کورش بزرگ مردی تاریخ ساز

«تاریخ¬ساز فرنامي(:لقبي) است که ما به کسی می¬گوییم که یک دوران متفاوت در زندگی اجتماعی و تاریخی را پدید بیاورد. حال آن‌که این دگرگونی در زندگی مردمان می¬تواند مثبت یا منفی باشد.» شروین وکیلی، دکترای جامعه¬ شناسی از دانشگاه علامه ¬طباطبایی و استاد دانشگاه تهران، در نشستی در پسین روز 27 مهرماه، با بازگويي گفته¬های بالا، به این موضوع پرداخت که چرا ما تاریخ را از کسی می‌دانیم که تاریخ‌ساز است یا دگرگونی شگرفی در روند زندگی مردمان، پدید آورده است.
وکیلی در اين نشست گفت: «برای درک مفهوم، می¬توان به پورسینا اشاره کرد. ما او را دانشمند سده‌ي چهارم می‌دانیم. ولی سده‌ي چهارم را سده‌ي پورسینا نمی¬نامیم. اما کوروش آغازگر یک دوران تاریخی است. سنجشگر این دگرگونی نیز الگوی زیست مردمان در قالب پیکربندی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
کوروش یک پادشاه است که در 7 آبان 539 پیش از میلاد با ورود به بابل، قلمرو یکپارچه‌ي ایرانی و سیاسی را تشکیل داد. این زمان درست در میانه‌ي تمدن ایرانی جای دارد. ما 25 سده پیش از کوروش یکجانشینی داشتیم و اکنون 25 سده از روزگار کوروش می¬گذرد.»
به گفته‌ي وكيلي، گستره‌ي سرزمینی که کوروش داشت حتا با مقیاس¬های امروزی، غول‌آسا بود. او غیر از هند و مصر، دیگر گستره‌هاي هخامنشی را در اختیار داشت. مصر دولت نيرومند و کهنی داشت که به دست آوردن آن نیاز به زمینه-چینی داشت. این زمینه¬چینی در زمان کوروش انجام شد و کمبوجیه پسرش، خیلی زود مصر را گرفت.
وكيلي با اشاره به اين‌كه کوروش همه‌ي این سرزمین¬ها را در 15 سال به‌دست آورد، گفت: «درست است که سال‌ها پس از وی کسانی چون اسکندر، چنگیز و هیتلر در همین بازه‌ي زمانی همین میزان را فتح کردند اما کوروش نخستین کسی بود که چنین کشورگشایی انجام داد.»
به باور اين استاد دانشگاه، دومین چیزی که كوروش بزرگ را متفاوت می¬سازد این بود که دولتی که وی پايه گذارد، پایدار بود. همه‌ي سرزمین¬هایی که کشورگشایان بزرگ تاریخ فتح کردند، پس از مرگشان، فرو‌ریختند. اما سرزمین‌های کوروش حتا پس از مرگش یک شورش هم به خود نديد.
وي با اشاره به اين كه امویان 90 سال و ایلخانیان 130 فرمانروایی کردند، گفت: «اما هخامنشیان 230 سال فرمانروایی کردند که در آن روزگار، بسیار است، روزگاری که هنوز کندن کاریز و کشاورزی با خیش آهنی گسترش کامل نیافته بود.»
شروين وكيلي اين پايداري در سلسله‌ي هخامنشيان را با بخش كردن فرمانروايي كوروش بزرگ به دو بخش، توضيح داد و گفت: «فرمانروایی کوروش به دو بخش 15 ساله بخش می¬شود. 15 سال نخست، کشورگشایی و 15 سال دوم، سامان¬دهی یک دولت پایدار. آن چیزی که کوروش را جاودانه کرده است، کارهای او در 15 سال دوم فرمانروایی‌اش است.»
به باور وي دولتی که کوروش بنیاد گذاشت از دید مبانی سیاسی، یک مرحله‌ي گذار به گونه‌ي نوینی از فرمانروايي سیاسی است. وكيلي دراين‌باره گفت: «همه فرمانروایی¬های آن روزگار، یک شهر مرکزی داشتند و مردمی که پیرامون آن به گونه‌ي متمرکز زندگی می¬کردند مانند بابل و آشور. اینان اقتصادشان با کشاورزی در نیمی از سال و يغماي کشورهای همسایه در نیمه‌ي دوم سال می¬گذشت. اما دولت هخامنشی بر‌پایه‌ي قانون و دولت به عنوان یک نهاد سیاسی شکل گرفت.»

 
وي گواه اين پايداري را نيز انتقال فرمانروايي از كوروش به كمبوجيه برخواند و گفت: «ما در زمان مرگ کوروش و انتقال تاج و تخت به کمبوجیه هیچ شورشی نمی¬بینیم. پس از بردیا نیز شورش¬ها، ميان ایرانی¬ها است، یعنی مادها و پارس¬ها با هم مشکل داشته¬اند. هیچ‌کدام از سرزمین¬¬های زير فرمان دولت هخامنشی، شورش نمی¬کنند زیرا مردمان آن سرزمین¬ها بهتر مي‌ديدند كه دولت هخامنشی بر سر کار بماند.»
گزنفون(رخدادنگار يوناني)، در کتابش با نام «تربیت کوروش» می¬نویسد: «او نخستین کسی بود که بسیاری از مردم زير فرمانروایی‌اش، او را ندیده بودند. ارزشمندي این گفته هنگامی آشکار می¬شود که بدانیم دولت¬های کوچک و متمرکز آن زمان، در آیین¬های دینی گوناگون، شاهد آمدن پادشاه بوده و مردم او را می¬دیدند. اما بسیاری از سرزمین¬های دوردست، کوروش را ندیده بودند و از او پیروی می¬کردند.»
شروين وكيلي افزون‌بر گوشه‌اي از نوشتارهاي گزنفون كه در بالا آمد، به مساله‌اي دیگر اشاره كرد و آن، اين‌كه فرمانروایان آن روزگار، همه دارای ادعای سویه¬ای قدسی و خدایی بودند. پادشاه بابل، فرعون و‌... نماينده‌ یا فرزند خدایان بودند. اما کوروش هیچ‌گاه ادعای چنین چیزی نکرد. داریوش نیز در نوشته¬هایش از یاری اهورامزدا می¬گوید. اما در همان روزگار، مردم همسایه‌ي ایران، دخالت مستقیم خدایانشان را در جنگ¬ها، متصور بودند.
به گفته‌ي وي هنگامی که ما نگاره¬های سازه¬های دولت¬های همسایه‌ي ایران را می¬بینیم، متوجه می¬شویم برای نمونه قوم آشور خود را برتر نشان داده و ديگر اقوام در حال نابودی و شکست و اسارت هستند. اما در تخت‌جمشید، گویی همه‌ي اقوام با‌هم هستند و قوم برتری در كار نيست. از سوی دیگر، در این نگاره¬ها اثری از صحنه‌ي جنگ انسان¬ها یا اسلحه-های آماده‌ي جنگ دیده نمی¬شود.
اين جامعه‌شناس در پاسخ به اين پرسش كه این چگونه دولتی است که این همه قوم، با زبان، فرهنگ، تاریخ و استوره-های گوناگون، در کنار هم هستند و با هم نمی¬جنگند، گفت: «این از آن‌روي است که هخامنشیان با زور بر آنها فرمانروایی نمی¬کردند.»
تا پیش از کوروش، جنگ یک کار بایسته برای فرمانروا است. پادشاهان آشور و بابل و مصر نمی¬توانستند نجنگند. یکی از فرعون¬های مصر هم که کمتر می¬جنگید، پس از مرگش نامش از همه‌ي سنگ‌نگاره¬ها زدوده شد. اما پس از کوروش، جنگ نکوهیده می¬شود و در سنگ‌نگاره¬ها از آشتي و دوستي می¬گوید. چگونه در این زمان کوتاه، این فرهنگ اجتماعی بدین‌گونه دگرگون می¬شود؟
وكيلي با اشاره به نکته‌ي درخور توجه ديگر كه همانا گونه‌ي برخورد دولت هخامنشی با دیگر اقوام است،‌گفت:‌ «در همسایگی ایران، دو دولت به نام آشور و بابل زندگی می¬کردند که زبان، پوشش و فرهنگ همسان داشتند. اما همواره با‌هم در جنگ بودند. تا این‌که آشوری¬ها، بابل را مي‌گيرند. در زمان چيرگي آشوری¬ها، مردم بابل، 10 بار شورش می-کنند و منظور ما، جنگ پياپي میان دو لشکر است.»
به گفته‌ي وي یک‌بار نیز بابل به‌گونه‌ي کامل ویران شد. اما هنگامی که هخامنشیان بر بابل چيرگي يافتند، تنها یک‌بار چنین شورشی روی داد و اين پرسشي است كه بايد همه از خود بپرسند كه چرا این مردمان، فرمانروایی دولتی متفاوت را پذیرفتند؟

شروین وکیلی در پایان گفت: «با بررسی همه‌ي اینها می¬توان نتیجه گرفت که کوروش یک چارچوب اخلاقی نو را پایه-گذاری کرد. در این ساختار قانونی، هویت هر ملتی پذیرفته شده بود و آنان منافع خود را در پايداري و استواري فرمانروایی هخامنشی می¬دانستند. دولتی که به جای جنگ و يغما، در پی آبادانی و سازندگی و احترام انسانی بود. کوروش، کسی است که تاریخ درباره¬اش بد نمی¬گوید.
----------------------------------
شروین وکیلی - موزه ملی ایران
خبرنگار امرداد - بهنام مرادیان

«تاریخ­ساز فرنامي(:لقبي) است که ما به کسی می­گوییم که یک دوران متفاوت در زندگی اجتماعی و تاریخی را پدید بیاورد. حال آن‌که این دگرگونی در زندگی مردمان می­تواند مثبت یا منفی باشد.» شروین وکیلی، دکترای جامعه­شناسی از دانشگاه علامه­طباطبایی و استاد دانشگاه تهران، در نشستی در پسین روز 27 مهرماه، با بازگويي گفته­های بالا، به این موضوع پرداخت که چرا ما تاریخ را از کسی می‌دانیم که تاریخ‌ساز است یا دگرگونی شگرفی در روند زندگی مردمان، پدید آورده است.
وکیلی در اين نشست گفت: «برای درک مفهوم، می­توان به پورسینا اشاره کرد. ما او را دانشمند سده‌ي چهارم می‌دانیم. ولی سده‌ي چهارم را سده‌ي پورسینا نمی­نامیم. اما کوروش آغازگر یک دوران تاریخی است. سنجشگر این دگرگونی نیز الگوی زیست مردمان در قالب پیکربندی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
کوروش یک پادشاه است که در 7 آبان 539 پیش از میلاد با ورود به بابل، قلمرو یکپارچه‌ي ایرانی و سیاسی را تشکیل داد. این زمان درست در میانه‌ي تمدن ایرانی جای دارد. ما 25 سده پیش از کوروش یکجانشینی داشتیم و اکنون 25 سده از روزگار کوروش می­گذرد.»
به گفته‌ي وكيلي، گستره‌ي سرزمینی که کوروش داشت حتا با مقیاس­های امروزی، غول‌آسا بود. او غیر از هند و مصر، دیگر گستره‌هاي هخامنشی را در اختیار داشت. مصر دولت نيرومند و کهنی داشت که به دست آوردن آن نیاز به زمینه­چینی داشت. این زمینه­چینی در زمان کوروش انجام شد و کمبوجیه پسرش، خیلی زود مصر را گرفت.
وكيلي با اشاره به اين‌كه کوروش همه‌ي این سرزمین­ها را در 15 سال به‌دست آورد، گفت: «درست است که سال‌ها پس از وی کسانی چون اسکندر، چنگیز و هیتلر در همین بازه‌ي زمانی همین میزان را فتح کردند اما کوروش نخستین کسی بود که چنین کشورگشایی انجام داد.»
به باور اين استاد دانشگاه، دومین چیزی که كوروش بزرگ را متفاوت می­سازد این بود که دولتی که وی پايه گذارد، پایدار بود. همه‌ي سرزمین­هایی که کشورگشایان بزرگ تاریخ فتح کردند، پس از مرگشان، فرو‌ریختند. اما سرزمین‌های کوروش حتا پس از مرگش یک شورش هم به خود نديد.
وي با اشاره به اين كه امویان 90 سال و ایلخانیان 130 فرمانروایی کردند، گفت: «اما هخامنشیان 230 سال فرمانروایی کردند که در آن روزگار، بسیار است، روزگاری که هنوز کندن کاریز و کشاورزی با خیش آهنی گسترش کامل نیافته بود.»
شروين وكيلي اين پايداري در سلسله‌ي هخامنشيان را با بخش كردن فرمانروايي كوروش بزرگ به دو بخش، توضيح داد و گفت: «فرمانروایی کوروش به دو بخش 15 ساله بخش می­شود. 15 سال نخست، کشورگشایی و 15 سال دوم، سامان­دهی یک دولت پایدار. آن چیزی که کوروش را جاودانه کرده است، کارهای او در 15 سال دوم فرمانروایی‌اش است.»
به باور وي دولتی که کوروش بنیاد گذاشت از دید مبانی سیاسی، یک مرحله‌ي گذار به گونه‌ي نوینی از فرمانروايي سیاسی است. وكيلي دراين‌باره گفت: «همه فرمانروایی­های آن روزگار، یک شهر مرکزی داشتند و مردمی که پیرامون آن به گونه‌ي متمرکز زندگی می­کردند مانند بابل و آشور. اینان اقتصادشان با کشاورزی در نیمی از سال و يغماي کشورهای همسایه در نیمه‌ي دوم سال می­گذشت. اما دولت هخامنشی بر‌پایه‌ي قانون و دولت به عنوان یک نهاد سیاسی شکل گرفت.»

وي گواه اين پايداري را نيز انتقال فرمانروايي از كوروش به كمبوجيه برخواند و گفت: «ما در زمان مرگ کوروش و انتقال تاج و تخت به کمبوجیه هیچ شورشی نمی­بینیم. پس از بردیا نیز شورش­ها، ميان ایرانی­ها است، یعنی مادها و پارس­ها با هم مشکل داشته­اند. هیچ‌کدام از سرزمین­­های زير فرمان دولت هخامنشی، شورش نمی­کنند زیرا مردمان آن سرزمین­ها بهتر مي‌ديدند كه دولت هخامنشی بر سر کار بماند.»
گزنفون(رخدادنگار يوناني)، در کتابش با نام «تربیت کوروش» می­نویسد: «او نخستین کسی بود که بسیاری از مردم زير فرمانروایی‌اش، او را ندیده بودند. ارزشمندي این گفته هنگامی آشکار می­شود که بدانیم دولت­های کوچک و متمرکز آن زمان، در آیین­های دینی گوناگون، شاهد آمدن پادشاه بوده و مردم او را می­دیدند. اما بسیاری از سرزمین­های دوردست، کوروش را ندیده بودند و از او پیروی می­کردند.»
شروين وكيلي افزون‌بر گوشه‌اي از نوشتارهاي گزنفون كه در بالا آمد، به مساله‌اي دیگر اشاره كرد و آن، اين‌كه فرمانروایان آن روزگار، همه دارای ادعای سویه­ای قدسی و خدایی بودند. پادشاه بابل، فرعون و‌... نماينده‌ یا فرزند خدایان بودند. اما کوروش هیچ‌گاه ادعای چنین چیزی نکرد. داریوش نیز در نوشته­هایش از یاری اهورامزدا می­گوید. اما در همان روزگار، مردم همسایه‌ي ایران، دخالت مستقیم خدایانشان را در جنگ­ها، متصور بودند. 
به گفته‌ي وي هنگامی که ما نگاره­های سازه­های دولت­های همسایه‌ي ایران را می­بینیم، متوجه می­شویم برای نمونه قوم آشور خود را برتر نشان داده و ديگر اقوام در حال نابودی و شکست و اسارت هستند. اما در تخت‌جمشید، گویی همه‌ي اقوام با‌هم هستند و قوم برتری در كار نيست. از سوی دیگر، در این نگاره­ها اثری از صحنه‌ي جنگ انسان­ها یا اسلحه­های آماده‌ي جنگ دیده نمی­شود.
اين جامعه‌شناس در پاسخ به اين پرسش كه این چگونه دولتی است که این همه قوم، با زبان، فرهنگ، تاریخ و استوره­های گوناگون، در کنار هم هستند و با هم نمی­جنگند، گفت: «این از آن‌روي است که هخامنشیان با زور بر آنها فرمانروایی نمی­کردند.»
تا پیش از کوروش، جنگ یک کار بایسته برای فرمانروا است. پادشاهان آشور و بابل و مصر نمی­توانستند نجنگند. یکی از فرعون­های مصر هم که کمتر می­جنگید، پس از مرگش نامش از همه‌ي سنگ‌نگاره­ها زدوده شد. اما پس از کوروش، جنگ نکوهیده می­شود و در سنگ‌نگاره­ها از آشتي و دوستي می­گوید. چگونه در این زمان کوتاه، این فرهنگ اجتماعی بدین‌گونه دگرگون می­شود؟
وكيلي با اشاره به نکته‌ي درخور توجه ديگر كه همانا گونه‌ي برخورد دولت هخامنشی با دیگر اقوام است،‌گفت:‌ «در همسایگی ایران، دو دولت به نام آشور و بابل زندگی می­کردند که زبان، پوشش و فرهنگ همسان داشتند. اما همواره با‌هم در جنگ بودند. تا این‌که آشوری­ها، بابل را مي‌گيرند. در زمان چيرگي آشوری­ها، مردم بابل، 10 بار شورش می­کنند و منظور ما، جنگ پياپي میان دو لشکر است.»
به گفته‌ي وي یک‌بار نیز بابل به‌گونه‌ي کامل ویران شد. اما هنگامی که هخامنشیان بر بابل چيرگي يافتند، تنها یک‌بار چنین شورشی روی داد و اين پرسشي است كه بايد همه از خود بپرسند كه چرا این مردمان، فرمانروایی دولتی متفاوت را پذیرفتند؟

شروین وکیلی در پایان گفت: «با بررسی همه‌ي اینها می­توان نتیجه گرفت که کوروش یک چارچوب اخلاقی نو را پایه­گذاری کرد. در این ساختار قانونی، هویت هر ملتی پذیرفته شده بود و آنان منافع خود را در پايداري و استواري فرمانروایی هخامنشی می­دانستند. دولتی که به جای جنگ و يغما، در پی آبادانی و سازندگی و احترام انسانی بود. کوروش، کسی است که تاریخ درباره­اش بد نمی­گوید.

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

0 # نگار 1390-08-07 09:27
روز جهانی بزرگداشت فخر تاریخ ایران کورش فرخ پی بر همه ایران دوستان فرخنده باد
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه