مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

نگاره ی زنده (25): زاده شدن رستم پهلوان

ساخت نگاره های زنده ی شاهنامه با کوشش ستودنی مهدی کمالی برای مهرمیهن انجام می پذیرد

بخش بیست و پنجم

( تا باز شدن نگاره اندکی شکیبا باشید )

زاده شدن رستم - رستمزاد

مهدی کمالی در پیوست این جستار نوشته است :
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( آ )  :
آنگاه زال با راهنمایی موبدان ،در نامه ای از پدر پروانهِ ازدواج با رودابه را خواست .سام نیز بنابر پیمانش ،پس از گرفتن پاسخ نیک از ستاره شناسان ،به سوی منوچهر شتافت .از سویی ،سیندخت پس از آگاهی از دلبستگی رودابه به زال ،دخترش را از سرنوشت اینکار و یورش منوچهرشاه بیم داد .مهراب نیز با شنیدن این داستان ازو ،میخواست خون رودابه را بریزد که با اندرزهای سیندخت ،به نکوهیدن رودابه بسنده کرد .از آن سوی ،منوچهر نیز سام را پس از آگاهی ازین داستان فراخواند .روز نخست ،سام از جنگهایش گفت و در روز دوم تا خواست از مهراب و زال سخنی بگوید ،منوچهرشاه بدو فرمان آتش زدن هندوستان/کابل را داد .زال نیز با شنیدن این فرمان به نزد پدر رفته و با گلایه از بی مهریهای پدر بر او ،سام را نکوهید .سام نیز شرمگینانه (:با آزرم) ،نامه ای به منوچهرشاه نوشته و به زال سپرد .نامه ای که در آن ،از دلاوریهای بی شمارش نوشته و خواهش کرد تا بگذارند فرزندش ، آرزویش را از شاه بخواهد .

پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( ب )  :
مهرابِ خشمگین ،میخواست سیندخت و رودابه را سر بِبُرد که دگرباره با اندرزهای سیندخت ،رام شده و سیندخت نیز با گنجهای بسیار زیاد/گرانبها به نزد سام رفت .آنگاه آنقدر با سام رایزنی کرد تا نگر او را از کشتار و سوزاندن کابلیان برگرداند .از آن سوی ،منوچهر خواهش زال را پس از آزمایشهای خردمندانه|رزمی بسیار و همداستانی ستاره شناسان ،پذیرفته و با پاسخِ نامهِ سام ،روانه کرد .پس زال به نزد سام شتافته و با هم به کابل رفته و جشن زال و رودابه را با 1هفته مِی نوشیدنِ شبانه روزی و 3هفته شادی گرفتند و سام به سیستان بازگشت.پس از 1هفته شادی ،زال و خانواده مهراب به سیستان رفتند و سام نیز پس از 3روز جشن ،تخت شاهی آنجا را به زال داده و خود رهسپار جنگ با دیوهای مازندران شد ...

25
بعد مدتی ،رودابه حامله شد .اما به دلیل بزرگی جنینش ،بعد تحمل مدتها درد زیاد ،روزی ناگهان از هوش رفت .بعد ناله و شیون سیندخت/خدمتگزاران ،زال با احضار سیمرغ به وسیله آتش زدن پرش ،از وی درخواست کمک کرد .پس به گفته  سیمرغ ،به رودابه آنقدر می نوشاندند که از هوش رفت !آنگاه با وجود مخالفت سیندخت ،پهلوی دخترش را بُریده و نوزاد را به دنیا آورده و زخم را دوباره دوختند ؛سپس با پر و سیمرغ و دارویی که سیمرغ آموزش داده بود ،درمانش کردند .فردا ،رودابه بعد به هوش آمدن گفت :"از غم به رُستَم" ،و اینگونه بود که نام نوزاد را رستم گذاشتند که از ده دایه شیر مینوشید و وقتی هم که بزرگتر شد ،به اندازه پنج مرد!نان و گوشت میخورد ...

این جستار به زبانها و گویشهای گوناگون :

پارسیک پسانو با نویسمان باستانی "دین دبیره"(برگردانی و بازبینی از واسپوهر)(نگارگری بر سنگ نِبشه: مهدی کمالی)

پارسی :
آن گاه زال با راهنمایی ی موبدان، در نامه ای، از پدر، پروانه ی همسری با رودابه را خواست.
سام نیز بر بنیاد پیمانش، پس از گرفتن پاسخ نیک از ستاره شناسان، به سوی منوچهر شتافت.
از سویی، سیندخت پس از آگاهی از دلبستگی ی رودابه به زال، دخترش را از سرنوشت این کار و تازش منوچهرشاه بیم داد.
مهراب نیز با شنیدن این داستان از او، میخواست خون رودابه را بریزد که با اندرزهای سیندخت، به نکوهیدن رودابه بسنده کرد.
از آن سوی، منوچهر نیز سام را پس از آگاهی از این داستان فراخواند.
روز نخست، سام از جنگهایش گفت و در روز دوم تا خواست از مهراب و زال سخنی بگوید، منوچهرشاه بدو فرمان آتش زدن هندوستان و کابل را داد.
زال نیز با شنیدن این فرمان به نزد پدر رفته، با گلایه از بی مهریهای پدر بر او، سام را نکوهید.
سام نیز شرمگینانه(:با آزرم)، نامه ای به منوچهرشاه نوشته، به زال سپرد؛ نامه ای که در آن، از دلاوریهای بی شمارش نوشته و خواهش کرده بود تا بگذارند فرزندش، آرزویش را از شاه بخواهد.
مهرابِ خشمگین، میخواست سیندخت و رودابه را سر بِبُرد که دگرباره با اندرزهای سیندخت، آرام شد و سیندخت نیز با گنجهای گرانبهای بسیار به نزد سام رفت.
آن گاه آن اندازه با سام رایزنی کرد تا نگر او را از کشتار و سوزاندن کابلیان برگرداند.
از آن سوی، منوچهر خواهش زال را پس از آزمایشهای خردمندانه و رزمی ی بسیار و همداستانی ی ستاره شناسان، پذیرفت و با پاسخِ نامه ی سام، روانه کرد.
پس زال به نزد سام شتافت و با هم به کابل رفته، جشن زال و رودابه را با 1هفته مِی نوشیدنِ شبانه روزی و 3هفته شادی گرفتند و سام به سیستان بازگشت.
پس از 1هفته شادی، زال و خانواده ی مهراب به سیستان رفتند و سام نیز پس از 3روز جشن، تخت شاهی ی آن جا را به زال داد و خود رهسپار جنگ با دیوهای مازندران شد...
پس از چندی، رودابه باردار شد ولی به شوند(:دلیل) بزرگی ی رویانش(:جنینش)، پس از تاب آوردن بسیار، ناگهان روزی از درد بیهوش شد.
پس از اندوهِ بسیارِ سیندخت و خدمتگزاران، زال با فراخوانی ی سیمرغ با آتش زدن پرش، از وی درخواست یاری کرد.
سیمرغ نیز آمده، با دادن راهنمایی و پرش به زال، رفت.
پس به گفته ی سیمرغ، به رودابه چندان مِی نوشاندند تا از هوش رفت!
آن گاه اگر چه سیندُخت، ناسازگاری کرد، پهلوی دخترش را چاک داده، نوزاد را بیرون آورده، زخم را دوباره دوختند؛ سپس با پَر و داروی گفته شده ی سیمرغ، درمانش کردند.
فردا، رودابه پس از به هوش آمدن گفت: "از غم برُستم" ،و این گونه نام نوزاد را رستم گذاشتند که ده دایه بدو شیر میدادند و هنگامی که بزرگتر شد نیز، به اندازه ی پنج مرد نان و گوشت میخورد.
(( بگفتا به رُستم غم آمد به سر  *** نهادند رستمش نام پسر ))


طبری گویش کردکوی :

پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( آ )  :

زال بَییتِه مووبِدایِ راهنِمایی سَر، یَکتا نامه بَنویشتِه خاش پِرِ وی وِ جِ بِخواستِه اِجزِه هادییِه ازدواج هِکانه رودابه جِ. سامُم وعده هِدا بییِه خاشِ وَچِه زال دِ رِ، پِس هیستا بووردِه ستاره اِشناسا جِ بَپُرسییِه بَییتِه خارِ جِواب دِ رِ وشانا جِی، اون وِسِن تاخت بَییتِه بووردِه مَنچِرشاه پَلی. اوونوِر دست جِم، سینداخت بِفَهمییِه وِنِ دِتِر روداوه خواطِرخواه بَوییِه زال دِ رِ. وی خاشِ دِتِر دِ رِ بَتِرسانییِه اینکارِ آخرعاقِبِت جِ مَنچِر شایِ حِملِه جِ. میرابُم هِمین بِشنُفییِه داستان چیشیه، خواستِه بوورِه روداوهِ خون دِ رِ دِشِنِه سینداخت، خواشِ صوبِتا جِ عاقِل هِکاردِه وِی رِ، میراب بووردِه وی رِ هِچُی بار هِکارده هَمِش بووردِه. اوونوِر دَست جِم مَنچِر، زال-رووداوّه داستانِ سر، وانگ هکاردِه سام دِ رِ. اوِّل رووز سام، خواشِ جنگا جِ بَعوته وِلی دِوِّم روز تا خواستِه میراب-زال جِ صوبِت هِکانه، مَنچِر شا وی رِ بَعوتِه راه دَکِف بوو هیندووستان/کابول دِ رِ بَزِن تَش، دَگِرد. زال، هِمین تَش بَزِنِ داستان دِ بِشنُفتِه، هیستا بووردِه خواشِ پِر پَلی، خواشِ پِرِ بی مِهری گیریا جِ نالِه هِکارده وِن پَلی، وی رِ هِچّی بَعوتِه. سامُم خجالِتی سَر جی بَییتِه یَکتا نامه بَنویشتِه مَنچِر شا وی، هِداعِه زال دِ رِ بَوِرِه ونِ وی. نامه دِلِه، سام خواشِ یَک خَلِه جنگا جِ بَنویشتِه بِخواستِه بییِلن وِنی وَچِه، خاشِ آرزوو رِ بِخواهِه شاه جی.

پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( ب )  :

میراب عصِبانی بَیی بییِه. وی هِمین خواستِه بوورِه سینداخت-روداوه کلِّه رِ بَورینِه هادِه شال بخوارِه، سینداخت دِمَرتِه رام هِکاردِه ویِ رِ خواشِ خارِ نصیحِتا جی. سینداخت یَک خَلِه گَنج بَییتِه هیستا بووردِه سام پیش. اون وِسِن اَندی سام جِ صووبِت هِکاردِه اندی صوبِت هِکارده ونی نَظِر دِ رِ کابولِ تَش بَکشییِن جِ دَگِردانییِه.! اوونوِر دست جِم مَنچِرشاه، زال دِ رِ هرچی تانِستِه هِکاردِه اِزمایِش، رزمی اِزمایشا جی بَی بَرس هوشی اِزمایشا جی، ستاره اِشناسا جِم مَشوِرِت هِکاردِه، بَعدِش خواسته رِ قِبول هِکاردِه وِنی، سامِ نامهِ جِواب دِ بَنویشتِه هِداعِه وی رِ بَوِرِه هادِه خاشِ پِر، سام دِ رِ. پس زالُم تاخت بَییتِه بووردِه سامِ رَج، هِمدِگِه هِمرا راه دَکِتِنِه بووردِنِه کابول. زال-روداوه جشنِ وی، یَک هفته روزِشُو مِیگساری هِکات کاردِنه، سه هفتِم شادی-سِما. چهارم هِفتِه سر، سام بَردَگِردییِه بووردِه سیستان. میراب خانوادِم زال هِمراه یَک هفته جشن بَییتِنِه اَوِّل، بعدش هیستانِه بووردِنِه سیستان، سامِ پیش. سامُم سه روز جشن بَییتِه اَوِّل، بعدش اوونجِه فِرمانرِوایی رِ هِدا زال دِ رِ، خوادِش هیستاعِه بووردِه جنگ هِکانِه مازِندِرانِ دیوا جِ...

25
یَک چَند وِسِن بوگذِشتِه، روداوه باردار بَوییِه. مانتِها چون وِنِ وَچِه خَلِه خَلِه گَت بییِه، نِتانِسته وی رِ زایمان هِکانِه. وی یَک چَند وِسِن گتِ نَخواشِ دَردِ دِ رِ تِحَمُّول هِکارده، مانتِها یَک روز غَش هِکارده دَکِته بِنِه. سینداخت-سینداخت خدمِتکارا دَیی خَلِه مَکِم بِرمِه هِکات هِکاردِنِه، وِلی زال بووردِه سیمِرغِ پَر دِ رِ دینگووعِه تَش سر، وانگ هِکاردِه وی رِ، کوومِک بِخواستِه وِ جِ. اون وِسِن سیمِرغِ دستورِ سَر جِ، اَندی هِدانِه رودابه رِ عَرِق اَندی هِدانه اَندی هِدانه بِخاردِه هووش جِ بووردِه بَوی بیهوش.! سینداخت مِخالفِت هِکات کاردِه گاتِه:" کاجِه بَدینی وَچِه مار پَلی رِ رَتّ هادِن، وَچِه ر دِینا بیارِن؟!". سینداخت دَیی گاتِه وِلی وِشان، رودابهِ کش دِ رِ بِشکافینِه وَچِه رِ بیاردِنه بِریم، بعدشُم وِنی رتّ هِکاردِه کش دِ رِ بَییتِنِه بَدوتِنِه دِمَرتِه. بَعدِزون بَییتِنِه سیمِرغِ پَر دِ رِ بِمالیینِه زَخم جی، سیمِرغ دِواهام وِنِ سر. فِردا روز، روداوِه هووش دَگردییِه خاش جا سَر، بَعووتِه:" جـــان، غم غاصّه جی بووریتِمِه(: بِرُستَم)". اون وِسِن وَچِه مارِ حرفِ سَر، وِنی نام دِ رِ بییِشتِنِه"رِستِم(: رُستَم)". رِستِم خواش وَچِگیهای دوران، 10تا دایه جِ شیر خوارد کاردِه. جِوانیهای دورانُم، 5 تا گَتِ آدِمِ گَتی هِچی خواردِه...!

. کرمانی(برگرداننده:فاطمه رضوی، بازبین:مهدی زیدآبادی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( آ )  :
اووَخ زال خوده رانماییای موبدا، تِ نامه ای اَ پِدِرِش اِجازِه ازدواج خوده رودابه رِ خواس.سامَم وَر خاطِرِ عَهدِش،بعد اَ اِستوندِنِ جِواب مثبت اَ سِتارهِ شِناسا، وَر طِرِفِ مِنوچِر دِوید.اَ او وِرَم،سیندُخت بعد اَ خِبَر شِدَن اَ دِلبستگی رودابه به زال،دختِرِشِ اَ سرنوشتِ ای کار و حمله مِنوچِرشاه خِبَر کِرد. مِرابَم با اِشنُفتِنِ ای داستانو از او، میخواس که خون رودابه رِ بریزِ که خوده نِصیحِتا سیندُخت،به دعوا کِردِنِ رودابه اکتفا کِرد.اَ او وِرَم،مِنوچِرَم بعد اَ فَمیدِنِ ای داستان سامِ فراخوند. روز اول،سام اَ جنگاش گفت و روز دویُم تا خواس اَ مِراب و زال بِگِه،مِنوچِرشاه بِشِش دستورِ آتِش زِدِنِ هندوستان و کابُلِ داد! زالَم هَمطو بعد اَ اِشنُفتِنِ ای حرف، رفت پیشِ پِدِرِش و اَ گفتِنِ بی محبِتیِای پِدِرِش به خودش، سامِ نِکوهِش کِرد. سامَم با کلی شرمَندِگی،یه وِرِقی از بابِت دِلاوِریای زیاد زال به مِنوچِر شاه نِوِشت و اَشِش خواس که بِلِ بَچِه ش،آرزوهاشه اَ شاه بِخوایه.
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( ب )  :
مِرابِ عصِبانی،میخواس سیندُخت و رودابه رِ سر بِبُره که یه دفعه دِگه با نِصیحِتا سیندُخت رام شدُ و سیندُختَم خوده گنجا زیاد و گِرون قیمت رفت پیشِ سام.اووَخ ایقَ خوده سام گَپ زد تا راءی شِه اَ کُشتار و سوزوندِنِ کابُلیا وَرگَردوند. اَ او وِرَم،مِنوچِر خواهِشِ زالِ بعد اَ آزمایِشا جنگیِ زیاد و همداستانی سِتارِه شِناسا، قِبول کِرد و زالِ همرا جِوابِ نامه سام راهی کِرد. زالَم رفت پیشِ سام و همرا هم رفتن کابل و جشنِ زال و رودابه رِ با یه هفته شِبَندِروزی مِی خوردِنُ و 3هفته شادی کِردَن گِرفتن و سام وَر گَشت به سیستون.بعد اَ یه هفته شادی،زال و خونواده مِرابَم رفتن به سیستون و سامَم بعد اَ سه رو جَشن، تختِ شاهی رِ داد به زال و خودش رفت وُر دنبالِ جنگ خوده دیوا مازَندِرون...
25
بعدِ یه مدتی،رودابه حامله شد! اما چون بچِش بِزُرگ بود،بعد اَ مدتها طاقت آوردن درد زیاد،یه روزی ناغافل اَ هوش رفت.بعد اَ گریه و زاری سیندخت/خدمتگزارا،زال خوده آتش دادنِ پِرِ سیمرغ احضارش کِرد و اَشِش کمک خواس.به گفته سیمرغ،ایقَ می وَر حلق رودابه رِختَن که اَ هوش رفت!اووَخ باوجود مخالفتا سیندخت، گُرده ی دختِرِشِ چاکوندن و بچه رِ به دنیا آوردن و زخمِشَم دوختن.بعدش خودِ پِرِ سیمرغ و دِوایی که سیمرغ بِشِشون یاد داده بود، دِوا کاریش کِردَن.فردا روزش؛رودابه بعد اَ به هوش اومدن گفت: اَ غم به رُستَم. همینم شد که اسم بچه رِ گُذُشتن رستم که اَ ده تا دایه شیر میخورد و وختیَم بِزُرگتِرُ شد،اندازه پنش تا مرد،نون و گوشت میخورد...

. اصفهانی(برگردانی و بازبینی از مازیار پارسی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( آ )  :
اونوخ زال با رانمای موبدا ،تو یه نامی از پدر اجازه ازدواج با رودابه را خواس .سامم سر قولش، بعد از گرفتنی جووابی خوش از ستاره شناسا ، رف طرفی منوچهر.از اون طرفم ،سیندخت بعد از خبردار شدن از دلبسگی رودابه به زال ،دخدرشا از سرنوشتی این کار آ حمله یی منوچهرشا ترسوند.مهرابم با شنفدنی این قصه ازش ،میخواس خون رودابه را بیریزد که با اندرزای سیندخت ،فقد رودابه را سرزنش کرد.از اون طرفم ،منوچهر ساما بعد از خبردار شدنی از این قصه خواسش .روزی اول ،سام از جنگاش گف آ روزی دیم تا خواس از مهراب آ زال حرفی بزند ،منوچهرشا بیش دسدوری آتیش زدنی هندوستان آ کابلا داد .زالم با شنفدنی این دستور رف ور پدرش آ با گلایه از بی مهریا باباش بیش ،ساما سرزنش کرد.سامم با خجالت ،نامی به منوچهرشا نوشد آ سپرد به زال .نامی که توش، از دلاوریایی بی اندازش نویشد آ خواهش کرد تا بذارن بچش ، آرزوشا از شا بخواد .
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( ب )  :
مهرابی عصبانی ،میخواس سیندخت آ رودابه را سر بِبُرد که دو باری با اندرزا سیندخت ،رام شد آ سیندختم با گنجای خیلی زیاد آ گرانبها رف وری سام.انزه  با سام مشورت کرد تا نظرشا از کشدار آ سوزوندنی کابلیا برگردوند .از اون طرفم ،منوچهر خواهشی زالا بعد از سبک سنگین کردنای خردمندانه آ رزمی زیات آ همداستانی ستاره شناسا ، قبول کرد آ با جووابی نامه یی سام ،رونش کرد .بعد زال رف ور سام آ با هم رفدن کابل آ جشنی زالا رودابه را با 1هفته مِی نوشیدنی شبونه روزی آ 3هفته شادی گرفدن آ سام برگش به سیستان.بعد از 1هفته شادی ،زال آ خونواده مهراب رفدن به سیستان آ سامم بعد از 3روز جشن ،تخدی شایی اون جا را داد به زال آ خوچم رهسپاری جنگ با دیوای مازندران شد ...
25
یه چن وخدی که گذش، رودابه باردار شد آ بر خاطر بزرگی بچه تو شیکمش، یه مش اولش طاقت اورد آما بعد از دردی زیاد، یه رو ناغافل از هوش رف.
یه مش سیندخت آ کلفتا شیونا ناله کردن که زال با احضاری سیمرغ با آتیش زدنی پرش، ازش کومک خاس.
سیمرغم رانمایشون کرد به رودابه انقد شراب دادن خورد تا از هوش رف!
اون وخ هر چی سیندخت گف نه پی حرفش نرفتن آ پلی دخترشا بریدن آ بچه تو شیکمشا دراوردن آ جا زخشا دوباری دوخدن؛
بعدم با پری سیمرغ آ دارویی که سیمرغ یاچون داده بود، درمونش کردن.
فرداش رودابه اومد به هوش آ گف:"از غم به رُستَم"؛ این جورکی شد که اسمی بچه را هشتن رستم که از د تا دایه شیر میخورد آ وخدیم که بزرگتر شد، راس پیش تا مرد نونا گوش میخورد...

. گیلکی با گویش لاهیجانی(برگرداننده: فاطمه علیمحمدی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( آ )  :
آنگاه زال موبدانه راهنمایی امره،یکته نامه مین ازخوپیرپروانه ازدواج رودابه امره بخواسته.سام هم برحسب خوعهدوقتی خوجوابه ازستاره شناسان هگیته منوچهروربوشو.ازطرفی سیندخت بعداینکه بفهمسته که رودابه وزال عاشق همن خودختره ازایکاره سرنوشت ومنوچهرشاه حمله بترسانی.مهراب هم وقتی این داستانه ازاون بوشتووسته،خواست که رودابه بوکوشه که سیندخته نصیحته واسی فقط رودابه سرزنش بوگوده.ازاون طرف منوچهرهم سامه بخواسته تااونه ازاین داستان باخبراکونه.اولین روزسام ازخوجنگان بوگوته دومین روزتابخواسته که مهراب وزاله درموردحرف بزنه منوچهرشاه اونه دستوربده تاهندوستان وکابله آتش بزنه.زال هم وقتی این دستوره بوشتووسته خوپیره وربوشووازخوپیره بی مهری نسبت به خودش شکایت بوگوده سامه سرزنش بوگوده.سام هم خجالت زدگی امره یکته نامه منوچهرشاهه بنویشته وزاله بسپرده.یکته نامه که اونه مین،ازخودلاوری زیادش بنویشته وخواهش بوگوده که بوگذارن اینی زاک خوآرزوازشاه بخوای.
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( ب )  :
مهراب عصبانی،خواست سیندخت ورودابه سره ازتن جدابوکونه که یه باردیگه سیندخته نصیحتانه واسی رامابووسیندخت هم گنجهای زیاده امره سامه وربوشو.آنگاه اونقدسامه امره مشورت بوگوده تااونه نگرشه نسبت به کابلینه کشتاروسوزوندن برگردانه.ازاون طرف منوچهرزاله خواهشه بعدیه عالمه آزمایش خردمندانه جنگی زیادوهمداستانی ستاره شناسان قبول بوگوده وسامه نامه جواب بده وروانه بوگوده.پس زال سامه وربوشووباهم کابل بوشون و1هفته زال ورودابه جشنه شراب خوردن شبانه روزی امره و3هفته شادی مین بگیتن وسام سیستان بوشو.بعد1هفته شادی،زال ومهرابه خوانواده سیستان بوشون وسام هم بعد3روزجشن،اوره تخت شاهی ویگیته زاله هده وخوره مازندرانه دیوانه جنگه واسی بوشو...
25
بعدمدتی،رودابه حامله ببو.ولی بخاطراینکه اینی جنین بزرگ بو،زیاددردبکشی،یه روزیهوبیهوشابو.سیندخته ناله وشیونه واسی خدمتگزاران،زال سیمرغه بااینه پره آتش زانه امره احضاربوگوده ازش کمک بخواسته.پس طبق سیمرغ حرفان،رودابه اندی نوشیدنی بدان تابیهوشابو.اونوقت باوجوداینکه سیندخت مخالفت گود،اینی دختره پهلوببن ونوزاده به دنیاباردن وزخمه دوباره بدوختن;بعداون سیمرغه پرودارویی که سیمرغ آموزش بدابواینه درمان بوگودن.فردا،رودابه وقتی به هوش بومه بوگوته:"ازغم به رستم",وایتوبوکه نوزاده اسمه رستم بنن که ده ته دایه جی شیرخوردووقتی هم که بزرگترابو،به اندازه ی پنج مردنان وگوشت خورد...

. بختیاری: (برگرداننده: فرنگیس رحیمی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( آ )  :
اوسو زال با راهنمویی موبدَل منه نامه ای و بوش پروانَه ازدواج رودابَنه خواس سام هم بنابر پیمانش بع از گروین پاسخ نیک و ستاره شناسَل و طرف منوچر ریَک و طرفی هم سیندخت پع از اگوهی و دلبستگی رودابه و زال دورشَ و سرنوشن ای کار و یورش منوچر شاه ترسوندَک مهراب هم با شنینه ای داستان وش ایخاسَک خین رودابَنَ بریزه ک با پندَل سیندخت و ستایش رودابه بسند٫ کرد و او طرف منوچر هم سام بع از اگوهی و ای داستان ایخاس ک بری تیش روز اول سام و جنگَلش گو و روز دوم تا خواس و مهراب وزال حرفی بزنه منوچر شاه وش دستور تش زین هندوستان کابلَ دا. زال با شنینه ای دستور تی بوش ره و گله و بی مهری بوش و سامَ نکوهید سان شرمگینی نامه ای و منوچر نوشتَک و خواهش کرد تا بلِ بچش ارزوشَ و شاه بخواه .
پیش درآمدی بر بخش بیست و پنجم ( ب )  :
مهراب ناراحت بی ایخاس سیندخت و رودابنَ سرشون ببر ک یه باره با پندَل سیندخت اروم اویی و سیندخت هم با گنجَل فراوون /گرانبها تی سام ره اوسو اوقدر باسام رایزنی کرد تا فکرش و کشتار و سوتن کابلیون ورگَردَنه و اوطرف منوچر خواهش زالَ بع از ازمایشل خردمندونه رزمی سپاه و همداستانی ستارُ شناسَل پذیرفتَک و با جواب نامه سام روانه کِرد پع زال و نزد سام ریک و هم ب کابل ریَ بی و جشن زال و رودابَنَ تا یه هفته می ایخوردِن شبونه روزی وسه هفته شادی گروین و سام و سیستان ورگشتن بع از یه هفته شادی زال و خانواده مهراب و سیستان رین و سام بع از سه روز جشن تخت شوهی اورنَ و زال دایَک و خوش رهسپار جنگ با دیوَل مازندران اویی ....
25
بع مدتی رودابَ حاملَ اویی اما و دلیل گپو بین بچش بع تحمل مدتها درد زیا یه روز یه دفعَ وهوش رَیَک  بع سیندخت وخدمتگزارَل سیش ناله وشیون کِردِن . زالَ با احضار سیمرغ و واسطه تَش زین پرش وش درخواس کمک کِرد بع سرحرفی ک سیمرغ و رودابَ اوقدر وش داین خَرد ک وهوش ره با حالی ک سیندخت مخالفت ایکرد کُمه دورشَ پارَ کِرد و نوزاد ودنیا اومی زخم دوباره دوتَک بع با پر سیمرغ دارویی ک سیمرغ وش اموزش دایَک درمون٫ش کردن صب روز بعیش رودابَ و هوش اومی گو ک از غم ب رستم و سر همی حرف بی ک اسم نوزادش نایَک رستم ک و نامادری شیر ایخَرد وقتی ک هم گفتر اویی اندازَ پنج پیا نون وگوشت ایخَرد

. لری (زینب دیناروند)
25
بعد مدتی رودابه حاملا بی اما و دلیلی گپی جنین بعد مدتیا تحمل درد فره یِ رو ویگل د هوش رت بعد ناله و شیون سیندخت خدمتگزاران زال وا احضار سیمرغ وِ وسیله تش زاین پرش دش کمک هاست اوسه و گوته سیمرغ وِ رودابه اُوقه شراو هَردنان گ د هوش رت اوسه وا وجود مخالفتیا سیندخت پَلو دخترشه دِرین و نوزادنه و دنیا اواردن و زخمنه دواره بسین اوسه وا پرو سیمرغو دارویی گ سیمرغ اموزش داویی درمونش کردن سو رودابه بعد وهوش اِماین گُت از غم به رستم و ایجوری بی گ اسم نوزادنه نیان رستم گ د ده دایه شیر میهرد و وقتی گ گپا بی اندازه پنج پیا نون و گوشت میهرد...

. قشقایی (احسان مرادی)
25
بیر مدت دن سُورا رودابه اوشاقلو اُولدو اما بیر گون بوخاطره که اوشاقو بیگده بیر مدت که چوخ درد ده چکده هوشدان گِدّه سیندخت و خدمتکارلرینگ  آغلادیگنن  سُورا زال سیمرغونگ  پره نه اوتلیان نن حضورا ایسده که دادنه یتیشه وسیمرغنگ.دده گینن   رودابیه اوقاچه ایچملی ایچدیردللر که هوشدان گِدّه  واُونن سُورا با بوکه سیندخت مخالفت لیگ ادیرده رودابننگ پهلسنه آچدولار و.اوشاقو چاخادولار و گنه ده پهلسنه تیک دلر و سیمرغونگ.پرینن که سیمرغ گورسَدمیشده بیر دارو دوزدیلر که رودابَی درمان اِدّه و سحرنده هوشه  گَلَنّن سُورا دده «غمنن رستم یچه » و بوی دیکه اوشاقونگ آدونو قویدولار رستم و اوندنه دایه دن سید امیر ده و زمانیدکه بیگتر اُولدو بش کیشینینگ قدّنه چورگینن اَت ییرده ....

. نیشابوری (زهرا  مرادی نیا)
25
بعد از مدتی رودابه حامله رفت.اما بُخاطر بزورگی جنینیش بعد تحمل درد زیاد یَک روز از هوش رفت.بعد ناله و ناراحتی سیندخت ، خدمتگزارای زال با اَتَش زیَن پر سیمورغ او رَ ب حضور خواستن و ازش کمک گروفتن.
ب گوفته سیمورغ به رودابه اُقدر شراب خاردُندَن کی از هوش رفت با ای کی سیندخت  مخالف بو ، پهلوی دختریش رَ بریَن و نوزاد رَ ب دنیا اَووردَن و زخم رَ دیبَره دوختن.سپس با پر سیمورغ و دوایی کی سیمورغ یاد دایَ بو درمونیش کیدَن.
فُردا رودابه کی ب هوش اَمه گوفت :از غم به رُستم و ایجوری بو کی اسم نوزاد رَ رستم گذاشتن کی از ده تَ دایه شیر مِخارد و وقتی بزورگ رفت به قد پنج مرد  نُن و گوشت مِخارد.

. کردی با گویش کلهری (برگردان و بازبینی از یوسف)

بادەز قەێرێ رودابە حامێڵە بێیو ، وەڵێ ۆە خاتێر ئیە کە مئناڵگەێ ناو زێگێ فێرە گەورایو، یەێ روژ، دی بادەز تەحموڵ ژانێ فێرەێ لە هوش چی. سیندوخت /یەکێ لە نەوکەرەیل زاڵ شێرو کردە شین وو زاڵ پەڕێ سیمێرخ ئاگێر دا وو سیمێرخ هات وو زاڵ وەت کومەکێم کە ، باد وە قێسەێ سیمێرخ اێقێرە شەراو دانە رودابە تا وە هوش چی! باد هەرچێ سیندوخت وەت نەکە، زاڵ گوش نێا وو پێیەلیو دێیوەتەی دێری وو مئناڵەگە ەاوێردە دێنیا وو زەخمەگە دێیوران،باد وە پەڕ سیمێرخ وو داروێگ کە سیمێرخ یادێان دایو دەرمانێ کێردن.ڕوژ باد رودابە وەختێ هاتە و هوش وەت " ئەز خەم بە روستەم"یانێ لە خەم و پژارە خاس دەرچیم وو ئەێجورە ناو مێنالەگە نانە روستەم وو لە داگلە داێە شیر خوارد وو وەختێگیش گەوراتێر بێیو وە قەد پەنج پێیا نان و گوشت خواردیاد...

.ترکی (ناصر) (نیازمند بازبینی املایی)
25
بئرمدتدن سورارودابه حامله اولدی.اماجنینین بیوک لوخ ینه گوره ، چوخلی مدتلر درد چکنن سورا بئر گون بئرده ن هوش دان گئدی.سوراسیندختون /ناله وهاواریلا که نوکریده،زال سیمرغ احضا  ایئلماغیلا اوُنان کمک ایستده ی. سیمرغون دئدی کیمین اوُقدری رودابه یه می ایچیلدیب لر تا هوشدان گدئیب!اوُندا بااینکه سیندوخت مخالفت ایئلردی،قیزین بوُرونو کسیب نوزادی دنیایا گتدیلرویارانی دوباره تیکدیلر؛سوراسیمرغون قانادیلا وداوایی که سیمرغ اوُکتمیشدی،رودابه نی درمان ایلدیلر.صاباح رودابه هوشا گئلنن سورا دئدی غم الیندن قوطودوم"،وبجور اوُلدو اوشاقین ادین رستم قویدی که اون دایه دن سوت ایجردی واوُزمانداکه بوُیودی،اوُن کیشی کمین چوره وات یئردی



.Uzbek (by Tahir, Not Reviewed)
Prelude A
Keyin rudaba so'rov uylanish uchun butterfly otasi bir harf ruhoniylar rahbarligi ostida hali .Trend ko'ra, Sam, shuningdek, astronomlarning bu nik olish so'ng, yordam Manouchehr .Qoladi deb qo'shimchalari bu rudaba xabardor bo'lganidan keyin din Oyi, va hokazo. Manohra dahshatli raqobatchiligi tufayli dan taqdiri uning qizi .Xavfsizlik rasmiy shuningdek, bu hikoya, jahon, va hokazo eshitish dedi. Oyi, nohid nazorat etarli rudaba qaerda rudaba, qon zarur .Boshqa tomondan, Manouchehr ham bu hikoya xabardorligini beri Sam .Bugungi kunda "o'zbekiston havo yo'llari" talab uchun ikkinchi kuni dedi Ibtido Bosh Vazirining o'rinbosari, Sam nima hali? Manohra odamlar Hindiston haydash nazorat kabel/emas .Hali ham maridi hamda ofat bilan men ketdi bu eshitish ota, Sam nohid .Sam ham herminae (:qo'l) manohra yozma xabar hali ham mavjud .Dorini, deb xabar hisoblab, yozma va bilim berishni so'rashdi. Shoh orzusi ekan .

Prelude B
G'azablangan, Oyi uchun so'radim, va rudaba ning bosh xavfsizlik rasmiy maslahat Oyi. bilan, bu Dre yo'q dedi Shuningdek, Sam oltin nazarida xazinalari bilan juda ham ko'p, /aziz ROM Oyi .Keyin, qaytish uchun o'ldirish va yonib mablean respublikasi Sam bayonoti salohiyati bilan ham .Boshqa tomondan, Manouchehr sinovlari, hukumat|mudofaa va juda amastan astronomlar so'ng, etc qoladi, iltimos. Qabul qilish va javob xabar Sam.... Maxsus keladi,.Keyin, hali kabel bilan SAM ma'nosi huzurida ham firibgarlik hali bordi va 1-hafta va baxt hafta ichki 3 va Sam qaytish sistan uchun kompaniya mumkin rudaba.1 hafta farq so'ng. "Shunday bo'lsa-da, oila, yamanda xavfsizlik rasmiy, chap, va 3day nishonlash so'ng Sam ham ko'proq. Bed cress kabi ko'p ma'lumotlar, trolls, Mazandaran bilan urush uyi, hali ...

25
Bir muncha vaqt so'ng, homilador rudaba .Lekin homila katta), chunki, keyin uzoq og'riq kuni to'satdan fainted .Nola so'ng/askarlar, va hokazo Oyi tavsiya. Shunday bo'lsa-da, olov bir Feniks qo'ng'iroq qilib, sakrash, va madad izlaydilar .Shuning uchun, Feniks ko'ra, rudaba hatto nohander fainted bo'lishi mumkin !Oyi hamda muxolifat qaramay., keyin Kesilgan yon va dunyo uchun bolani olib, yana vaziyat norozilik bildirib uchun yara ... keyin Feniks tibbiy bilan Feniks o'qitiladi. Darman .Ertaga aql qonun bo'yicha rudaba,: "Rustam dan g'am bola nomi docked edi" besh yirik hajmi odam qachon sut o'nta eng yaxshi ichimlik beradi va! - dedi.Non, go'sht, pishiriqlar ...

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

0 # Vâspuhr 1398-10-13 23:43
zovân e qašqâi râ bâyad pas az kordik o andar baxš e torkik âvarid
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML