اوج شاهنشاهی هخامنشیان در زمان داریوش
- توضیحات
- دسته: گذشته ی ایران
- بازدید: 6624
فرمانروايي داريوش، آنگونه که از يک روايت بالنسبه قابل اعتماد هرودوت برميآيد، در دنبال پارهاي مذاکرات که بين او و متحدانش در باب بهترين نوع فرمانروايي براي ايران آن عصر انجام شد، به صورت يک سلطنت فردي ـ سلطنت مطلقه ـ به همانگونه که کوروش به وجود آورده بود و در واقع به عنوان ادامه آن، آغاز شد.آنچه هرودوت ـ که روايت او در اين موضوع نبايد بيمأخذ بوده باشد ـ در باب محتواي اين مذاکرات نقل ميکند انعکاس واقعيتهاي عصر به نظر ميرسد و همين معني صحت احتمالي آن را تضمين ميکند.
اينکه بعضي از هموطنان هرودوت در صحت و نوع اين مذاکرات ترديد ميکردهاند، از آن روست که دوست داشتهاند کساني را که «بربر» (بيگانه) ميخواندهاند از آشنايي با مباحث مربوط به دموکراسي و اليگارشي و مونارشي که نزد خود آنها موضوع بحث فيلسوفان قوم بوده است بيبهره نشان دهند و از اين راه نيز، به گونهاي پارسيان را که دشمن خويش ميخواندهاند درخور تحقير فرا نمايند. اين هم که در کتيبه داريوش، آنجا که از واقعه گئوماته و از همدستان خويش ياد ميکند نيز به جريان اين گونه مذاکرات اشارهاي نيست، از آن روست که نقل مذاکرات نزد وي متضمن مصلحتعامه و شامل فايدهاي براي عوام به نظر نميآمده است اما محيط پرآشوبي که در آغاز سلطنت وي و در واقع در دنبال قيام گئوماته به وجود آمده بود و در کتيبه بدان اشارت هست معلوم ميدارد که هم وقوع اين مذاکرات عادي و هم تفوق نظر داريوش در ايجاد يک حکومت ثابت و مطلق، تنها راه منطقي براي حفظ وحدت امپراطوري و اجتناب از جنگهاي مستمر و مجدد بوده است. معهذا خود داريوش، در ضمن کتيبه خويش اين سلطنت مطلقه را به مثابه عطيهاي از جانب خداوند (اهورا مزدا) تلقي ميکرد و پسرش خشايارشا هم بعد از او به فرماندهي خويش به همين نظر مينگريست.
به هرحال در طي اين مذاکرات نظر داريوش به ترجيح سلطنت مطلقه بود، و متحدانش با توجه به اوضاع عصر، خواهناخواه به همين نظر تسليم شدند. داريوش در کتيبه خود اين عده از نجباي پارسي را که در توقيف و اعدام مغ و يارانش به او کمک رسانيدند و بعدها اعقاب آنها در سلطنت وي و اعقابش صاحب مزايا و معافيتهاي بسيار و به حقيقت اولين دسته از آنچه در تاريخ ايران به عنوان «اهل بيوتات» خوانده ميشدند، تلقي گرديدند، «دوستان خويش» خواند و سلطنت خود را در مفهوم بازگشت فرمانروايي از دست رفته خاندان هخامنشي تلقي نمود. با استرداد اين سلطنت از دست رفته، داريوش پادشاه کشورها، پادشاه پارس، پادشاه هخامنشي، به اصلاح و ترميم خرابيهايي که در مدت شورش گئوماته مغ رخ داده بود پرداخت. آنچه را در آن مدت از مردم به مصادره و الزام اخذ شده بود به آنها پس داد، ويرانيها را بازسازي کرد حتي معابد اقوام تابع ـ عيلامي، بابلي، آشوري و يهودي ـ را که در عهد کوروش به اقتضاي تسامح ديني وي در سرزمين پارس و ماد ساخته شده بود و به اشارت مغ خراب شده بود، تعمير کرد و با رفع آثار سلطنت بدفرجام غاصب، سرزمين خود و حيثيت قوم پارس را به مرتبهاي که قبل از دستبرد مغ دارا بود رسانيد.
خود او ماجراي اين وقايع و داستان شورشهايي را که وي بعد از دفع غائله مغ با آنها درگيري داشت در کتيبه معروف خويش ـ کتيبه بيستون ـ نقل کرد. البته بعضي محققان عصر ما گهگاه در صحت اقوال وي در اين کتيبه اظهار ترديد کردهاند و حتي آن کس را که وي به عنوان گئوماته مغ از ميان برد همان بردياي واقعي و فرزند کوروش پنداشتهاند، اما ترديد آنها بيشتر ناشي از سوءظن و مبني بر قياس با روند احوال عصرماست؛ در کلام داريوش بيشتر نشانه صدق صميمانه پيداست. به علاوه در آنچه محققان در صحت قول وي در ماجراي برديا و گئوماته اظهار ترديد کردهاند، ظاهراً مجرد اين معني که وي کتيبه خويش را در سرزمين ماد ـ نزديک کرمانشاه و بين راه همدان تا بابل ـ در معرض ملاحظه عام گذاشته است احتمال کذب را از مندرجات آن نفي ميکند و چگونه ممکن است فرمانرواي يک امپراطوري عظيم پارسي، در معبر رعاياي خويش و مخصوصاً در منظر کساني که دروغ را هرگز در شأن يک پادشاه آريايي تلقي نميکنند و آن را امري اهريمني و مربوط به ديو ميشمرند در نقل ماجرايي که اکثر اين مردم از جزئيات آن آگهي درست داشتهاند، صريحاً برخلاف واقع سخن بگويد و بيآنکه تحرير و نصب چنين کتيبهاي برايش ضرورت داشته باشد با اقدام به تحرير و نصب آن اعتماد رعايا را به صحت اقوال خويش متزلزل سازد؟
باري موافق اين کتيبه که عدم توافق پارهاي رواياتش با جزئيات افسانه مانندي که در روايات هرودوت و کتزياس هست به هيچ وجه نميتواند صحت آن را محل ترديد سازد، داريوش از آغاز سلطنت خويش با شورشهاي متعدد مخالفان، و ادعاهاي خلاف واقع ماجراجويان در سراسر کشور مواجه گشت. اين اغتشاشات که ناظر به تجزيه امپراطوري و ايجاد دولتهاي مستقل محلي بود، دامنه وسيع يافت و وحدت کشور را بشدت تهديد ميکرد. از بخت داريوش، تمام آنها با هم مقارن نبود و داريوش براي فرو نشاندن شورشها فرصت داشت. طي يک سال (521 – 522) با اين اغتشاشها درگيري داشت و با رهبران آنها که مدعي سلطنت بودند جنگيد. اينکه پادشاه هخامنشي ذکر نام اين شورشگران و تصريح به دفع غايله آنها را در کتيبه خويش ـ کتيبهاي که در بيستون کرمانشاه (بغستان) کنده است ـ لازم ديد، اهميت اين شورشها را نشان ميدهد. اين شورشها در شوش عيلام، در پارس، در ماد، در ارمنستان، در رخج، و در مرو روي داد اما از همه سختتر شورش بابل و پارت بود. در پارت پدرش ويشتاسپ با نيروي محلي نتوانست شورش را فرو نشاند، و داريوش ناچار شد لشکر پارس را به ياري وي گسيل دارد. در طغيان بابل، که يک مدعي محلي با انتساب خويش به شاهان گذشته قوم ولايت را بر داريوش شورانده بود، فداکاري افسانهآميز يک سردار پارسي که داستان او در روايت هرودوت يادآور داستان «وزير جهود» در مثنوي مولانا به نظر ميآيد، هرچند احتمال وقوعش بعيد به نظر ميرسد، باري از اهميت غائله در نظر پارسيان حاکي است.
در دفع اين آشوبها، داريوش گه گاه خشونت را تا حد قساوت رسانيد و با اين همه در بعضي موارد ولايات شورش زده بيش از يک بار سر به طغيان برداشتند و گاه خود او را به لشکرکشي به آن ولايت کشاندند. در رفع اين شورشها نوزده جنگ کرد، و نُه پادشاه را که با وي به منازعه برخاستند تنبيه نمود. بعد از اعاده امنيت در تمام اين ولايات شورش زده توجه به سرزمينهاي دوردست غربي را ـ که در اين مدت آرام مانده بودند ـ ضروري يافت. و دو ولايت ليديه و مصر از اين جمله بود، اما واليها (ساتراپها)ي آنها مورد سوءظن شاه بودند. ساتراپ ليديه، اروئيتس نام، اقدامات خودسرانهاي در دفع مخالفان خويش در نواحي مجاور کرده بود که حاکي از بياعتنايي به پادشاه جديد به نظر ميرسيد، حتي يک عامل و معتمد داريوش را که به گمان وي ممکن بود نارواييهاي او را گزارش کند در خفيه هلاک کرده بود. داريوش قبل از آنکه او از سوءظن وي بويي ببرد او را در همان سارديس به دست محافظان خودش هلاک کرد. آرياندس والي مصر هم که داعيه خودسري داشت و اقدام وي به ضرب کردن سکه تمام عيار ـ که از حد اختيار ساتراپهاي محلي خارج بود ـ وي را مورد سوءظن شاه ميساخت، نارضايتيهايي در بين مصريها هم به وجود آورده بود و داريوش براي رفع اين نارضاييها که ممکن بود به شورش تمام اهل مصر برضد پارسيها منجر گردد با سپاه خويش عازم دره نيل شد. در ورود به مصر با برکنارکردن آرياندس، درصدد استمالت کاهنان برآمد، در عزاي گاوآپيس که تازه مرده بود شرکت کرد و چنان خود را در دل مصريها جا داد که وي را به عنوان زاده خدايان نيايش کردند. در مصر هم، برخلاف کمبوجيه مدت زيادي نماند. خبر توطئهاي که يک تن از ياران شش گانهاش، به نام ويدا فرنه، برضد وي راه انداخته بود يک عامل عجله او در بازگشت بود، اما غائله مدعي پيش از آنکه پادشاه به ايران بازآيد خاتمه يافت و داريوش ناچار نشد با اين دوست و متحد هم سوگند سابق خويش به اعمال خشونت دست بزند.
روزنامه ی مردم سالاری
دیدگاهها
با سپاس از کوشش های شما برای پاسداری از فرهنگ ایران
بسیار خرسند شدم که با تارنمای پربار شما آشنا شدم.
پیشاپیش سپاس گزارم ، و نیز از آرمان نیک شما.
پاینده ایران.
از اينكه در جهت پاس داشت و گسترش آگاهي مردم ازفرهنگ و تاريخ اين سرزمين تلاش مي كنيد صميمانه قدر دان شما بزرگوارن هستم