داستان خر بیار باقلا بار کن

مردی باقلا فراوانی خرمن کرده بود و در کنارش خوابیده بود.فردی که کارش زورگویی و دزدی بود آمد و بنا کرد به پر کردن کیسه اش.صاحب باقلا بلند شد که دزد را بگیرد.هر دو با هم گلاویز شدند.دزد صاحب باقلا را به زمین زد و بر سینه اش نشست.گفت: بی انصاف من می خواستم کمی از باقلاهای تو را ببرم حالا که اینطور شد تو را می کشم و همه را می برم. صاحب باقلا که ترسیده بود و میدانست زورش به دزد نمی رسد گفت: حالا که پای جان در کار است برو " خر بیار باقلا بار کن "

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه