مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

نگاره ی زنده (24): پیوند زال و رودابه

ساخت نگاره های زنده ی شاهنامه با کوشش ستودنی مهدی کمالی برای مهرمیهن انجام می پذیرد

بخش بیست و چهارم

( تا باز شدن نگاره اندکی شکیبا باشید )

زال و رودابه

مهدی کمالی در پیوست این جستار نوشته است :

منوچهرشاه ،سام و زال را به دربارش فراخوانده و پس از شنیدن داستانِشان ،سرزمینها(چون زابلستان)/گنجهای بسیاری به ایشان بخشید.پس از بازگشت به زابلستان ،سام برای جنگ با گرگساران و مازندران ،فرمانروایی و کلید گنجهای زابلستان را به زال سپرد .زال نیز پس از آموختنها و بزمهای بسیار ،رهسپار سرزمینهای دیگر شد تا اینکه ،به کابل رسید .پس مهراب که شاه کابل و از بستگان ضحاک تازی بود با گنجهای بسیار ،به دیدار زال شتافت .پس از رفتن مهراب ،یکی از بزرگان ،آنقدر برای زال از زیباییهای دختر مهراب گفت تا زال را عاشق/شیفته/دل خسته ی او کرد ...

مهراب پس از بازگشت ،زال را در پاسخ همسرش سیندخت ،پهلوانی شیردل/زیبا/پیلتن خواند .!که دخترش رودابه ،با شنیدن این سخنان ،دلبسته زال شده و از 5کنیز تُرکش خواست تا ایندو را بهم برسانند .آن کنیزهای زیبا نیز پنهانی ،از زال برای رودابه ،دلبری کردند که زالِ ناآگاه نیز دلبسته تر شد .رودابه هم با شنیدن خبر دلدادگی زال ،از کنیزها خواست تا او را به دیدارش بیاورند .
آن شب زال ،با شنیدن پاسخ مثبت از کنیز رودابه ،پیاده به دیدار او رفت و رودابه هم از بالای برج ،کمندی از موهایش را برای زال به زیر انداخته و او هم ،با دادن بوسه ای بسیار محکم بر کمند ،از آن بالا رفت .آن وقت ،کل شب را در کنار هم با خوشی و مهربانی گذرانیدند تا اینکه صبح شد و زال بعد از گرفتن پاسخ مثبت از رودابه برای "ایستادن به پای عشقشان" ،از موی رودابه با چشمانی گریان به پایین رفت .

این جستار به زبانها و گویشهای گوناگون :

پارسیک پسانو با نویسمان باستانی "دین دبیره"(برگردانی و بازبینی از واسپوهر)(نگارگری بر سنگ نِبشه: مهدی کمالی)

پارسی :

منوچهرشاه، سام و زال را به دربارش فراخواند و پس از شنیدن داستانِشان، سرزمینها(چون زابلستان) و گنجهای بسیاری بدیشان بخشید.
پس از بازگشت به زابلستان، سام برای جنگ با گرگساران و مازندران، فرمانروایی و کلید گنجهای زابلستان را به زال سپرد. زال نیز پس از آموختنها و بزمهای بسیار، رهسپار سرزمینهای دیگر شد تا این که به کابل رسید. پس مهراب که شاه کابل و از بستگان ضحاک تازی بود با گنجهای بسیار، به دیدار زال شتافت. پس از رفتن مهراب، یکی از بزرگان، آن اندازه برای زال از زیباییهای دختر مهراب گفت تا زال را عاشق و شیفته و دل خسته ی او کرد...
مهراب پس از بازگشت، زال را در پاسخ همسرش سیندخت، پهلوانی شیردل و زیبا و پیلتن خواند که دخترش رودابه، با شنیدن این سخنان، دلبسته ی زال شد و از پنج کنیز تُرکش خواست تا آن دو را به هم برسانند.
آن کنیزهای زیبا نیز پنهانی، از زال برای رودابه، دلبری کردند که زالِ ناآگاه نیز دلبسته تر شد.
رودابه هم با شنیدن خبر دلدادگی ی زال، از کنیزها خواست تا او را به دیدارش بیاورند.
آن شب، زال با شنیدن پاسخ همسان از کنیز رودابه، پیاده به دیدار وی شتافت و رودابه نیز از بالای بارو، کمندی از گیسوهایش برای زال به زیر انداخت و او هم با دادن بوسه ای بسیار سخت بر کمند، از آن بالا رفت.
آن گاه همه ی شب را سرگرم اشغبازی(:عشقبازی) شدند تا این که پگاه فرا رسید و زال پس از گرفتن پاسخ همسان از رودابه برای "ایستادن به پای مِهرشان"، از گیسوی رودابه با چشمانی اشکبار به پایین رفت.

