دیگران کاشتند و ما خوردیم,ما بکاریم و دیگران بخورند
- توضیحات
- دسته: چامه های داستانی
- بازدید: 9642
شاه انوشیروان به موسم دی
رفت بیرون ز شهر بهر شکار
در سر راه دید مزرعهای
که در آن بود مردم بسیار
اندر آن دشت پیرمردی دید
که گذشته است عمر او ز نود
دانهٔ جوز در زمین میکاشت
که به فصل بهار سبز شود
گفت کسری به پیرمرد حریص
که: «چرا حرص میزنی چندین؟
پایهای تو بر لب گور است
تو کنون جوز میکنی به زمین
جوز ده سال عمر میخواهد
که قوی گردد و به بار آید
تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟»
مرد دهقان به شاه کسری گفت:
« مردم از کاشتن زیان نبرند
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند»
........
ملک الشعرای بهار
دیدگاهها
شعر کامل بود؟
درود بر شما . از مهر شما به رسانه ی مهرمیهن سپاسگزاریم .
سروده بی کم و کاست آورده شده است .