نگاره ی زنده (19): دیدار سلم و تور با ایرج

ساخت نگاره های زنده ی شاهنامه با کوشش ستودنی مهدی کمالی برای مهرمیهن انجام می پذیرد

بخش نوزدهم


( تا باز شدن نگاره اندکی شکیبا باشید )

پیش درآمد بخش نوزدهم ( آ )   :

زمانی که فریدون از بازگشت پسرانش آگاه شد ،برای آزمودن آنها خود را به مانند اژدهایی درآورده و به آنان یورش برد .پسر بزرگتر گفت این با خرد سازگار نیست که با اژدهایی چنین بزرگ ،بجنگیم !پس پا به گریز گذاشت و اژدها به سوی برادر میانی رفت ،او نیز کمانش را به زه کرد ،در این هنگام پسر کوچک آمده و بر اژدها فریاد زد که از پسران شاه فریدون دور شو .!پس فریدون که پاسخ خویش را گرفته بود ،رفته و با چهره راستین خویش به همراه لشگر بزرگی بازگشت .آنگاه آن سه فرزند را گرامی داشته و با بازگو کردن داستان اژدها ،نام برادر خردورزِ بزرگتر را سلم و نام زنش را آرزو ،نام برادر دلیر میانه را تور و نام زنش را آزاده ،نام برادر هوشیار کوچکتر را ایرج و نام زنش را سهی نهاد .سپس بخت پسرانش را از ستاره شناسان خواست ،که بخت سلم و تور درخشان بود ،اما بخت ایرج پر از جنگ و آشوب !پس فریدون هنگام بخش کردن جهان بین پسرانش ،روم خاور را به سلم ،سرزمین توران و چین را به تور ،و ایران و دشت نیزه وران را به ایرج داد .تا اینکه ...

پیش درآمد بخش نوزدهم ( ب ) :

تا اینکه پس از روزگاری دراز و در هنگام کهنسالی فریدون فرخ ،سلم بر ایرج رشک ورزیده(:حسادت کرده) و پیامی به نزد تور فرستاد که : "پدر با این بخش کردنش ،بر ما ستم کرده و تخت زر ایران زمین را به برادر کوچکتر داده است" .آنگاه تور نیز چنین پاسخ داد :"این درختی است که پدر خود کاشته و بارش خون است .!پس اکنون باید رو در رو ،با هم رایزنی کنیم" .سپس هردو برادر به نزد یکدیگر شتافته و پس از رایزنیهای بسیار ،فرستاده ای به تندی باد به نزد فریدون فرستادند با این پیام :"که تو جز کژّی و کاستی کاری نکرده ای و جهان را به دادگری(:عدالت)بخش نکردی .پس یا ایرج را مانند ما ،به گوشه ای از جهان میفرستی یا اینکه با لشگری بزرگ ،دَمار از ایران و ایرج در خواهیم آورد .!!"آنگاه فریدون چنین پاسخ داد که : "ای نابخردهای بی شرم(:بی آزَرم)،به یزدان و خورشید که من به شما حتی نگاه بد نیز نکردم !و این بخشش نیز از سوی انجمن موبدان و بخردان و ستاره شناسان بود ،اکنون نیز دست از آز(:طمع) برداشته و به راه راست بازگردید" .سپس فریدون ایرج را از خواست(:نیت) برادرهایش آگاه کرد ،اما ایرج گفت :"ای پدر ،من بی سپاه به نزدشان رفته و آنها را با بیم دادن از فرجام جمشید و فریدون ،سر به راه خواهم نمود" .پس فریدون نیز پذیرفته و نامه ای در مورد آمدن ایرج نوشت برای سلم و تور ....

دیدار سلم و تور با ایرج

دیدار سلم و تور با ایرج

پس ایرج با نامه پدر و بی اطلاع از نیت بد آنها ،به نزد برادران رفت .آنها نیز با رویی گشاده ولی دلی پر ز کینه او را به سراپرده خویش برده و از هر جایی حرف زدند .تا اینکه سلم در میان حرفهای تور ،او را از نتیجه افزایش علاقه مندی سپاهی ها به ایرج بیم داده و همه ی شب را مشغول یافتن راه حل بودند ،تا اینکه ...

این جستار به زبانها و گویشهای گوناگون :

پارسیک پسانو با نویسمان باستانی "دین دبیره"(برگردانی و بازبینی از واسپوهر)(نگارگری بر سنگ نِبشه: مهدی کمالی)


پارسی:
زمانی که فریدون از بازگشت پسرانش آگاه شد، برای آزمودن آنها خود را به مانند اژدهایی درآورده، بر آنان تاخت.پسر بزرگتر گفت: "این با خرد سازگار نیست که با اژدهایی چنین بزرگ، بجنگیم"!
پس پا به گریز گذاشت و اژدها به سوی برادر میانی رفت، او نیز کمانش را به زه کرد؛ در این هنگام پسر کوچک آمده، بر اژدها فریاد زد که از پسران شاه فریدون دور شو!
پس فریدون که پاسخ خویش را گرفته بود، رفت و با چهره ی راستین خویش به همراه سپاه بزرگی بازگشت.
آن گاه آن سه فرزند را گرامی داشت و با بازگو کردن داستان اژدها، نام برادر خردورزِ بزرگتر را سلم و نام زنش را آرزو، نام برادر دلیر میانه را تور و نام زنش را آزاده، نام برادر هوشیار کوچکتر را ایرج و نام زنش را سهی نهاد.
سپس بخت پسرانش را از ستاره شناسان خواست که بخت سلم و تور درخشان بود، ولی بخت ایرج پر از جنگ و آشوب!
پس فریدون هنگام بخش کردن جهان بین پسرانش، روم خاور را به سلم، سرزمین توران و چین را به تور، و ایران و دشت نیزه وران را به ایرج داد تا این که...


تا این که پس از روزگاری دراز و در هنگام کهنسالی ی فریدون فرخ، سلم بر ایرج رشک ورزیده(:حسادت کرده)، پیامی به نزد تور فرستاد که: "پدر با این بخش کردنش، بر ما ستم کرده و تخت زر ایرانزمین را به برادر کوچکتر داده است".
آن گاه تور نیز چنین پاسخ داد: "این درختی است که پدر خود کاشته و بارش خون است!
پس اکنون باید رو در رو، با هم رایزنی کنیم".
سپس دو برادر به نزد یکدیگر شتافته، پس از رایزنیهای بسیار، فرستاده ای به تندی ی باد به نزد فریدون فرستادند با این پیام که:"تو جز کژی و کاستی کاری نکرده ای و جهان را به دادگری(:عدالت)بخش نکرد ای.
پس یا ایرج را مانند ما، به گوشه ای از جهان میفرستی یا این که با لشگری بزرگ، دَمار از ایران و ایرج در خواهیم آورد!!"
آن گاه فریدون چنین پاسخ داد که: "ای نابخردهای بی شرم(:بی آزَرم)!
به یزدان و خورشید که من به شما هتا نگاه بد نیز نکردم و این بخشش نیز از سوی انجمن موبدان و بخردان و ستاره شناسان بود، اکنون نیز دست از آز(:طمع) برداشته، به راه راست بازگردید".
سپس فریدون ایرج را از خواست(:نیت) برادرهایش آگاهاند ولی ایرج گفت:
"ای پدر، من بی سپاه به نزدشان رفته، آنها را با بیم دادن از فرجام جمشید و فریدون، سر به راه خواهم نمود".
پس فریدون نیز پذیرفت و نامه ای در باره ی آمدن ایرج نوشت برای سلم و تور..

پس ایرج با نامه ی پدر و ناآگاه از خواسته ی پلید برادرها، به نزد آنها رفت.آنها نیز با رویی گشاده ولی دلی پر ز کینه او را به سراپرده ی خویش برده، از هر دری سخن گفتند تا این که سلم در میان سخنان تور، او را از پیامدهای افزایش دلبستگی ی سپاهی ها به ایرج بیم داد و همه ی شب را سرگرم یافتن راهکار بودند تا این که...


طبری گویش کردکوی


******* پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( آ ) : **********

اون وِسِن فریدون بِفَمییِه وِنِ وَچا خانِ هیستِن بردَگِردِن ایران، تصمیم بَییتِه وِشان دِ رِ هِکانه اِزمایش؛ پس بووردِه خاشتِن دِ رِ خارهِکارده یَکتا گَت گَتِ اِژدها جور؛ دست بَوِردِه وِشان دِ رِ. گَتِ وَچِه بَعوتِه : عَقِل جِ نِخوارنِه یَکتا وِن واری گت گَتِ اژدها جِ بَواشیم شاخ بِ شاخ!، پس سَرضَرب بووریتِه، اژدها هُم وی رِ دست بَییتِه بوورده وسِطی بِرَرِ رَج. وی هِمین خاشِ کِمان دِ بَییتِه بَزوو زِه، خووردی بِرَر بِموو شن بَکشییِه اژدهایِ سَر بعوته: "تِ چِتی جارعِت هِکاردی بِمووعی فریدون وَچِه ها راه سَر دِ بَییتی؟ ، بوو رَد بَواش، بوو خاش کارِ پَی !!" پس فریدوونُم کِ خاشِ جِواب دِ بَییت بییِه، بووردِه خاشِ واقعی دیمُ یَکتا گَتِ لشگِر جِ بردَگردییِه وِشان پَلی. اون وِسِن، خاش سه تا وَچِه جِ گَرم بَییتِه، اژدهایِ داستان دِ بَعوتِه وِشان دِ رِ. بَعدِزین گَت تِر عاقلِ وَچِه اِسم دِ بَییتِه بییِشتِه سَلم وِنِ زنیکِه اسم دِ رِ آرزو، شِجاعِ وسِطی وَچِه اسم دِ رِ بَییتِه بییِشتِه تور وِنِ زَنیکِه اسم دِ رِ آزاده، عاقِلِ خووردی بِرَرِ اِسم دِ رُم ایرِج وِن زَنیکِه اسم دِم بَییتِه بییِشتِه سَهی. بعدش بووردِه ستاره اِشناسا جِ بِخواستِه وِنِ وَچا طالِع دِ رِ هیشِنِن بَعوورن وی رِ. سلم تورِ قِسمِت، وَرقِ وَرقِ زووعِه وِلی ایرِج طالع، جنگ بدبختی جِ جا نِداشته! پِس، اون وِسِن فریدون خواستِه خاشِ وَچِه ها جی قِسمِت هِکانِه جِهان دِ رِ، سلم دِ هدا رووم/خاوِر، تور دِ رِ هدا چین/توران؛ ایرانُ نیزه وِرانِ دَشت دِ رُم هِداعِه ایرِج دِ رِ . تا اینکه....

********* پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( ب ) : **********

یَک خَلِه سال بووردِه بووردِه بووردِه، فِرّاخ فریدون پیری دوران، سلم حسادِت هِکاردِه خواش بِرَر ایرِج جِ، یَکتا نامه بَزوو بَرِستییِه خاشِ بِرَر تورِ رَج، وی رِ بَعوته:"اَم بِوَ، خواشِ قِسمِت هِکاردِنِا جِ سِتِم هِکاردِه اَم سر، ایرانِ طِلایی تَخت دِ رِ هِداعِه اَمی خووردِه بِرَر دِ رِ!".اون وِسِن توور اینتی جِواب هِداعِه وی رِ:" این دار، هِمون داری هَستِه بِوَ خادِش بَییتِه بِکّارییِه، وِنِ بارُم هَستِه خوون .! اِسِه بِل روودِرروو هِنیشیم مَشوِرِت هِکانیم هَمدِگِه هِمرا." بعدش هَر دِتاشان هِستانِه بووردِنِه هِمدِگِه پَلی، بعدِز کالّی مَشوِرِت هِکاردِن یَکتا پِیک دِ رِ بَییتِنِه بادِ جوور بَرِستینِه بوورِه فریدونِ رَج، یَکتا  پِیام هِمراه:"تِ هِچکار نَکات کاردی مَگِم بدی سِتِم، جِهان دِ رِم عِدالِت سَر جِ قسمِت نَکاردی. پس یا ایرِج دِ رَم اَم واری رِستِنی بوورِه یَک گووشه کِنِر گام گوور بواشِه، یا اِمانا یَکتا گت گَتِ لِشگِر خار کامبی اِمبی تِ وُ تی ایرانُ تی جانِ ایرِج دِمار دِ رِ دِر یارمی .!" اون وِسِن فریدون وِشان دِ جِواب هِداعِه: "اَی بِخاد آدِما که شِما رِ گاندنه، کمتِر نِفَمی بَکشین! خِدا گِواهِه مِن شِمانا رِ حِتی هیشاعِنُم، بَدِ نیشامِه! قِسمِت هِکاردِنا رِم من نِکاردِمه، قِسمِت هِکاردِنه مووبِدا ستاره اشناسا، اِسِم طِمِع دِ رِ دَست بَییرین بردَگِردین بی این راستِ راهِ رَج." بعدزون، فریدون وانگ هِکارده ایرِج دِ رِ وی رِ سَرصاب هِکاردِه بَعووتِه وِن بِرَرا چیشی بَعووت بینِه، اِمّا ایرِج بَعوتِه: "جانِ بِوَ، مِن شومببِه وِشان پَلی بیدوونِ سِپا، خواشِ بِرَرا رِ یَک کار کامبه جِمشیدُ فِریدونِ آخِرعاقِبِت سرجِ تَرسی هِکانن، سر بِ راه بَواشِن". هِمین حسابِ سر، فریدونُم قِبول هِکارده یَکتا نامه بَنویشتِه بَعوتِه سلم تور دِ رِ شِم بِرَر راه دَکِتِه دَر اِنِه شِم رج....


اون وِسِن ایرِج خواش پِر نامه ی هِمراه، راه دَکِتِه بیدونِ اینکه وِشانِ شومِ نییِّت دِ بِدانِه، بوردِه خاشِ بِرَرا پَلی. وِشانُم دِرِستِه یَک خَلِه عاقده داشتِنِه ایرِج جی، وِلی وی رِ یَکتا قِشنگِ دیمُ خنده جِ بییتِنِه بَوِردِنِه خاشِ  سِری دِلِه، هرجا جی تانِستِنِه، صوبِت هِکاردنه. اوون وِسِن سلم، تورِ حرفایِ مییِن؛ وی رِ بَتِرسانییِه بَعوتِه: "داندی اگِر اَم سپاهیا خاطرخواه بَواشِن ایرِج دِ رِ، چیشی عِنِه اَم سر؟" پِس هیستانِه بووردِنِه تِمامِ شُو رِ یَکتا خارِ راهکارِ دِنبال بَگردینِه، تا اینکه...


. کرمانی(برگرداننده:فاطمه رضوی، بازبین:مهدی زیدآبادی)
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( آ ) : ******************
وختی که فریدون اَ وَرگَشتِنِ پِسِراش خبر دار شد،برا اِمتحون کِردِنِشون خودِشه شِکله اَژدِهایی دراوُورد و وَر طِرِف اونا حمله کِرد.پِسِرِ بِزُرگی گفت که ای خودِ عقل جور درنِمیا که خودِ اَژدهای به ای گُندِگی بِجنگیم. پَ دَ رفت وُ اَژدها وَر طِرِفِ بِرادِرو میونی رفت،اونم کِمونِشه به زِ کِرد،ای وِسط پِسِرو لِلویی اومد وُ وَر سِرِ اَژدِها داد بیداد کِرد که اَ پِسرا فریدون شاه دور شو..! فریدونَم که جواب خودشِ گرفته بود،رفت وُ خودِ قیافه راستِکیش همرا لشگر بِزُرگی وَر گَش. اووَخ سه تُ پِسِرِشِ احترام کِرد و با گفتِنِ داستان اَژدِها، اسمِ بِرادِرِ عالمِ بِزُرگتِرو رِ سلم و اسم زِنِشَم آرزو،اسمِ بِرادِرِ شِجاع میونی رِ تور و اسمِ زِنِشَم آزاده،اسمِ بِرادِرو هوشیار لِلویی رَم ایرج و اسمِ زِنِشَم سهی هِشت. بعدِش بختِ پِسِراشِ اَ سِتاره شِناسا خواس،که بختِ سلم و تور دِرخشان بود،وِلی بختِ ایرج پُر اَ جنگ و آشوب بود! فریدون موقه قِس کِردِنِ دنیا بین پِسِراش،روم وُ خاوِرِ به سلم،ولایت توران و چینَم به تور، و ایران و دشت نیزه ورانَم به ایرج داد.تا ایکه....
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( ب ) : ******************
تا ایکه بعد اَ سالای دراز و موقِه پیریه فریدون فرخ،سلم به ایرج حسودیش شد وپِیغومی وَر تور فرستاد که پِدِرمون خوده ای قِس کِردِنش،وَر ما ظلم کِرده و تختِ طِلایِ ایرانِ داده به بِرادِرِ کوچکویی.  اووَخ تورَم جواب داد که ای دِرختی که پدر کاشته و ثِمِرِشَم خونه..! پَ حالا میبا رو دَ رو، خوده هم مشورت کنیم. پَ هر دو تُ بِرادِر رفتن پیش همدیگه وُ بعد اَ کُلی مشورت خوده هم، یه فِرِستاده ایه رِ زودی،عینِ باد، وَر طِرِفِ فریدون فرستادن که پِیغوم بده که :"تو هِچی به غیر اَ بِدی وُ کم کاری نِکِردی و دنیا رِ به بِرابِری قِس نِکِردی. پَ یا ایرِجِ مثه ما، وَر یه گوشه ای راهی میکنی یا خوده لشگر بِزُرگی،دِمار اَ ایران و ایرِج درمیاریم!!!
اووَخ فریدون ایطُوری جواب داد که:"هِی نادونای بی شَرم،به خدا و خورشید قِسَم که مَ حتی به شِمایَم بد نِگا نِکِردم و ای بخشِشَم اَ طِرِفِ اَنِجِمِنِ  موبِدا و عُلِما و سِتاره شِناسا بود،الانه دَس اَ طِمَع وَر دارِن و به را راس وَرگَردِین".
بعدش فریدون ایرِجُ اَ نیتِ بِرادِراش خبر کِرد،وِلی ایرِج گُف:" پدر، مَ بدون سپا پیششون میرم و اونا رِ با ترسوندن اَ سرگذشت جمشید و فریدون،سر به راشون میکنم". فریدونَم قِبول کِرد و وِرقی اَ اومدن ایرِج نوشت برا سلم و تور...
********************* 19  ********************
ایرج با نامه پِدِرش و بی خبر اَ نیت بد اونا،رفت پیشِ بِرادِراش. اونایَم با رو باز ولی دلِ پُر کینه ای اونو بردن به سِراپرده خودشون و اَ هر دِری گَپ زِدن. تا ایکه سلم اَ وِسِطِ حرفا تور، اونه اَ نِتیجه زیاد شدنِ علاقه ی سپاهیا به ایرج خِبَر کِرد و همه شب وَر دنبالِ راهی میگشت تا ایکه....
. اصفهانی(برگردانی و بازبینی از مازیار پارسی)
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( آ ) : ******************
فریدون همچی که از برگشتنی پسراش خبردار شد، بارا که بیبیند چن مرده حلاجن خوچا تا یه اجداها کرد آ از جلوشون در اومد.
پسر بزرگتر گف از بی عقلیس که با یه اجداهای همچینی بجنگیم!
بعدیشم پا هش به فرار.
اجداها رف طرفی برادر دیمی.
اونم کمونشا ز کردا تو همین گیرادار پسری کوچکتر اومدا داد زد سری اجداها که از پسرا شا فریدون دور شو!
این جا دیگه فریدون جوابشا گرف آ رفدا با سرارو راسیکیش آ با یه سپایی بزرگ برگش.
اونوخ سه تا پسرا عزت هش آ با گفدنی داستانی اجداها، اسمی برادر عقلمندی بزرگترا هش سلم آ اس زنشا آرزو، اسمی برادر شجای وسطیا تور آ اس زنشا آزاده، اسمی برادری باهوشی کوچکترا ایرج آ اس زنشم سهی.
بعدم بختی پسراشا از ستاره شناسا خواس، که بختی سلم و تور بولن بود آما بختی ایرج همش جنگا آشوب!
فریدونم پسا قساور کردنی دونیا میونی پسراش، رومی خاورا داد به سلم، مملکتی تورانا  چینا داد به تور آ ایرانا دشدی نیزه ورا را داد به ایرج تا اینی که...
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( ب ) : ******************
تا اینی که بعدی یه روزگاری دولا دراز آ سر پیری فریدونی فرخ، سلم به ایرج حسوتی کرد آ یه پیامی فرساد بارا تور که :
"پدر با این قساور کردنش ، به ما ظلم کرد آ تختی طلا ایران زمینا به برادری کوچیکتر دادس" .
تورم این جووابا داد :
"این درختیس که پدر خودش کاشدس آ بارش خونس!
حالام میباس رو در رو ، با هم شرامشورت کونیم" .
بعدم دو تا برادر رفتن ور هم آ بعدی شورامشورتای دولادراز ، یه پیکی به جلدی باد فرسادن بارا فریدون با این پیام :
"که تو غیر از چولگی آ کم و نقصون کاری نکردی آ دونیا را به دادگری(:عدالت) قساور نکردی .
یا ایرجم تا میرفسی یه کچب ار دونیا آ یا اینی که با یه سپایی بزرگ ، دَمار از ایران آ ایرج در میاریم!!"
فریدونم این جووابا داد که:
"ای کم عقلای بی حیا، به یزدانا خورشید قسم که من به شوما هتا نیگا بدم نکردم !
آ این بخششم از طرفی انجمنی موبداوا عقلمنداوا ستاره شناسا بود ، حالام دست از طمح ورداریندا برگردین به رایی راس" .
بعدم فریدون ایرجا خواسا از نیتی برادراش خبردارش کرد ، آما ایرج گف:
"ای پدر ، من بی سپا میرم ورشون آ فرجامی جمشیدا فریدونا یادشون میارم بلکم بترسن آ سر به را شن.
فریدونم گف باشد آ یه نامه در باره یی اومدنی ایرج نوشد آ فرساد بارا سلما تور ....
********************* 19  ********************
ایرجم با نامه پدر آ بی اطلا از نیتی بچون رف ور برادراش.
اونارم با رو واز آما دل پر کینه بردندش به سراپردش آ از هر دری حرف زدن.
تا اینی که سلم میونی حرفا تور، اونا از نتیجه یی افزایشی علاقه مندی سپاهیا به ایرج ترسوندن آ تمومی شبا مشغولی جسنی یه راهی حل بودن، تا اینی که...


