مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

اوج و فرود شاهنشاهی پارس - بخش سوم

جستاری که می‌خواهیم در باره‌اش گفتگو کنیم، اوج و فرود شاهنشاهی پارس‌ و زنده ماندن فرهنگ پارسی است. آهنگ ما از «شاهنشاهی پارس»، فرمانروایی جهانی هخامنشی- نخستین فرمانروایی جهانی تاریخ است- که به راستی شایستۀ چنین نامی است. زمان آن به خوبی روشن است: کورش در سال 550 پیش از میلاد آن را بنیاد می‌گذارد و تاخت الکساندر در سال 330 پیش از میلاد به آن پایان می‌دهد. پس شاهنشاهی هخامنشی 220 سال سر پا بوده است...

بخش دوم

کشاورزی به عنوان وظیفه‌ای سنتی
شاه بزرگ و گونۀ برخورد وی با کارهای درونی کشور، مردم را به تقلید برانگیخت. هیچ کدام از مردمان خاورزمین کهن به اندازۀ ایرانیان دورۀ داریوش برای افزایش جمعیت و پیشرفت کشور و گسترش باغ‌ها کار نکرده است. دلبستگی ملی ایرانیان به هنر باغ‌داری و پارک‌سازی (این را هم نباید فراموش کرد که واژۀ Paradies  [بهشت] هرچند از یونانی به زبان ما [آلمانی] راه یافته، پارسی است) در همۀ شاهنشاهی بازتاب تابناکی یافت. فرمانی از داریوش در دست است که در آن یکی از شاروان‌های خود را ستوده که چند گونه گیاه را از بابل به باغستانی آورده است.


روشن است که داریوش در کوشش‌هایی که در راه بالا بردن و پیشرفت کشور می‌کرد، وظیفه‌ای خدایی را بر دوش خود می‌دید و آن را تأیید سامان‌مندی درست می‌دانست، همان چیزی که زرتشت به ستایشش می‌پردازد.
آنچه همراه چنین اندیشه‌ای می‌شود،  برداشتی از فرمانروایی است که از یک سو کشوری غول‌آسا را به میان‌گاه خود پیوسته می‌کند و از سویی دیگر به زندگی خصوصی مردمان گوناگون کاری ندارد. داریوش نخستین بار آدمان را با شکیبایی و بردباری در برابر دگراندیشان آشنا کرد.
در بارۀ داریوش- همانند کورش- باز گرایش چشمگیر شاه بزرگ را به مردمی یکتاپرست، یهودیان می‌بینیم. ساختن پرستش‌گاه‌های آنان پس از مرگ کورش با درنگ فراوانی روبرو شد؛ با این که شاروان سوریه همساز نبود، داریوش دستوری داد و پرستش‌گاه دوم در سال 515 مورد بهره‌برداری نهاده شد. نوۀ داریوش، اردشیر یکم در سال 458 این سیاست را دنباله گرفت و کار تجدید قانون‌های «عهد عتیق» را بر دوش اِرسا، پیشوای دینی و تورات‌شناس گذاشت. نِهِمیا در سال 444 با همسازی اردشیر، شاه بزرگ دین یهود را در فلسطین به نهایت استواری رساند.
هیچ کدام از این کارها که همه در تاریخ دین نقشی ارزشمند بازی کرده، بدون کارگر افتادن آموزش‌های زرتشت بر شاهان هخامنشی تعبیری نمی‌یابد.   

شخصیت داریوش
شخصیت و منش داریوش بزرگ را می‌توانیم روی سنگ‌نبشته‌اش که به سه زبان پارسی، ایلامی و بابلی نوشته شده، بازیابیم. داریوش در پایین سنگ‌نبشتۀ بزرگش در بارۀ کارهایی که پس از زدودن اسمردیس فریب‌گر گزارشی داده و در آن از آن جهان سخن می‌گوید: «ای تویی که روزی این سنگ‌نبشته را خواهی خواند، کارهایی را که من کرده‌ام باور داشته باش، اینها را دروغ ندان. من همچون کسی که اهوره‌مزدا را می‌شناسد سوگند می‌خورم که اینها راست، و نه دروغ است. من به مهربانی اهوره‌مزدا کارهای بسیار دیگری هم کرده‌ام که در این سنگ‌نبشته نیامده تا آن کسی که روزی این را خواهد خواند، گمان نکند گزافه گفته‌ام.»
داریوش با این سخنی که دستور نوشته شدنش را بر سنگ‌نبشته‌ای بر سینۀ کوه و روبروی پرستش‌گاه زرتشت در تخت جمشید داده، به ما نشان می‌دهد که چه برداشتی از قدرت شاهی و چه پیامی دارد: «چون اهوره‌مزدا این زمین را در آشفتگی دید، آن را به من سپرد، مرا شاه کرد؛ و اینچنین شد که من هم‌اینک شاهم. من به مهربانی اهوره‌مزدا همه چیز را به جایگاه درست خود برگرداندم. هر آن چه روی داد، به خواست اهوره‌مزدا بود. گوش کن ای رعیت، با فرمان اهوره‌مزدا ناهمسازی نکن، از راه راست بیرون نشو، به راه پشت مکن!»
داریوش همواره سخت دلبستۀ آن است که فرمانروایی جهانی‌اش، گام در راه سامان خدایی گذارد: «سرشت من به خواست اهوره‌مزدا چنین است که راست را دوست دارم و از دروغ بیزارم. دل من سوی آن چیزی است که راست است. من دوست کسی که اجیر دروغ باشد نیستم.» آهنگ از دروغ- به پارسی باستان: drauga – همان اهریمن است که زرتشت آن را روح دروغ می‌داند.
در همۀ سنگ‌نبشته‌های داریوش، روح تازه‌ای هست، حال‌وهوایی که برای فرمانروایان کهن خاورزمین، سومری‌ها، ایلامی‌ها، آشوری‌ها و بابلی‌ها غریب بوده است. پهنۀ فرمانروایی هخامنشیان بزرگ بود، چون بنیادگذار هخامنشیان، کورش و داریوش بزرگ بودند. داریوش چیزی را بر زبان می‌آورد که کورش شاید تنها آن را احساس کرده باشد: «سرور همه‌دانا در کنار من بود، چون اهریمنی نبودم، چاکر اهریمن و دروغ نبودم، ستمکار نبودم، نه من چنین بودم و نه خانواده‌ام. کسی که اهوره‌مزدا را با همۀ توان ستایش می‌کند، در زندگی هم مانند مرگ نیک‌بخت است.»
اهوره‌مزدا برای داریوش، مانند یهوه بود برای یهودی‌ها، مانند الله برای مسلمانان، و مانند خدا برای ترسایان. آموزش‌های ناب زرتشت به هخامنشیان بزرگ روحیه‌ای ویژه بخشید و جهان آن روزگار را با آنها به بلندای شایسته‌ای رساند که تا آن زمان هیچ کس چیزی از آن نشنیده بود. درگیری با یونان که قدرتی همچشم و البته از نگاه‌های گوناگونی بزرگ بود، نیز از همین جا پدیدار شد. ارزش‌های دینی که پارس‌های باستان از روحیۀ زرتشتی به دست آورده بودند از باورهای یونانیان باستان برتر بود. تنها این هلنی‌ها بودند که روحیه‌ای آزاد داشتند. دو جهان ایرانی و هلنی باید با هم تراز می‌شدند تا آدمی را به جایگاهی بالاتر رسانند، البته چنین ترازِشی پدید نیامد.

درگیری با یونان
جنگ در واپسین سال‌های فرمانروایی داریوش درگرفت. شکست سال 490 سپاه پارس در ماراتن، شاه بزرگ را بر آن داشت که تجهیزات سنگینی را فراهم آورد. هنوز این کار به انجام نرسیده بود که داریوش درگذشت، این رویداد در سال 486 رخ داد.

ارتش جاویدان

کشور و فرمانروایی آن به خشایارشا که پسر وی بود رسید و وی به زودی سوی یونان لشکر کشید. پیروزی سوی درفش ایران گرایید، اما چنان که می‌دانیم در جنگ سالامین در سال 480 نیروی دریایی ایران آسیب سختی دید. خشایارشا برگشت. اما ما باید هشیار این نکته باشیم که رویدادها را تنها از چشم گزارشگران یعنی یونانی‌ها می‌بینیم. سرچشمه‌های ایرانی در این زمینه خاموش‌اند، لیک کاروکرد خشایارشا شاه بزرگ و اردشیر یکم به ما می‌آموزانند که روحیۀ بالای ایرانیان نه زود بلکه بسیار آرام فرو می‌کشیده است. شاهنشاهی پارس‌ در همۀ سدۀ پنجم بی‌بروبرگرد ابرقدرت آسیا و شمال آفریقا بود، و یونان در همین روزگار با آن که در اوج شکوفایی فرهنگی بود، خود را از نگاه سیاسی پاره‌پاره می‌کرد.

ادامه دارد...

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML