آتش عشق

هیچ دانی عشق خوبان آتشست

عاشقان را درد و درمان آتشست


پای تا سر آتش سوزان شدم

عشق تو در خرمن جان آتشست


بوسه ها بر لب زدم جانم بسوخت

بنگر این لعل بدخشان آتشست


پرتوی حسنش قیامت می کند

جلوه ی آن روی تابان آتشست


جوی اشکم را ببین کز سوز دل

از دو دیده تا به دامان آتشست


خال هندو چشم و ابرو هر کدام

سوزش دل را فراوان آتشست


هیچ دانی« فکرتا» تا جاودان

عاشقان را درد و درمان آتشست

نوشتن دیدگاه