. گیلکی با گویش لاهیجانی(برگرداننده: فاطمه علیمحمدی)
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( آ ) : ******************
وقتی فریدون ازخو پسرانه بازگشت خبردارببو،بخاطراینکه ایشونه امتحان بوکونه خودشه اژدهاموسون دربارده واوشونه حمله بوگوده.پسربزرگتربوگوته این خردامره سازگاری نداره که اژدهای به این بزرگی امره جنگ بوکونیم!پس فراربرگوده واژدهابرادروسطی طرف بشو،اون هم خو کمانه آماده بوگوده همین موقع کوشته پسره بومه واژدهاسرفریادبزه که شاه فریدون پسرانه وردورابو!پس فریدون که خوجواب هگیته بوبوشووخوچهره واقعی امره لشگربزرگ امره برگشت بوگوده.همون وقت سه تازاکه گرامی بداشته واژدهاداستانه تعریف بوگوده،برارخردورزبزرگتره اسمه سلم واینی زن اسمه آرزو،براردلیروسطی اسمه تورواینی زنه اسمه آزاده،برارباهوش کوچکتره اسمه ایرج واینی زنه اسمه سهی بنه.بعدخوشی پسرانه بخته ازستاره شناسان بخواسته،که سلم وتوره بخت درخشان بو،ولی ایرج بخت پرازجنگ وآشوب بو!پس فریدون وقتی خواست جهانه خوشی پسرانه مین تقسیم بوکونه،روم خاوره سلم،سرزمین توران وچینه توروایران ودشت نیزه ورانه ایرجه هده.تا اینکه...
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( ب ) : ******************
تااینکه پس ازروزگاردرازوموقع فریدونه پیری،سلم ایرجه حسودی بوگوده وتوره یکته پیغام سراده که:امی پیرباخو تقسیمه امره،درحق آمو ستم بوگوده وتخت طلای ایرانه کوشته براره هده.تورهم ایتوجواب بده که:این درختی ایسه امی پیرخوره بکاشته وای درخته بارهم خون ایسه!پس حالاخنیم رودرروهمدیگه ره امره مشورت بوکونیم.پس هردوتابرارهمدیگه وربوشون وبعداینکه خیلی مشورت بوگودن،یکته پیام رسانه که بادتنده موسون سریع بوفریدون ورسرادان بااین پیغام که:توبه جزکاستی وبدی کاری نوگودی وجهانه به عدالت تقسیم نوگودی.پس یاایرجه امی موسون یکته گوشه ازجهان سرادی یااینکه یکته لشگربزرگه امره ایران وایرج روزگاره سیاه کونیم!!فریدون ایتوجواب بده که ای بی خردای بی حیا.به خداوخورشیدقسم که موحتی شمه واسی حتی یکته نگاه بدنوگودم!واین بخشش هم ازطرف موبدان وبخردان وستاره شناسان بو،حالاهم ازطمع دست ویگیرین وراه راست طرف بشین.پس فریدون ایرجه بخواسته وازاینی برارانه نیت باخبربوگوده ولی ایرج بوگوته:پیر،موبدون سپاه ایشونه ورشونم واوشونه ازسرانجام جمشیدوفریدون ترسانم وایشونه سربه راه کونم.پس فریدون هم قبول بوگوده یکته نامه درمورداینکه ایرج خنه سلم وتوره وربوشون اوشونه واسی بنویشته ...
********************* 19  ********************
پس ایرج خوپیره نامه امره وبی خبر از ایشونه نیت بد،خو برارانه وربوشو.اوشون هم باخوش اخلاقی با اینکه ایشونه دل اینه جی کینه داشتن اونه خو سراپرده ببوردن واینه امره ایتوازهرجایی حرف بزن.تا اینکه سلم مابین توره حرف اونه ازعلاقه مندی های زیادسپاهان به ایرج ونتیجش بترسانی وتمام شبه مشغول پیداگودن راه حل بون تا اینکه...


. بختیاری: (برگرداننده: فرنگیس رحیمی)
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( آ ) : ******************
زمانی ک فریون و ورگشتن کُرگَلش خور دار اَویی سی امتحان کِردن اونو خوش می اژدهایی کِرد وشون یورش برد کر گَفتَر گو یو بل خرد سازگار نی ک با اژدهایی و ای بزرگی بجنگیم .بع پا و فرار نهایَک و اژدها وطرف کُر وسطی ره  هو هم کمانش زه کرد منه همی هنگام کُر کوچیکَ اومیک و اژدها فریاد زی ک و کرگَل شاه فریون دیر خوت دیر کن بع فریون ک جوابِ خوشَ گرویَک ره با چهره واقعی خوش و همراه لشکر گَپی ورگشت .اوسو سه فرزند گرامی داشتَک و با بازگو کِردن داستان اژدها نوم گو خردورز گپونَ سلم و نوم زینَشَ ارزو نوم گو دلبر وسطینَ تور و نوم زینشَ ازاده نوم گو هوشیار کوچیکنَ ایرج نوم زینشَ سهی نایَک بعیش بخت کُرگلِشَ و ستاره شناس خواس ک بخت سلم وتور درخشان بی اما بخت ایرج پر وجنگ واشوب بی  فریون وقتی ک ایخاس جهان بین کُرگلِش تقسم کنه روم وخاور و سلم دا سرزمین توران و چین و تور و ایران ودشت نیزه روان و ایرج دا تا یوک ...
***************** پیش درآمدی بر بخش نوزدهم ( ب ) : ******************
وقتی ک بع روزگاری دِراز منه دوره ی پیری فریون فرخ سلم و ایرج حسودی ایکردن و پیامی سی تور فرستاین ک بوم با بخش کردنش وما ستم کِردَک تخت زر ایران زمینَ و گو کوچولومون دا.بعیش تور ایطو جوابش دا ای درختی ک بوم کاشت و بورین خینه پ باید ری در ری باهم رایزنی کنیم هردوتا گو با عجله اومین تی هم بع از رایزنی خیلی زیا قاصدینه وسرعت باد تی فریون فرستاین ک ای پیام.ک تو جز کجی و کم کسری کاری نکِردی وجهان و ری عدالت بخش نکردی پ یا ایرج می ما و گوشه ای وجهان ایفرستی یا ک با لشکری گپو دمار ایران و ایرج ایدروریم.و فریون ایطو پاسخشونَ دا ک ای نادونَل بی حیا ویزدان وخورشید ک مو وشما س٫یله بد نکردوم و ای بخشش و طرف انجمن موبدَل و عاقلَل وستارَشناسَل بی و حلا دس و طمع وردورین و ره راس ورگردین
بعیش ایرج و خواس گوَلش خوردار کِرد اما ایرج گویک ک ای بو مو بی سپاه تیشون ایرم و اوننَ ایترسونوم و فرجام جمشید وفریون سر و ره اینوم.بع فریون بع فریون قبول کرد ونامه ای درمورد اومین ایرج نوشتک و تور وسلم
********************* 19  ********************
بع ایرج با نامه بو وبی اطلاع ونیت بد اونو تی گویَل ره اونو با خوش رِیی ولی پر کینَ و حونَ خوشون بردَک و همه چی حرف زین تا یوک سلم منه حرفَل تور و نتیجَ دوس داشتنه سپاهیل ایرج خوردار کِرد ترسونِش همه ی شونه دنبال راه حلی بین تا یوک ...


. لری (زینب دیناروند)
********************* 19  ********************
وسه ایرج وا نومه بووه و بی خور د نیت گن اونو و لا براریا رت اونونیش وا رو واز ولی دل پر د کینه اونه و سراپرده خوشو بردنو د هر جایی حرف زان تا ی گ سلم د نم حرفیا تور اونه د نتیجه علاقه مندی سپاهی یا و ایرج ترسنا و کل شونونه مشغول پیا کردن ره حل بین تا یگ..


. قشقایی (احسان مرادی)
********************* 19  ********************
ایرج ده اتاسونونگ.نامه سینن کاکا لارینینگ یانونا گده آما کاکالارینینگ.پِس نیتنن خبر یوخیده و اونلاری یانونا که یتیشده اونلار اوزه اچوق  ولی اورگلری دولو کینه دن بلسنه اِولرنه آپاردولارو هرندن بلسنه سوز ددلر تا بوکه سلم  تور ینگ گپلرینیگ ایچنده ایرج ِ قانع اده که اگر سپاهیلر بلسنه علاقمند اولا خوب عواقب یوخیده وقورخو واریده وهامو گوجه تا سحر بیر یول گزیرلرده که بو مسئله ی حل ادللر  تا بو که .......
. نیشابوری (زهرا  مرادی نیا)
********************* 19  ********************
پس ایرج با نامَ ی پیَر و بِ اطلاع از نیت بد اُنا به جُی بُراراش رفت.اُنام با روی وا ولی دیلی پور از کینَ او رَ به اَیوُ خادیش بوردن.و از هر جایی گپ زَین .تا ای کی سلم د میُن حرفای تور ، او رَ از نتِجه زیاد رُفتن علاقه سُپاهیا به ایرج بِم دا و همه ی شَو رَ مشغول پیدا کیدَن راه حل بیَن تا ای کی...َ


. کردی با گویش کلهری (برگردان و بازبینی از یوسف)

ئێرەج وە نامەێ باوگێ وو بێ خەوەر له نێیەتێ گەن ئەوانە چیە لای براێلەگەێ.ئەوانێش وە ریو خاس وەلی وە دڵی پێر لە کینە بێردە ناۆ ماڵێ وو لە هەر جاێگ قێسە کێردن . تا ئیە کە سەڵم وە ناو قێسەێل توور، ئەوە لە نەتێجەێ فرەوو بیونێ ئەلاقەێ سێپاهیەێڵ وە ئێرەج تێرسان وو ئەو شەوە تێمامێ وە ناو فێکرێ پەێدا کێردنێ رێێگ بیون ، تا ئیە کە...


.ترکی (ناصر) (نیازمند بازبینی املایی)
********************* 19  ********************
پس ایرج اتانامه سین وخب اوُنلارین بییتن ده ن،قارداشلاری یانیناگئدی.قارداشلاراوُنان پیشواز الئب ولی اورکده اوُنان کینه لری واریدی.اوُنی اوُزیانارینا آپاریدلاروهرئیرده ن صحبت ایلدیلر.تاکه سلم ،تورون صحبتین آراسیندا سپاهی لارین ایرچ علاقه لری اولماخدان دئدی وگورخودووصبحاچاق بئنون راه چاره سینی اختاردیلارتاکه....



.Uzbek (by Tahir, Not Reviewed)
*****************  Prelude A ******************
Uning o'g'illari qaytib hisobga xabardor bo'lishgan bo'lsa, ular qattiq kabi, Sizning, ularning hujumlari amalga oshirish uchun sinov .Dedi to'ng'ich o'g'li, bu donolik bu kabi bu qat'iy bilan mos emas. Jang !Qoldirib va ishlab chiqaruvchi birodar oldini olish uchun, hatto oyoqlari ham tendon bir paylarning shikastlanishi ketdi. Bu vaqtda kichkina bola ajdaho edi fayl bolalar vazifa . tizim deb baqirdi!Unga javob yo'q. Bordi buyuk qaytish qo'shini hamrohlik qilish haqiqiy o'zini yuz bilan .Qachon uchta bolalar uchun, albatta, eslashingizni va aytadi hikoya bir ajdaho ismini ukasi cho'ponlarni eng katta ot, ism, uning xotini, iltimos, nomi ukasi jasur Golf Kurort va uning xotini, azadeh, nomi, birodar, hushyor bo'lish kichik iraj va nomi uning xotini Shi shaxs .Keyin omadli dedi qaysi astronomlar xohlagan uning o'g'illari boylik, va sayyohlik buyuk edi, lekin omad urush va betartiblik to'liq iraj !Uning o'g'illari o'rtasida jahon va kompaniya., qismi qarash shunday Va Xitoy sayyohlik, Eron, Turan, va Tekisliklardan, er ustalari iraj nayza .Shunday qilib, ...
***************** Prelude B ******************
Hatto vaqt bo'yicha qurilish so'ng, siz aslida Farouk, va hokazo qarash qachon pastga yolg'on, va. Bosing iraj kabi hasad(:possessive) bo'ladi tur yuborilgan xat : "ota, bu qism bilan kesib bo'lishi kerak va tekis oltin Eron yosh ukasi uchun er beriladi" .Keyin bu tur ham javob :"bu uning ota qonidan yomg'ir suv ekilgan. bu daraxt emas!berdi Bas, endi, maslahatlashuvlar bo'lishi kerak .Keyin, bir-biriga ko'z har bir birodar, Bu maslahat so'ng, degan ma'noni anglatadi. Faridun bu xabar bilan yuborilgan ko'z shamol burchagi uchun yubordi :"Al va mansions faqat va dunyo faqat (adolat)bo'lim yo'q .Yoki, jahon miresti bir burchagida yoki harbiy., kabi iraj bo'lsa Eron iraj eng yaxshi .!!"Bunday hisobga javob berdi qachon: va yomon qarash bo'ladi, deb, quyosh ham yo'q ISDN! "qo'pol(:, qo'l) napedy, Va bu kechirim ham ruhoniylar va berdan va astronomiya...... Endi ochko'zlik qo'llari ham (ochko'zlik) to'g'ri yo'lni oshirish, qaytib borish" .Keyin faridun, iraj xohlagan(:yadro) aka-uka, xabardor. Lekin iraj dedi: "Ota, ularni Legion jamshid va faridun oxirida qo'rqish bilan ularni ketdi, yo'lda uchun Qo'llanma bo'lardi" .Shunday ham ko'rib iraj kelishi haqida xabar qabul unga davra yozgan....
********************* 19Th PArt  ********************
Aka-ko'z dadam yovuz niyatlarini g'ofil, deb xabar bilan iraj, chunki, ular, ketdi .Bundan tashqari, men uchun eng yaxshi, ular bor, lekin deli uning xizmatkori srare hech o'ylamayman to'ldiradi, va har joyda ular gapirdi .Bu, o'rtasida, davra,, shunday qilib, frans iraj ehtiyot foiz ortib, butun kecha, yechim topish bilan band, - dedi. Shunday qilib

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه