مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

آشتی خواهی ایرانیان

استاد فريدون جنيدي

واژۀ «اِير» که نام ايران از آن برآمده است ، در زبان پهلوي برابر است با «فروتن» ، و در نامه‌هايي که ايرانيان پس از اسلام نوشته‌اند همه جا کشور ايران را «مملکت‌الخاضعين» خوانده‌اند. از همه پيشتر روزبه پارسي ( ابن‌المقفع ) است که در ترجمۀ «نامۀ تنسر» چنين يادکرده، و ايرانيان را نيز «خاضعين» و پادشاه ايران را ملک‌الخاضعين خوانده است. آذرباد مانسپندان که از دانشمندان هنگام ساساني است و در اندرزنامۀ وي چنين آمده که : «به هنگام رفتن و گفتن به چربي نماز بر، چون از نماز بردن؛ پشت نمي‌شکند، و از چرب پرسيدن : دهان گندک نمي‌شود»
نمازبردن ، دست را بر سينه نهادن، و اندکي پشت را خم کردن است که تنها در ميان ايرانيان و ايراني نژادان روان است، و ديگر مردمان چنين نمي‌کنند؛ در کتاب پنجم دينکرت ، بخش بيست و يکم چنين آمده است :
« دربارۀ نماز بردن بمردمان : فرود آوردن سر، نيايش به اِيرمنشي ( = تواضع ) به هم‌دَهشان ( مردمان ، هم‌نوعان )»
*
چنين مردمان، با چنين انديشه و فرهنگ ، در گسترۀ جهان؛ آشتي مي‌جويند ، و آشتي مي‌خواهند! چون هواي کشور ميانين جهان گرم شد، و دو گروه بدنبال کشتزار و آبشخور بسوي اروپاي امروزين و آسياي مرکزي پيش رفتند، آنانکه درخانۀ پدري برجاي ماندند، نام «ايرج» را بر خود گرفتند و ايرج و ايران دو گونه از يک نام است، از ريشۀ : «اير»و بدانهنگام که کوچندگان از دشواري زيست در سرزمين هاي تازه بستوه رسيدند، با آهنگ جنگ؛ بسوي ايران بازگشتند، و ايرج که جنگ را نمي‌پذيرفت، بي جنگ‌افزار به پذيره ( = استقبال ) برادران شتافت :
نبايد مرا تاج و تخت و کلاه

شوم پيش ايشان دوان، بي‌سپاه

بگويم که  از  شهريار  زمين

مداريد  خشم  و  مجوييد کين

دل کينه‌ورشان  به دين آورم

سزاوارتر  زانک  ،  کين  آورم
و چون ايرج به برادران رسيد و خشم آنان را از بخشش فريدون ديد چنين گفت :
من‌ايران‌نخواهم، نه‌خاور، نه‌چين

نه شاهي، نه‌گسترده‌روي‌زمين

مرا تخت  ايران ؛ اگر بود،  زير

کنون‌گشتم از‌تاج‌و‌از‌تخت‌سير

سپردم شما را کلاه  و  نگين

مداريد  با  من  شما  نيز کين

زمانه  نخواهم   به  آزارتان

وگر دور مانم،  ز  ديدارتان؛

جز از کهتري نيست آيين من

مباد  آز  و گردنکشي دين من
و در اين گفتار، دوباره به «کهتري» که همان «ايري» و فروتني باشد رسيديم که شيوه زندگي و فرهنگ ايرانيان بود، در آغاز زماني که کشور با نام «ايران» خوانده مي‌شد.
در برابر از «آز» و «گردنکشي» ياد مي‌شود که آزمند، بر بنياد خوي پايان ناپذير خويش همواره به جنگ و دست درازي بکشور همسايگان مي‌پردازد و گردنکش نيز کسي است که همواره بجنگ مي‌خيزد و مي‌ستيزد و خون ميريزد.
«آز» يکي از پنج «ديو» است که در گاثاهاي زرتشت نيز از آن ياد مي‌شود : نياز، آز، رشک، کين، خشم، که هر يک از اين خويها، ديگري را ميپرورد، چنانکه نياز در زمان دراز، آز پديد ميآورد، و آز، رشک را و رشک کين را و کين خشم را، و در فرهنگ ايران باستان؛ خشم را دارندۀ درفش خونين ناميده اند، زيرا که جنگ مي افروزد، و چون نيک بنگريم سر مايه همه اين خوي ها «نياز» است، و چون چنين است مردمان را بايد نيازمند نبودن، و براي دوري از اين خوي يا «ديو»، همگان را بايستي به کار و کشاورزي روي نمودن و کشور را آباد کردن. و چون کشوري چنين باشد و بوي و رنگ گندم و ميوه و انبارهاي بسيار ...و خوراک و آساني، دختران و پسران زيبا و کوشا، و شادي [که سر مايه زندگي ايراني بوده است] و گله ها و رمه هاي فراوان و کارگاهها و کارورزان کوشا، در آن بوده باشد، چنين کسان را پرواي آن نيست که از خانه و کاشانۀ خويش دور شوند، و هزار فرسنگ آنسوتر، خانه و کاشانۀ ديگران را ويران سازند!
چنين بود که ما، در خانه خويش نشسته بوديم و دهها بار در درازناي زمان، از سوي همسايگان خويش؛ ستم و ويراني و جنگ ديديم، و هر بار پس از يورش و جنگ، ميهن خويش را آباد کرديم، و هر بار، در ميانۀ آسايش و آرامش، ويراني و جنگ و بيداد ديديم!
سخن ديگري که ايرج بهنگام کشته شدن بر دست برادران ميگويد چنين است که:
ميازار موري که دانه کش است                   
که جان دارد و جان شيرين خوش است
سياه اندرون باشد و سنگدل          
که خواهد که موري شود تنگدل
چون فرهنگ ايراني چنين فرمان مي دهد:
«براي هر کس شادي و خوشي بايسته است.»
«گشايش و آساني آرزومندم از براي سراسر آفرينش راست.»
«درستي و درمان، درخواست مي کنم از براي شما مردان پارساي پاک؛ هر آنچه اندر زمين و آسمان خوب و پاک است.»
«فروهرهاي مردان و زنان پاکدين همه کشورها را مي ستاييم.»

«نخستين آموزگاران کيش... کشورهايي را که پيش از اين بوده اند، و پس از اين خواهند بود مي ستاييم.»
«همه آبها را مي ستاييم. همه گياهان را مي ستاييم.»
«بالا و ريشه گياهان را مي ستاييم.»
چگونه توان، کسي را که فرمان از اين فرهنگ مي گيرد، بويراني جهان و کشتار و آزار و جنگ برانگيختن؟... مگر آنکه دشمن بدو يورش آورد و او:
ز بهر بر و بوم و پيوند خويش            
همان از بر زاد و فرزند خويش
همه سر بسر، تن به کشتن دهيم       
از آن به، که کشور بدشمن دهيم

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML