از آغاز امپراتوری هخامنشيان در 550 پيش از ميلاد تا زمانی دراز، ايران همواره نمايانگر نيرويی بزرگ و اثرگذار در غرب آسيا بوده و فرهنگی گيرا و ديرپای آن تا دورترين جزيرههای شرق آسيا رخنه کرده است. از سالهای دور پژوهشگران ژاپنی که در جست و جوی ريشهی اصلی فرهنگ مردم ژاپن بودند، توجه خودشان را به سوی غرب قارهی آسيا گرداندند و ريشهی برخی از ويژگیهای فرهنگی و تمدنی خود را در ايران يافتند.
پژوهشهای دانشمندان کرهای و چينی در کنار پژوهشهای دانشمندان اروپايی و آمريکايی، به ويژه کسانی که دربارهی داد و ستدهای فرهنگی و اقتصادی جادهی ابريشم کار میکنند، از نفوذ فرهنگی تمدن ايرانی بر سرزمينهای شرق آسيا پرده برداشته است.
شبه جزيرهی کره نيز ميراث فرهنگی ارزشمندی را از پارس و آسيای ميانه در تار و پود فرهنگ و سنتها و نوشتهها و زبان و هنر و باورهای دينی و موسيقی و ديگر عناصر هويتی و کهن مردم کره حفظ کرده که حتی امروزه در سامگوگ ساگی، مجموعهی نوشتههای دورهی سه پادشاهی کره، به جا مانده است و حتی از اشاره در نوشتهها نيز فراتر رفته و در فرهنگ و رسمهای کنونی مردم کره ماندگار شده است. از اين روست که يک تاريخنگار کرهای میگويد که هر چند چين همواره دارای نفوذی بس عميق در محور تمدنهای شرق آسيا بوده است، اما بررسیهای باستانشناسی دورهی سه پادشاهی نيز از پيوندهای نزديک بين فرهنگ مردم کره و تمدن باستانی ايران حکايت دارد.
اکنون پژوهشگران ايرانی نيز به اين رشتهی پژوهشی جديد گرايش پيدا کردهاند و چندی است که استاد شهاب ستوده گوشهای از دستاوردهای پژوهشی خود را در دو کتاب برای خوانندگان ايرانی به ارمغان آوردهاند که انتشارات آشيانهی کتاب آنها را با نام "بازتاب تمدنهای اشکانی- ساسانی بر سه پادشاهی در شبه جزيره ی کره" و ديگری با نام "سلسلهی ياماتو در ژاپن و تمدن باستانی پارس" در سال 1383 با همکاری مرکز بين المللی گفت و گوی تمدنها منتشر کرد. آن چه در پی میآيد، چکيدهای از اين دو ارمغان ارزشمند است که خواندن آن برای هر ايرانی دوستدار فرهنگ پويای اين سرزمين میتواند انگيزهی برای پژوهش بيشتر دربارهی فرهنگ خويش پديد آورد.
ملکهی علوفهها در کشتزارهای شيلا
در دورهی اشکانيان امپراتوری چين که از يورشهای بسيار هونها به سرزمين خود به ستوه آمده بود، بر آن شد که با مردمان هندو - ايرانی از جمله سکاها پيمان نظامی ببندند. از اين رو، فرستادهی به نام زانگ قيان (Zhang Qian) را به دربار اشکانيان فرستاد. زانگ قيان به ناچار بايد از سرزمين هونها میگذشت و بدبختانه به دست هونها افتاد. اما سرانجام از دست آنها رها شد و خود را به درهی فرغانه رساند. شاه فرغانه، که در قلمرو ايران اشکانی بود، به داشتن رابطه با چين رغبت نشان داد.
زانگ قيان گزارش اين سفر را در سال نود پيش از ميلاد نوشت و از اين گزارش میدانيم که چه گياهان و کالاهايی از ايران به چين برده شد(مانند تخم انگور، يونجه و اسب ايرانی) و چه گياهان و کالاهايی از چين به ايران آورده شد(مانند هلو). اسبهای ايرانی را، که از فرغانه به چين میرفت، در آن سرزمين به اسب آسمانی میشناختند و در شعرهايشان میستودند. در چين از يونجه نه فقط برای خوراک دامها بلکه برای ويژگیهای دارويی آن، از جمله کمکردن وزن، نيز بهره میبردند.
کرهایها نيز از اين داد و ستد بیبهره نماندند و گفته شده است که گياه يونجه از فلات ايران به اين منطقهی دوردست در شرق آسيا رسيد. يونجه که ملکهی علوفهها به شمار میآيد، در دورهی يکی از خاندانهای سه پادشاهی در شبهجزيرهی کره، در عصر سلطنتی شيلا(Shilla) برای خوراک اسبها به کره برده شد و کاشت آن در کشتزارهای دولتی خاندان شيلا انجام میشد. اشاره به يونجه و ديگر اثراتی که از ايران باستان به شبهجزيرهی کره رسيده بود، در يکی از نوشتههای تاريخی کرهی جنوبی به نام سامگوگ ساگی(Samguk Sagi) ثبت شده است.
راهبان ايران و گسترش آيين بودا
آيين بودا در غرب هندوستان پديدار شد و از شرق ايران تا خاور دور گسترش يافت و ايرانيان مقيم آسيای ميانه نقش چشمگيری در گسترش اين آيين داشتند. در ميانهی سدهی دوم ميلادی، يک شاهزادهی اشکانی که نام او را در زبان چينی ان شی کائو(An Shih Kao) نوشتهاند، از آيين بومی اشکانی به آيين بودا گراييد و برای ترويج اين آيين به پايتخت چين وارد شد. اين ايرانی اشکانی در آنجا به ترجمهی نوشتههای بودايی از سانسکريت به چينی پرداخت و به دليل خدمات و بزرگواری، پارسايی و کارهای فداکارانه به لقب بودیستوه(Bodhisattva) معروف شد و به عبارتی ان شی کائو(به معنای آن که از پارت آمد) به عنوان جانشينی جديد در رهبری و آموزش و ارشادهای آيين بودا به رسميت شناخته شد.
به اين ترتيب از سال 150 ميلادی مردمان ايرانی اشکانی و ديگر جوامع زير نفوذ اشکانيان با پذيرش آيين بودايی وارد شهرهای چين شدند و به عنوان مترجمان و راهبان بودايی به رشد و تبليغ و ارشاد در چين و جنوب شرق آسيا پرداختند. از جمله، يک ايرانی اشکانی ديگر که برای ترجمههايش در چين پرآوازه شد، راهبی به نام ان شوآن(An Xuan) بود که در لويانگ پايتخت حکومتهای شرقی با کمک يک راهبی بودايی چينی، نوشتههای سانسکريتی را به چينی ترجمه کرد. چينیها ترجمههای راهبان ايرانی را هماکنون نيز ستايش میکنند و به نظر میرسد اين ترجمهها و کوششهای ايرانيان بودايی در گرايش مردم چين به آيين بودا بسيار اثرگذار بوده است.
از سال 150 تا 316 ميلادی قومهای ايرانی آسيای ميانه از سغديه، ختن، سرزمين سکاهای هند و محور اشکانيان و باختر و ديگر مردمان زير فرمان اشکانيان و سپس ساسانيان، بيشترين سفرهای ترويجی آيين بودا و بيشترين مترجمان نوشتههای سانسکريتی و بالاترين راهبان فرقهی مهايانه را در چين از آن خود کرده بودند. اين در حالی بود که فقط شش و يا هفت مبلغ و راهب و مترجم بودايی از کشورهای هند و چين بودهاند. اين جنب و جوش ايرانيان بودايی باعث نفوذ فرهنگ ايرانی و اثراتی از دين زرتشت در باورهای بودايیهای شاخهی مهايانه شده است. شواهدی نيز وجود دارد که باورهای ايرانيان نسطوری و مانوی که به چين کوچ کرده بودند بر بوديسم چينی اثر گذاشت و از راه ترجمهها و راهبان ژاپنی که از چين به ژاپن باز میگشتند، در بوديسم ژاپنی نيز اثر گذاشته است.
کوچ ايرانيان و سوغات فرهنگی
در دورهی ساسانی ايرانيان پيشرفت بزرگی را در داد و ستدهای دريايی پديد آوردند و کالاهای منطقهی خليج فارس با کشتیهای ايرانی به خاور دور برده میشدند. نوشتههای چينی به ورود کشتیها ايرانی به آبراههای ويتنامی اشاره کردهاند. در اين نوشتههای حتی به چهرهی ملوانان ايرانی، بهويژه بينیهای بزرگ و قوسدار آنها، اشاره شده است که در بندرهای ويتنامی لنگر میانداختند و از چوبهای خوب و محکم ويتنام برای تعمير کشتیهای خود بهره میبردند. حتی در دورهی چيرگی عربها بر ايران، گروهی از ايرانيان به ويتنام کوچ کردند و اين کوچيدن همچنان ادامه يافت و گروهی از مسلمانان نيز به اين سرزمين کوچ کردند که نياکان مسلمانان کنونی ويتنام به شمار میروند.
پس از يورش عربها به ايران و شکست سپاه ساسانی از آنها، يزدگرد در سال 639 ميلادی از امپراتور چين تقاضای کمک نظامی کرد اما امپراتور تای سونگ با اين که با ايران پيمان نظامی داشت، به بهانهی اين که راه چين تا ايران بسيار دراز است از اين کار سرباز زد. يزدگرد در سال 651 ميلادی در مرو کشته شد. او پيش از مرگ، پسرش پيروز را به سوی چين فرستاد تا با دريافت کمک نظامی از چين بتواند عربها را از ايران دور کند. پيروز در سال 675 ميلادی به پايتخت چين وارد شد و در سال 677 آتشکدهای در آنجا بر پا کرد. در سال 679 نرسی، فرزند پيروز به پشتيبانی چينیها به آسيای ميانه رفت و بيست سال با عربها جنگيد. اما سرانجام به مانند پدرش در خاک چين درگذشت.
در آن روزگار، بسياری از دولتمردان ساسانی و هزاران پارسی از آسيای ميانه به خاور دور کوچ کردند و به پايتخت چين و ديگر شهرهای آن رفتند. گروهی نيز از راه دريا به خاور دور و حتی شبهجزيرهی کره رفتند و در نوشتههای کرهای از شمار زيادی ايرانی که در سدهی هفتم ميلادی به آن سرزمين آمدند ياد شده است و حضور آنها را با دورهی پادشاهی شيلا مرتبط دانستهاند. اين ايرانيان به هر کجا که میرفتند آيينها و فرهنگ خود را نيز به آنجا وارد میکردند و از نوشتههای چينی میدانيم که آنها چهار آتشکدهی زرتشتی، يک پرستشگاه مانوی و يک کليسای نستوری(مسيحی ايرانی) در پايتخت چين و شهرهای ديگر داشتند.
از آنجا که ايرانيان پايتخت چين بيشتر از خاندان دربار و دولتمردان ساسانی بودند، در دربار خاندان تانگ بسيار اثرگذاشتند، زيرا آداب و رسوم و حتی پوشاک درباريان ساسانی با پذيرش آنان رو به رو شد و کمکم در ميان مردم نيز نفوذ پيدا کرد. مردم چين در روزگار خاندان تانگ شيرينی ايرانی میخوردند و نان ايرانی را میپسنديدند. يک نوع ورزش با اسب شبيه چوگان در چين رواج يافت و يک شاعر چينی نوشت که در شهر لوينگ خانوادهها در سدهی نهم ميلادی موسيقی ايرانی تمرين میکنند. شواهدی از نفوذ صنعتی و هنری ساسانيان نيز در خاور دور در درست است. از جمله ماسکهای هنری که در دورهی ساسانی ويژهی رقصهای ايرانی در آسيای ميانه بود در کره و حتی ژاپن رخنه کرد و ساز ايرانی عود در مجموعهی سازهای موسيقی خاندان شيلا جای گرفت.
الگوبرداری از صنعت و هنر ايرانی
جادهی ابريشم را میتوان شاهراهی برای داد و ستدهای اقتصادی و فرهنگی شرق و غرب دانست. نه تنها ابريشم چينی از اين راه به غرب میرسيد، بلکه فرش، ظروف شيشهای يا فلزی ايرانی و سنگهای گرانبهايی نيز از ايران وآسيای ميانه به چين و ژاپن و حتی کره راه میيافت. آرام آرام، الگوهای هنرمندان چينی از صنايع دستی ايرانی باعث توليد صنايع دستی شبه ايرانی و شبه ساسانی در شهرهای چين شد و نامش را ايرانی- چينی نيز میگويند، زيرا در واقع شيوهی چينی و ساسانی را ادغام کرده است و به دست صنعتگران چينی ساخته و پرداخته میشد.
سبک چينی-ايرانی به اندازهای چشمگير بود که گرايش فراوانی در دربار ژاپن به سوی آن پديد آمد. ژاپنیها به ويژه به بافتنیهای الگوگرفته از طرحهای ايرانی دلبستگی نشان میدادند که کم کم به الگوبرداری از طرحهای آن بافتهها انجاميد که بعدها از عصر موسوم به حيان(Heian) به توليد طرح ژاپنی ماتسوکويی-زورو(Matsukui-Zuru) انجاميده بود. دولتمردان ژاپنی که با پايتخت چين میرفتند، در بازگشت خريدها و پيشکشهايی ارزشمندی از جمله صنايع دستی چينی-ايرانی به سرزمين خود میبردند.
يک دانشمند ژاپنی به نام تاکاياسا هيگوچی، پژوهشگر باستانشناسی اماکن جادهی ابريشم، به اين نتيجه رسيده است که بازتابهای هنری دورهی ساسانی که تاثيرات بسيار عميقی در فرهنگ هنری چين در دوران دودمانهای شمالی سويی و تنگ به جا گذارده بود، بازتابش در اواخر عصر کوفون و نارا در ژاپن نيز ديده میشود. او به يک يراق که در کاوشهای تپهی تدفينی اتانی در شهر واکاياما به دست آمده و به تزين استادانهی روی آن که سبک گل پيچک درهمبافته را نمايان میسازد، اشاره کرده و آن را متعلق به اواخر سدهی پنجم ميلادی میداند و اين که اين سبک ساسانی از راه محور گاندارا به خاور دور رسيده و پس از گذر از چين و شبه جزيرهی کره به ژاپن نيز رسيده است. پژوهشگر ديگری به شباهت بسيار زياد يک کاسهی شيشهای ساسانی در مجموعهی هنری شوسواين و يک ظرف شيشهای ديگر که از درون آرامگاه امپراتور ژاپن به نام انکان اشاره کرده و توضيح داده است که هر دو ظرف شيشهای بيرون از ژاپن توليد و ساخته و پرداخته شده بودهاند.
نيکولاس بووير در کتابی که در سال 1992 به چاپ رساند به انتقال يک سبک معماری در سقفهای متکی به کاشیهای ميناکاری شدهی آبیرنگ به ژاپن از راه کره و چين اشاره کرده که خاستگاه آن را امپراتوری اشکانی و ميراثی از پارس باستان در ژاپن میداند. در معماری ستون پيکرهی اصلی پرستشگاه ياکوشی-جی در شهر نارا به الگوهای الهام گرفته از طرحهای به کار رفته در نقرهکاریهای ساسانی، همانند طرح استادانهی انگورهای تزيينی مرکب برخورد میکنيم. البته اين طرحها به دست هنرمندان بودايی در ژاپن به انجام رسيده است، اما گفته میشود که هنرمندان ژاپنی در سدهی هشتم ميلادی به طرحهای مرکب انگورها دلبستگی پيدا کرده و از يک سبک هنری استوار بر الگوی گلدوزی يا گلدار سبک انگورها که به زبان ژاپنی نيشيکی خواندهاند، به عنوان الگو بهره گرفتهاند.
دو قوم آريايی، يکی سکاها و ديگری پارتها، مهارت چشمگيری در سوارکاری و تيراندازی روی اسب داشتند. بهويژه برگشتن روی اسب و پرتاب ناگهانی تير که به شليک پارتی(Parthian Shot) مشهور شد و يکی از عوامل اصلی پيروزی اشکانيان بر سپاه روم به شمار میآيد. شواهدی بسياری در دست است که اين شيوهی جنگيدن را قومهای مختلف در خاور دور از مردمان ايرانی يا قومهايی که با ايرانيان ارتباط داشتند، الگوبرداری کردند. اين الگوبرداری در هنر شرق دور نيز اثر گذاشت و در نقاشی های ديواری و نقش هايی که بر ظروف سفالی و چينی برجای مانده است، کمانگيری را در حال اسبسواری میبينيم که شباهت زيادی به نقش صحنهی شکار بر بشقابهای نقرهای دورهی ساسانی دارد.
آبشخور : جزیره دانش
برای آگاهی بيشتر
1. ستوده نژاد، شهاب. سلسلهی ياماتو در ژاپن و تمدن باستانی پارس. تهران، آشيانهی کتاب، 1383
2. ستوده نژاد، شهاب. بازتاب تمدن اشکانی- ساسانی بر سه پادشاهی در شبه جزيرهی کره. تهران، آشيانهی کتاب، 1383