طبری گویش کردکوی :
پیش درآمدی بر بخش بیست و چهارم  :

مَنچِر شاه، سام زال دِ رِ وانگ هِکارده بییِن وِنِ دِربار، وِشانُم بِموونِه خواشِ داستان دِ رِ بَعووتِنِه شاه بشنُفییِه، شاهُم بَییتِه یَک خَلِه زِمینا(زابولستانِ واری)  گنجا رِ بِوَخشی هِدا وِشان دِ رِ. دَگِردِه سر، سام بَییتِه زابولستانِ گنجایِ کلیدِ رِ هداعِه خواش وَچِه زال دِ رِ، وی ر هِکارده فِرمانرِوا. اون وِسِن خوادِش هیستاعِه بووردِه جنگ هِکانه گرگساران-مازِندِران جی. زالُم اَوِّل یَک خَلِه آموزِش بدییِه-بَزم بَییتِه، بَعدِش راه دَکِتِه بوورِه بَقی دِگِه سرزِمینا رِم بَگردِه. اندی بَگِردییِه اندی بَگردییِه  بَرسییِه کابول جی. اون وِسِن کابولِ شاه-ضِحّاک شایِ فامیل-میراب(: مِهراب)، یَک خَلِه گنج بَییتِه بووردِه هِنیشتِه وِن پَلی. هِمین میراب هیستاعِه بوورده، یَکتا گَت آدِم هیستا زالِ وی تَعریف هِداعِه میراب دِتِرِ قِشِنگیا جی. وی اَندی بَعووتِه اندی بعوته،اندی بعوته زال دِ رِ صَددِل عاشِق هِکاردِه دِتِرِه جی...

دَگِردِه سَر، میراب خواشِ زنیکِه سینداختِ سِوالِ جِوابِ دِلِه، بَعووتِه زال  یَکتا خارِ پهلِوان هُستِه شیردل-قِشنگ-پیلتن.! اوونوِر دست جِم وِنِ دِتِر، رودابِه دَیی خواش پِر مار حرفا رِ گووش کَشییِه. وی خواش پِرِ تعریفایِ سَر، زال جِ نِدید دِل دَوِستِه؛ خاشِ 5تا تورکِ خِدمِتکار جِ بِخواستِه این دِ تا رِ بَرسانِن هِمدِگِه جی. اوون نازِنین خِدمِتکارام هیستانِه یِواش بووردِنِه زال پیش. وِشان اندی تعریف هِدانه اَندی تعریف هِدانه اَندی وی جی دِلبِری هِکاردِنِه رودابِه وی، زالِ خاطِرخواهی صد بِرابِر بَوییِه. روداوِم هِمین بِشنُفیه این خَوِر دِ رِ، خِدمِتکارا جِ بِخواستِه زال دِ رِ بَیرِن بیارِن وی بَوینِه.

24

اوون شُو، زال هِمین رودابه یِ خِدمِتکارا جِ خارِ جِواب دِ رِ بَییتِه، هیستاعِه پیاده بووردِه بوورِه وی رِ بَوینِه. رووداوِم باروویِ سَر جِ، خواش بِلِندِ کلِّه می رِ دینگووعِه زالِ وی تَه. زال بَییتِه اَوِّل یَکتا گت گتِ مَکِمِ خاش بَزوو روداوه یِ کلِّه می سر، بعدش می رِ دَچِسبییِه، هِماسی بووردِه بالا. اون وِسِن تِمامِ شوو رِ عِشقبازی هِکاردِنِه. فِردا صُب، زال اَوِّل رووداوه یِ خارِ جِواب دِ بَییتِه وِشانِ عشقِ وی، اون وِسِن وِنِ کلِّه می رِ دَچِسبییِه، هِماسی بووردِه تَه....

. کرمانی(برگرداننده:فاطمه رضوی، بازبین:مهدی زیدآبادی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و چهارم  :
مِنوچِر شاه،سام و زالِ دعوت کِرد به دربارِش و بعد اَ اِشنُفتِنِ داستاناشون،وِلایِتا(مثه زابلستون) و گنجای زیادی بِششون بخشید. بعد اَ وَرگَشتَن به زابلستون،سام برا جنگ خوده گرگسارون و مازندِرون، فرمونرِوایی و کِلیتِ گنجای زابلِستونِ داد به زال.زالَم بعد اَ یادگِرِفتِنا و جنگا زیاد،وَر طِرِفِ وِلایتا دِگه وَر را شد تا ایکه رسید به کابل.پش مِراب که شاه کابلُ و اَ طایفه ضحاک تازی بود،با گنجا زیاد، رفت دیدِنِ زال. بعد اَ رفتِنِ مِراب،یکی اَ بِزِرگاشون،ایقَ برا زال اَ خوشگِلیا دختِرِ مِراب گفت که زالِ عاشقُ و شیفتهِ و دل خَسِیه اون کِرد...
مِراب بعد اَ وَرگَشتَن،زالِ درجِوابِ زِنِش سیندُخت،پَلِوونی شِجاعُ و خوشگِل و قِوی هیکَل خوند! که دُختوش رودابه، هَمطو با اِشنُفتِنِ ای حرفا، دلبَسه زال شد و اَ پَنش تُ کِنیزِ تُرکِش خواس که ای دِ تا رِ بهم بِرِسونَن.او کِنیزایِ خوشگِلَم پِنهونی،اَ زال برا رودابه دِلبِری کِردِنُ زالَم نِدونِسته دلبَسه تر شد. رودابه یَم با اِشنُفتِنِ خِبِرِ دلدادگیِ زال، اَ کِنیزا خواس که اونه وَر دیدِنِش بیارَن.
24
او شب، زال بعد اَ اِشنُفتِنِ جوابِ مثبت کِنیزِ رودابه، پیاده رفت دیدنش و رودابه یَم اَ بالا برج، یه مُشتی اَ موداشه برا زال اِنداخ وِتَک و اونم با ماچی قایم وَر موداش، ازِش بالا رفت. اووَخ همه ی شب مشغول عشق بازی شِدن تا صِبا صبحش.زال بعد اَ جواب مثبت گرفتن اَ رودابه،برا واسیدَن به پا عشقشون،اَ مودا رودابه با چشما گریون رفت وِتَک.

اصفهانی(برگردانی و بازبینی از مازیار پارسی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و چهارم  :
منوچهرشا ،ساما زالا خواس دربارش آ  بعد از گوش دادن به قصاشون، سرزمینا(تا زابلستان) آ گنجای فتافرانی  بخشید بیشون. بعد از برگشتنی به زابلستان ،سام بارا جنگ با گرگساران و مازندران ،فرمانروایی آ کیلیدی گنجای زابلستانا سپرد به زال .زالم بعد از بلدشدنا آ بزمای زیات ،رهسپاری سرزمینای دیگه شد تا اینی که ، رسید به کابل . آ مهرابم که شایی کابل آ از قوماخویشا ضحاکی تازی بود با یه کلی گنج ، رف به دیداری زال .
بعد از رفتنی مهراب ،یکی از بزرگا ، انزه بارا زال از خشگلی دخدری مهراب گف تا زالا عاشقا شیفته وا دل خسی اون کرد ...مهراب بعد از برگش ، جووابی زنش سیندخت ، گف که زال یه پلانیس شیردلا زیباوا پیلتن!که دخترش رودابه ،با شنفدنی این حرفا،دلبسته  یی زال شد آ از 5 کنیزی ترکش خواس تا برسونندشون به هم .اون کنیزای خشگلم قایمکی، از زال بارا رودابه ،دلبری کردن که زالی خومم دلبسه تر شد.رودابه وم با شنفدنی خبری دلدادگی زال ، از کنیزا خواس تا اونا بیارن به دیدارش.
24
اون شب زال، آره رودابه را که از کنیزی رودابه شنف، پیاده رف بارا دیدنش آ رودابه رم از بالا برج، گیساشا تا کمند انداخ پاین بارا زال آ زالم یه ماچی سفتی هش رو کمندا رف ازش بالا.
تمومی شبم با همادو عشقبازی کردندا صاح که شد زال آره رودابه را بارا "واسادنی پا عشقیشون"، از گیسی رودابه رف پایین آ با چش گریون.


. گیلکی با گویش لاهیجانی(برگرداننده: فاطمه علیمحمدی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و چهارم  :
منوچهرشاه سام وزاله خودرباردعوت بوگوده وبعداینکه ایشونه داستانه بوشتووسته یه چن ته سرزمینه مثلازابلستان گنج زیادی ایشونه ببخشی.بعداینکه برگشت بوگوده زابلستان،سام بخاطراینکه گرگساران ومازندران امره جنگ بوکونه فرمانروایی وگنج کلیده زاله بسپرده.زال هم بعداینکه خیلی چی یادبیگیته وهمچنین جشن های زیادی برپابوگوده،،کشورهای دیگره مین بوشوتااینکه کابل برسی.پس مهراب که کابله شاه بووازبستگان ضحاک تازی بوگنجهای زیاده امره زاله وربوشو،بعداینکه مهراب بوشو،یکته ازبزرگان آنقدرزال ورمهرابه دخترقشنگی تعریف بوگوده که زاله عاشق وشیفته ودل خسته ی اون بوگوده...مهراب بعداینکه برگشت بوگوده وقتی خوزناکه که اسم سیندخت بواززال خواست بوگوی اینه یکته پهلوانه شیردل زیباوپیلتن بوخونده.که اینه دخترکه اسم رودابه بو،وقتی این حرفانه بوشتووسته زاله عاشق ببووازخو5تاکنیزترک بخواسته تاایشون دوتابه هم برسانن.آن کنیزان زیباهم پنهانی زاله وررودابه واسی دلبری بوگودن که زال بی خبرعاشق ترببو.رودابه هم وقتی بوشتووسته که زال عاشقه،ازخوکنیزان بخواسته تااونه اینه وربیارن.
24
اوشب زال،وقتی بوشتووسته کنیزرودابه جواب مثبت ایسه،باپای پیاده اینه دیداربوشوورودابه هم ازبالای برج خو یکته موی کمنده زاله واسی زیرتوواده واونم کمنده زیادبوس بوگوده،ازاوجربشو.اونوقت،کل شبه مشغول عشقبازی ببون تااینکه صبح ببووزال بعداینکه رودابه جی جواب مثبت بگیته بخاطراینکه نشان بده خوعشق مین پایداره،رودابه موامره باچشمانه گریان زیربوشو.

. بختیاری: (برگرداننده: فرنگیس رحیمی)
پیش درآمدی بر بخش بیست و چهارم  :
منوچر شاه سام و زال و دربارش صیا زیک و و شنینِ داستانَلش سرزمینَل چون زابلستان گنجَل بسیوری و ایشون بخشیک بع ورگشتن و زابلستان سام سی جنگ با گرگساران و مازنداران فرمانروویی و کلید گنجَل زابلستان و زال سپرد زال هم بع از اموختنیَل و بزمَل بسیوری رهسپار سرزمینَل دیَ اویی تا ک و کابل بستگان ضحاک تازی بی و با گنجَل بسیوری و دیدار زال ریک بع از رَین مهراب یکی و گفتَرَل اوقدر سی زال و زیباییل دور مهراب گو تا زال عاشق/شیفته/دل خسَه ی هو کِرد مهراب بع از ورگشتن زال در جواب زینش سیندخت پهلونی شیردل زیبا پیلتن خوند ک دورش رودابه با شنین ای حرفَل دلبسته ی اویک و ۵کنیز ترکش خواس تا ای دوتانخ و هم برسونه او کنیزَل زیبا هم پنهونی و زال سی رودابه دلبری کردن ک زال نااگاه هم دلبسته تر اویی رودابه هن با شنین وخور دلداینه زال و کنیز خواس تا هونه بوره بینه
24
او شو زال با شنیَنه پاسخ مثبت و کنیز رودابه پیادَ ودیَن٫ش ره رودابَ هم و بالای برج کمندی ومِلگَلش سی زال بِس دومن هو هم با دایَنه یه بوس محکم وکمند وش بالا ریَک اوسو کل شونه مشغول عشقبوزی بین تا یوک صبح اویی زال ک با گرویَن جواب مثبت ورودابَ سی ایساین وپا عشقشون و مِلگَل رودابه با تیَل گروَ ره دومن


. لری (زینب دیناروند)
24
اوشو زال وا شنفتن جواو مثبت دِکنیز رودابه پیاده و دییِن او رت و رودابه د بالا برج کمنده د مویاش سی زال ون هار و اونیش وا داین بوسه محکم وِ رو مویاش دش رت بالا اوسه کل شوونه مشغول عشق بازی بین تا یه گ بی سو و زالیش بعد گرتن جواو مثبت د رودابه سی واساین و پا عشقشوُ دِ مویا رودابه وا چشیا گریون رت هار...


. قشقایی (احسان مرادی)
24
ُوگوجه زال رودابه ننگ جوابونو.کنیزنن اِشدنن سُورا پیاده گِدّه که رودابَی گوره .
رودابَده بروجونگ باشونن زولفونونگ کمندنه زالو چوآدّوزال ده زلفدن ببر محکم ایپده و ایخارو گِدّه اُو گوجی تا سَحَره چز رودابَینن قولبوین اُولده  سحر ده ایسیرده که وفادارلیگنه ثابت اده جوابو آلاندن سُورا گنه گوزو یاشلو رودابننگ زولفونان دوتّو و آشاقو گِدّه ....

. نیشابوری (زهرا  مرادی نیا)
24
ُ شَو زال با شنوفتن جُواب مثبت از کنیز رودابه ، پیَده ب دیَن اُ رفت و رودابه هم از بالای بورج
دستَ یی از مویاش رَ بُرُی زال به پایین انداخت و او با زیَن بوسه ای خیلَ مَحکَم بر دسته ی مو از اُ بالا رفت.
اُ وقت کل شَو رَ مشغول عشق بَزی رفتند تا ای کی صبح رفت و زال بعد از گروفتن جُواب مثبت از رودابه بُرُی اَستیَن ب پای عشقشا از موی رودابه با چشمای گریون پایین رفت.

. کردی با گویش کلهری (برگردان و بازبینی از یوسف)

ئەو شەوە زاڵ ، وەختی جێواوو بەڵە وە کەنێز رودابە ئەژنەڤت ،وە پا چی ئرا لاێ وو رودابەیش یەێ تێنافێگ لە مێیوەلێ دێرس کێرد و ئێر زال خێسەو خوار و ئەوەیشە قایم ماچێ کێردو وەلێ چیەو بان. لەو بانە تا شەوەکی مەشقول ئێشق بازی بێیون تا ئیە کە زال بادەز ئیە کە جواو بەلێ "ئرا وێسان وە پای ئیشقان" گێرد لە مێو رودابە وە چەوێ خیس چیەۆ خوار

.ترکی (ناصر) (نیازمند بازبینی املایی)
24
اوُ گئچه زال ،وقتی رودابه نین مثبت جوابین اشیدی،پیاده اوُنون گوروشونه گئتدی،ورودابه برجون باشیندان بئرباشینین توکلرینده ن  ایپ دوُزلدیب زالا اتده،واوُدابئراپوچوق چوخ بیئک ایپه اوُ اوجادان گئدی.اوُندا تمام گئجه نی عشق بازلیخا لاصبحه چاتدیلاروزال مثبت جواب الاندان سورارودابه دن برای بوُکه عهدیلرینه وعشق لرینه وفادار قالالاربئر رودابه نین توکوینن ئئندی ورودابه اغلاردی وزال گئدی.


.Uzbek (by Tahir, Not Reviewed)
Prelude
Manohra, va hokazo. Sam, ular ko'rish, eshitish, so'ng, hali, deb qo'ng'iroq, va hokazo. (Zapscan chunki) er/eng, kechirgan xazinalarini.Bu zapscan. uchun, uning qaytish so'ng, Mazandaran, kuchi, hali ham mavjud, deb xazinalarini bu zapscan kalitlari hamda viloyat ichida rsar bilan Sam urushi .Amoena va bsai beri hali ham bo'ladi. Port er Kobul ham boshqa .Bu mihrab so'ng qarindoshlari Greyhound nomi dan Kobul shohi xazinalari bilan edi. Hali yordam bilan tanishish .Xavfsizlik rasmiy ketadi so'ng oliy majlisi Senati, oliy zal, bir xavfsizlik rasmiy shunday qilib, hali ham sevgilisi//DL charchagan emas qiziqtirib dedi ...
Bu qaytarish so'ng xavfsizlik rasmiy uning xotini, Oyi, va hokazo, javob qoladi dedi va sher//O'qish. yengil atletika!Qizi uning rudaba, bu so'zlarni eshitib, deb, va hokazo. Ins - quiver qoldiqlari munosabati bilan, va so'radi, bu ikki meni o'ldirish qiling .Shuningdek, rudaba uchun hali, va hokazo sir ichida, uni inshah. Nejat hali ham nodon istaydi, deb aytdi .Rudaba bundan tashqari, nomi qoldiqlari yangiliklar eshitish, inshoolloh, jamoatchilik unga so'radi

24Th Part
Bu kecha, shunday bo'lsa-da, ekologik guruhlar ijobiy javob tinglash rudaba., Bu minorasi yuqori rudaba ziyorat qilish uchun bordik. Uning soch Ondi hali u tashlash uchun. Juda mustahkam bo'sa bu Lasso bo'yicha berib, uni tashkil ketdi .U vaqt butun kecha foreplay bilan band edi bu ertalab hali hali bir ijobiy javob olish uchun bor, "tirik sevgi uchun stend",, qayg'uli ko'zlari bilan rudaba pastga ketdi .dan rudaba uchun

دیدگاه‌ها  

0 # Behhnaz 1402-02-08 14:02
چه زیباست قلبم اکلیلی شد خیلی سپاسگزارم که همچین نقاشی زنده زیبا رو با ما به اشتراک گذاشتین
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML