم و كار شكل گرفت. انگار يكجور ”شهود“ بود، ناگهان اثري پديدارشد. بعضي وقتها هر كاري كنيد اثري شكل نميگيرد. گاهي وقتها هم تا قلم ميزنيد اتفاق هنري روي ميدهد. آنهايي هم كه تابلوي ”مرگ سهراب“ را ديدند پسنديدند.»
آلداوود آشنايي باريكبينانه با شاهنامه را براي هنرمندي كه زمينهي كارهايش شاهنامه است، ضروري ميداند و ميگويد: «استاد شروه شاهنامه را ميخواند بعد طرح ميزد. تابلوهايي را كه برگرفته از داستانهاي شاهنامهاند نگاه كنيد؛ به سادگي ميفهميد كه كدام نقاش داستانها را به دقت خوانده است و كدام نقاش تنها چيزي از داستانها شنيده و طرح زده است. من به موازات ادبيات جلو رفتم. يعني داستان را به دقت خواندم بعد نقاشي كشيدم.»
شيوهي نقاشيهاي آلداوود كساني را برانگيخته بود تا او را «ونگوگ ايران» بنماند. آلداوود با فروتني ميگويد: «اين لقبها و حرفها را نميپسندم. ونگوگ بسيار بزرگ بود. من همان صديقه آلداوود هستم.»
او ديگربار به زمينهي كارهاي شاهنامهاش بازميگردد و دربارهي تابلوي «بيژن و منيژه و رستم» ميگويد: «داستان اينگونه است كه منيژه بيژن را درون صندوق ميگذارد و به قصر خود ميبرد. تا آن كه سرانجام بيژن درون چاه ميافتد. در اين تابلو، براي بيژن فضايي خلق شده كه هم صندوق است و هم زندان. يعني به ياد آورندهي دو مكان است. خوراكي هم كه رستم به منيژه ميدهد و انگشتري درون آن است، ٣ نفر آن را گرفتهاند. هم بيژن گرفته، هم منيژه و هم رستم. ٤ سال زمان بُرد تا به چنين فضايي از شاهنامه دست پيدا كنم.»
ميگويند عربعلي شروه دلبستگي بسياري به شاهنامه داشت. در برخورد با ديگران ميپرسيد: ”شاهنامه خواندهاي؟ ...شاهنامه بخوان!“ عنواني هم كه صديقه آلداوود و فريبا بهمني براي نمايشگاه خود برگزيدهاند، همان سخن شروه است تا يادي از اين هنرمند درگذشته شده باشد.»