مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

روح نظامی برای یافتن قبر خود به مترجم نیاز دارد!

امروزه شهر گنجه را روسها یلیزاوت پول می خوانند و من یک وقت شوخی کرده بودم که اگر روح نظامی از آسمان فرود آید و سراغ قبر خود را بگیرد ، باید دو مترجم همراهش باشد :یک مترجم روسی ، و یک مترجم ترکی ، مترجم اول برای اینکه روح نظامی را از سرگردانی نجات دهد که شب یکشنبه را بجای شب جمعه به او قالب نکنند ، و علاوه بر آن کوچه پس کوچه های شهر روسی را پیدا کند .

اما مترجم ترکی برای آنکه بتواند مضمون نوشته سنگ قبر خود را بخواند ، چه این عبارت بر روی آن خوانده می شود : به زبان ترکی و به خط روسی :

شیخ نظامی گنجالی ایلیاس یوسف اوغلو

پدرت بسوزد ای کپه اوغلی روزگار که آن عبارت را جانشین این شعر کرده ای :

بیاد آور ای تازه کبک دری

که چون بر سر خاک من بگذری

گیا بینی از خاکم انگیخته

سرین سوده پایین فرو ریخته

همه خاک فرش مرا برده باد

نکره ز من هیچ هم عهد یاد

چو آنجا رسی می در افکن به جام

سوی خوابگاه نظامی خرام

تهی دست بر شوشه خاک من

بیاد آری از گوهر پاک من

فشانی تو بر من سرشکی ز دور

فشانم من از آسمان بر تو نور

بیاد نظامی یکی طاس می

خوری هم به آیین کاووس کی

ستانی به این طاس طوسی نواز

حق شاهنامه ز محمود باز

فرهاد میرزا که در سفر حج از گنجه گذشته درباره ی قبر نظامی می نویسد :

... در بین راه گنبد کوچکی بود که خراب شده ، قبر شیخ نظامی است که تا گنجه هفت ورس است .پیاده شده به سر قبر او رفتم ،قراول خانه که در این نزدیکی است ، قراول ها آنقدر کاه برای اسبان خود در آن گنبد ریخته بودند که ممکن نبود میان گنبد بروم.

وحید دستگردی در مقدمه کلیات نظامی می نویسد :

در حدود سال 1304 هجری ، اهالی گنجه در صدد بر آمدند که بقایای جسد حکیم نظامی را از محل اصلی خود به شهر گنجه انتقال داده ، و در آنجا گنبد ورواقی بنا کنند . مقبره ی شیخ در قریه ای است که اکنون با نام احمدلو معروف است ، قبر در یک فرسنگی شهر کنونی گنجه قرار داشت . در تاریخ 1341 ق کمیسیونی با حضور میرزا محمد آخوندزاده  شاعر ،تشکیل شد که با پول اعانه و گاردن پارتی جنازه نظامی را از محل حالیه که در بیابان واقع است به داخل شهر نقل کرده در میدانی که مقابل مسجد شاه عباس است مقبره ی عالی بنا کرده، دفع نمایند.

در سال 1342 هجری – شروع به خاکبرداری کردند ، مقابل در مقبره، قبر پیدا شد . آنرا شکافته ، استخوان های کوچک و نازکی بیرون آمد ، ابتدا همین استخوان ها را جنازه ی نظامی تصور کرده، میان صندوقی می گذارند ،سپس از نازکی و سفیدی استخوان ها تردیدی حاصل شده مجددا به کندن سطح دوم شروع می کنند ، به عمق یک ذرغ کنده می شود بنا و پایه های گنبد ظاهر گشته ، در پایین مقبره ، سنگی به ارتفاع ده گره در کنار دیوار پدیدار آمد ... و بعد از کندن مقداری دیگر ، به دخمه ای می رسند و سنگ و  خاکها را از دخمه بیرون می آورند ، اسکلتی در میان صندوق چوبی پیدا شده که طول آن دو ذرع و دوازده گره روسی بوده ، جمجمه سر و استخوانها و اعضاء جنازه سالم بوده ، اضافه بر کفن معمولی ، جنازه را با یک طاق شال ترمه پوشانده و صندوق را نیز با شال ترمه ی دیگری پیچیده اند .

جنازه ی اولیه معلوم بود که نعش دختری بوده و در تدفین آن نیز احترامات فوق العاده مراعات و با حریر تکفین شده است . کمیسیون ، استخوانهای نظامی را به همان صندوقی که استخوانهای دختر بوده گذارده ، در باغی به امانت گذاردند تا پس از تکمیل مقبره ی جدید به خاک بسپارند .

در همین وقت کمیته ی تتبعات آثار عتیقه ی آذربایجان (قفقاز) نمایندگانی به شهر گنجه فرستادند و با کمیسیون نظامی ملاقات و نظریات خود را اعلام داشتند و مجددا قبر قدیم را ملاظه کرده مصلحت دانستند که دوباره در همان مقبره ی قدیم دفن شود .

مقبره قدیم را مرمت نموده جنازه ی نظامی را آورده و در همان مقبره ی اولیه دفن نمودند ، و بواسطه ی آنکه استخوانهای دختر مخلوط شده بود و جدا کردن آنها امکان نداشت ، بعلاوه استخوان های نظامی از هم مجزا شده و رنگ قهوه ای و شروع به پوسیدن گذاشته بود نتوانستند از آن عکس بردارند ، ناچار با همان حال مراسم تدفین به عمل آمد .

مرحوم وحید دستگردی گوید : احتمال دارد که جنازه ی دختر متعلق به همان کنیزک قبچاقی معشوقه و همسر نظامی باشد که مسمی به آفاق بوده و حکایت عاشقانه ی خسرو شیرین را نظامی به یاد او سروده است ،  چنانکه در آخر کتاب تصریح می نماید که شیرین در زیبایی و قشنگی :

سبک رو چون بت قبچاق من بود 

تو پنداری که خود آفاق من بود

................

بن مایه :  شاهنامه آخرش خوش است  - روانشاد باستانی پاریزی

گردآوری نوشتار برای مهرمیهن : جواد نورمندی پور

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML