نگاره ی زنده (17): پسران فریدون رَهسِپار یمن شدند

ساخت نگاره های زنده ی شاهنامه با کوشش ستودنی مهدی کمالی برای مهرمیهن انجام می پذیرد

بخش هفدهم

( تا باز شدن نگاره اندکی شکیبا باشید )

پسران فریدون به سوی یمن می روند

مهدی کمالی در زیر این نگاره نوشته است :

فریدون پس از شکست شاه ضحاک ،در آغاز مهرماه بر تخت نشسته و پادشاهی پانصد ساله اش را با بنیانگزاری و برگزاری جشن بزرگ مهرگان آغاز کرد .از طرفی ،مادرش فرانک نیز پس از آگاهی از پیروزی پسرش بر پادشاه ضحاک ،تا مدتها به مردمان بخشایش بسیار کرده و بزرگان را مهمان کرد .و سپس چندین شتر را با بار گنج برای فریدون فرستاد .سران و بزرگان لشگری و کشوری نیز از هر گوشه جهان به نزد او آمده و بر او شادباش و گوهر بسیار دادند .پس از این ،فریدون به گرد جهان گشته و دست بدی ها را بسته ؛و خرابی ها را تا اندازه ای آباد کرد که ؛جهان به مانند بهشت شد .مهمترین بخش از جهان که فریدون به آنجا سر زد ؛تَمیشه نام داشت که به مانند گوش جهان بود !تمیشه در تقسیمات کشوری کنونی ،شهری بود که از گرگان آغاز میشد و تا ساری امروزی ادامه داشت و بخش بزرگ کلیدی آن ؛امروزه کُردکوی نام دارد .

پنجاه سال بعد ،فریدون دارای سه پسر برومند و شایسته شد ؛دو پسر از شهرناز و یک پسر هم از ارنواز .فریدون ،از یکی از بزرگان گرانمایه به نام جندل خواست تا سراسر جهان را به دنبال سه شاهدخت یک شکل ،و از یک پدر و مادر برای همسری پسرانش بگردد .جندل نیز چهارگوشه جهان را گشت تا اینکه در یمن به خواسته اش رسیده و پیام فریدون را به شاه آنجا داد .ولی شاه یمن از بیم اینکه با اینکار ،به مانند دست نشانده ی شاه فریدون شود ،بزرگان و اندیشمندان سرزمینش را فراخوانده و با ایشان در اینمورد به رایزنی پرداخت .سران دلاور یمنی نیز به شاه یمن دلگرمی داده و گفتند اگر فریدون شاه جهان است ،ما نیز دست کمی از وی نداریم ،اما او نپذیرفته و جندل را فراخواند .آنگاه از او خواست تا سه شاهزاده ایرانی را برای دیدارشان ،به یمن بفرستند .جندل نیز این پیام را به فریدون داد .پس فریدون نیز سه پسرش را فراخوانده و به آنها در مورد شیوه رفتارشان در یمن ،پندهای پدرانه ی بسیاری داد .پس از آن ....

این جستار به زبانها و گویشهای گوناگون :

پارسیک پسانو با نویسمان باستانی "دین دبیره"(برگردانی و بازبینی از واسپوهر)(نگارگری بر سنگ نِبشه: مهدی کمالی)


پارسی :

فریدون پس از شکست شاه ضحاک، در آغاز مهرماه بر تخت نشسته، پادشاهی ی 500 ساله اش را با بنیانگذاری و برگزاری ب جشن بزرگ مهرگان آغازید.

از سویی، مادرش فرانک نیز پس از آگاهی از پیروزی ی پسرش بر پادشاه ضحاک، تا چند زمان به مردمان بخشایش بسیار کرده، بزرگان را مهمان کرد؛ سپس چندین شتر را با بار گنج برای فریدون فرستاد.

سران و بزرگان لشگری و کشوری نیز از هر گوشه ی جهان به نزد او آمده، بر او شادباش گفتند و گوهر بسیار دادند.

پس از این، فریدون به گِرداگِرد جهان گَشت و دست بدی ها را بست و ویرانیها را تا اندازه ای آباد کرد که جهان به مانند بهشت شد.

مهندترین بخش از جهان که فریدون به آن جا سر زد تَمیشه نام داشت که به مانند گوش جهان بود!

تمیشه در سنجش با بخش بندی  ی کشوری ی کنونی، شهری بود که از گرگان آغاز میشد و تا ساری ی امروزی ادامه داشت و بخش بزرگ کلیدی ی آن امروزه کُردکوی نام دارد.

از آمل گذر سوی تمّیشه کرد***نشست اندر آن نامور بیشه کرد

کجا کز جهان کوشه خوانی همی***جز این نیز نامش ندانی همی

پنجاه سال پس از جهانگردیهای فریدون، وی دارای سه پسر برومند و شایسته شد؛

دو پسر از شهرناز و یک پسر هم از ارنواز.

فریدون، از یکی از بزرگان گرانمایه به نام جَندَل خواست تا سراسر جهان را به دنبال سه شاهدُخت یکسان و از یک پدر و مادر برای همسری ی پسرانش بگردد.

جندل نیز چهارگوشه ی جهان را گشت تا این که در یمن به خواسته اش رسید و پیام فریدون را به شاه آن جا داد.ولی شاه یمن از بیم اینکه با این کار، به مانند دست نشانده ی شاه فریدون شود، بزرگان و اندیشمندان سرزمینش را فراخوانده، با ایشان در این باره به رایزنی پرداخت.

سران دلاور یمنی نیز به شاه یمن دلگرمی داده، گفتند اگر فریدون شاه جهان است، ما نیز دست کمی از وی نداریم، ولی او نپذیرفت و جندل را فراخواند.

آنگاه از او خواست تا سه شاهزاده ی ایرانی را برای دیدارشان، به یمن بفرستند.

جندل نیز این پیام را به فریدون داد.

پس فریدون نیز سه پسرش را فراخوانده، به آنها در باره ی شیوه ی رفتارشان در یمن، پندهای پدرانه ی بسیاری داد.

آن گاه...

پسرهای فریدون، رهسپار یمن شدند...



طبری گویش کردکوی


******** پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( آ ) : ********

اوِّلایِ میهر بییِه، فریدون بعدزینکه ضحاک شا رِ شکِست هِداعه بووردِه، بووردِه هِنیشتِه تختِ سر، خاشِ 500ساله پادشایی رِ شِروو هِکارده مِهرگانِ گَتِ جشن دِ رِ جشن بَییتِن جی. اوونوِر دست جِم، وِن مار-فِرانِک- سرصاب بَوییِه وِنِ وَچِه پیروز بَوییِه ضحاک شایِ سَر، پس چند وِسِن هِمینجور هِی گیتِه خَیرات داعه ملِّت دِ رِ، گَت آدِما رِم دعوِت هِکات کارده میهمانی داعِه. بعدِش یَک چند تا شِتِرِم بَییتِه گَنج جِ بار بَزووعِه بَرِستییِه فریدونِ رَج. جِهانِ گت آدِمام هِمِه جا جی راه دَکِتِنِه بِموونه وِن پَلی، وی رِ هِدانِه یَک خَلِه مِوارِک باد، جِواهر. بعدِزین، فریدون هیستا بوورده تِمامِ جِهان دِ بَگِردییِه بَدییایِ دست دِ رِ دَوِستِه؛ وی خِرَبه ها رِ، اَندی خار هِکاردِه اَندِی خار هِکارده جِهان بَوییِه بهشتِ جوور.! ماهمتِرین بخشیُم که فریدون سر بَزوو، تِمیشه نام داشتِه کِ جِهانِ گوشِه رِ مانِست کاردِه.! تِمیشه، کِشوِرِ جِدیدِ تِقسیماتِ دِلِه، یکتا گتَ شهر بییِه گرگان جِ شِروو وی کارده شیه تا ساروی، ادامه داشتِه کِ وِنِ شِفتی تِرین بخش دِ رِ اَمروزا گاندِنِه کاردکوی(:کُردکوی) .
آمِل جِ بووردِه تِمیشه رَج*** هِنیشتِه وِن دِلِه، بیشِه کارده
جِهانِ گوشه ر مانِست کاردِه***جز این دِم نِمانست کارده

********* پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( ب ) : **********

فریدونِ جِهان گِردیهای پِنجاه سال سر، وِنِ سه تا قِشنگِ پسِرا دِینا بِموونِه؛ دِ تا پسِر وِنِ زنیکِه شَرناز(:شهرناز) جِ، یَکتا پسِرُم وِنِ زنیکِه اَرنِواز جِ. فریدون، یَکتا قِشنگِ گَت آدِم دِ رِ وانگ هکارده جَندِل نام، وِ جی بِخواستِه راه دَکِفِه بوورِه تِمامِ جِهان دِ دوره هِکانه سه تا شاه دِتِر پیدا هِکانِه وِنِ وَچِه ها وی، یَک پِر یَک مار جی باش بوون. جَندِلُم هیستا بووردِه تِمامِ جِهان دِ دُور دُوره هکارده تا یَمِن سر، خاشِ دِلبِخواه دِ رِ پیدا هِکارده وُ فریدونِ پِیام دِ رِ هِداعِه اوونجهِ شاه دِ رِ. وِلی یَمِن ِشاه تَرسی کارده اینکار جِ بَواشِه فریدونِ هِراستِه، پس وانگ هِکارده خاش مملِکتِ گَت آدِما دانشمِندا رِ بییِن، اون وِسِن وِشان جِ مشوِرِد بَییتِه این مووضووعِ سَر جی. یمِنِ گَت آدِمام شاه دِ رِ دلگِرمی هِدانِه بَعووتِنِه فریدون اگِر جِهانِ شاهِه؛ اِمانام وِ جِ تَتِر نیمی!، وِلی یمِنِ شاه قِبول نَکات کاردِه وُ جندِل دِ رِ وانگ هِکاردِه بییِه. اون وِسِن وِ جِ بِخواستِه ایرانِ سه تا شازاده رِ بَرِستِن یَمِن وییُم بَوینِه وِشان دِ رِ. جندِلُم این پِیام دِ رِ بَبیتِه صاف بَرِستیِه فریدون رَج. اون وِسِن، فریدونُم خاشِ سه تا وَچا رِ وانگ هِکارده وِشان دِ رِ یاد هداعه یمِن دِلِه، چِتی بِل صووبِت هِکانِن،وِشانِ رَفتارا وِستِه چِتی باش بوو، اون  وِسِن...

*********** 17 ***********

فریدون وَچا، راه دَکِتِنِه بووردِنِه بوورِن یَمِن...

. کرمانی(برگرداننده:فاطمه رضوی، بازبین:مهدی زیدآبادی)
*********** پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( آ ) : ************
فریدون بعد اَ شکست دادن ضحاک،تِ اوِلِ بُرجِ مِر نِشِس وَر تخت و پادشاهی500سالِشَم خودِ گِرِفتِنِ جشنِ مِرِگان و پایه گذاری کِردِنِش وَر رُو کِرد.اَ طِرِفییَم؛مادِرِش فِرانَکَم بعد اَ فَمیدِنِ پیروزی پِسِرِش وَر ضحاک،تا چَن وَخ وَر مردم بخشندِگی میکِرد و بِزُرگا رِ مِمون میکِرد. اُ وَر بعدِش چَن تا شِتُر خودِ بارِ گنج وَر فریدون وَ را کِرد. بِزُرگا لشکری و کشورییَم اَ هر طِرِفی پیشِش میومِدَن و بِشِش شاباش و گِوُهَر فِرُوون میدادن. بعد اَ ای،فریدون وَر سرتاسِرِ دنیا گَش وُ بِدییا رِ دَس بَس وُ خِرابیا رَم آباد کِرد که دنیا مثه بهشت شِد. اَ همه مُهِمتِر اَ جا تِ دنیا که فریدون وَر اوجایَم رفت،اسمِش تَمیشه بود که عینِ گوشِ دنیا بود! ای تمیشه تِ تقسیما کشوری الانه ای، یه شَری بود که اَ گرگان شِرو میشد تا ساری هَمطو بود و یه تِکه مهمِشَم، الانه اسمش کُردکویه.
************ پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( ب ) : *************
پِنجا سال بعد اَ جِهانگردیا فریدون، سِه تُ پِسِر سالار و شایِسته خدا بِشِش داد، دِ تا پِسر اَ شَرناز و یکیم اَ ارنواز. فریدون، اَ یکی اَ بِزُرگای عزیز  به اسمِ جَندَل خواس که اَ سَرتاسِرِ دنیا وَر دنبال سه تا شازاده خانمِ یِکیوُ اَ یه پِدِر و مادِری بگرده.جَندَلم چارگوشه دنیا رِ گَش تا ایکه تِ یِمَن به خواسه ش رِسید و پِیغوم فریدونِ به شاه اوجا داد.وِلی شاه یِمَن اَ ترس ایکه خودِ ای کارِش، مثه دَس نِشونده شاه فریدون بشه، بِزُرگا و عُلما سرزمینشه دعوت کِرد وُ درمورد همی مسئله، خودشون مشورت کِرد. بِزُرگای شِجاعِ یِمِنییَم دِلِ شاه رِ گرم کِردن و گفتن اگه فریدون شاه دنیایه، مایَم دَسِ کِمی اَشِش نِداریم،وِلی او قِبول نِکِرد و جَندَله صداش کِرد. اووَخ اَشِش خواس سه تُ شازاده ایرونی رِ برا دیدِنِش بِفرستِ به یِمَن.جَندَلَم ای پِیغومه به فریدون داد.فریدونَم سه تُ پِسِرِشه صدا کِردو بِشِشون در مورد رفتارشون تِ یِمَن،نِصیحِتا پِدرونه ی زیادی داد.اووَخ....
************ 17 *************
پِسرا فریدون وَر طِرِفِ یمن وَ را شِدَن...

. اصفهانی(برگردانی و بازبینی از مازیار پارسی)
***************** پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( آ ) : ******************
فریدون بعدی شیکس دادنی شا ضحاک،  اولا مهرما نیشس به تختدا پادیشای پونسد ساله شا شورو کرد با کار هشتدنا برگزاری جشنی بزرگی مهرگان.
از طرفی، مادرش فرانکم بعدی خبردار شدن از شیکسی پادیشا ضحاک از پسرش، تا یه چن وخ به مردوم بذلا بخشش می کرد آ بزرگا را سور می داد آ بعدیشم چن تا شترا با باری گنج فرساد بارا فریدون.
سردساوا بزرگا لشگریا کشوریم از گوشه گوشه یی دونیا اومدن وری اونا شادباش بیش گفتندا گوهرا این چیزاش دادن.
بعد از اینا، فریدون همه جا دونیا را گش آ دسی بدی یا را بس آ خرابیا را تا یه قدی آباد کرد جوری که دونیا تا بهش شد.
مهمترین جا دونیا که فریدون بیش سر زد تَمیشه بود که تا گوشی دونیا بود!
تمیشه تو بخشا تا حالاوا کشوری الانه، یه شهری بود که از گرگان شورو میشد آ تا ساری الانه ادامه داش آ بخشی بزرگا با اهمیچم الانه به اسمی کُردکوی هسش.
***************** پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( ب ) : ******************
پنجا سال بعدی جهانگردیا فریدون سه تا پسر برومند و شایسته گیرش اومد؛ دو تا پسر از شهرناز و یه پسرم از ارنواز.
فریدون، از یکی از بزرگای گرونمایه به اسمی جَندَل خواس تا سرتاسری دونیارا بگردد دنبالی سه تا شادُختی یه جور آ از یه پدر و مادر بارا همسری پسراش.
جندلم چارکچ دونیا را گش تا اینی که تو یمن رسید به خواسش آ پیامی فریدونا به شایی اون جا داد.
ولی شای یمن از ترسی اینی که با این کار، بشد یه جورای دس نشونده شا فریدون، بزرگاوا دوناوا مملکچا خواس آ باشون صلامشورت کرد که چیکا کوند.
سردارا دلاوری یمنم به شا یمن دلگرمی دادندا گفتند اگه فریدون شایی دونیاس ،مانم دس کمی از اون نداریم، آما اون قبول نکرد آ جندلا خواسا ازش خواس سه تا شازده ایرانیا برفسد یمن که همادوا بیبینن.
جندلم این پیاما داد به فریدون آ فریدونم سه تا پسرشا خواس آ پندای پدرونه شون داد که حواسشون چه رقمی به رفتارشون باشد آ چیکا کونن تو یمن؛
آ بعد...
********************* 17 ********************
پسرا فریدون، رهسپاری یمن شدن....


. گیلکی با گویش لاهیجانی(برگرداننده: فاطمه علیمحمدی)
************ پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( آ ) : **************
وقتی شاه ضحاک شکست بوخورده،فریدون دراوایل مهرماه تخت پادشاهی بنیشته خوپادشاهی500ساله جشن بزرگ مهرگان برگزاری امره شروع بوگوده.ازسویی،اینی مارکه اسم فرانک بوهم وقتی بفهمسته اینی پسرپادشاه ضحاک جنگ امره پیروزابو،چندین مدت آدمانه بخشش زیادی بوگوده بزرگانه مهمان بوگوده.بعداون چن تاشتره گنج امره فریدونه واسی سراده.سران وبزرگان لشگری وکشوری هم ازهرجای دنیا اینی وربوشون واینه شادباش وگوهرهدان.بعداین فریدون تمام جهانه بگرسته وهرچی بدی بوازبین ببورده وهرچی خرابی وجودداشت تااندازه ای آبادبوگوده که باعث ببودنیابهشت موسون ببون.مهمترین بخش دنیاره ک فریدون اوره سربزه وبشواسم تمیشه بوکه گوش جهان مونست!تمیشه کشورتقسیمات مین شهری بوکه گرگانه جی شروع وابووتاساری الان ادامه داشت وبخش کلیدی ومهمش،الان اسمش کردکوی ایسه.
از آمل گذر سوی تمّیشه کرد***نشست اندر آن نامور بیشه کرد
کجا کز جهان کوشه خوانی همی***جز این نیز نامش ندانی همی
************* پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( ب ) : *************
پنجاه سال بعداینکه ازجهانگردی فریدون بوگذشته،صاحب سه تاپسرجوان وشایسته ببو،دوتاپسرازشهرنازویکته پسرهم ازارنواز.فریدون،یکته بزرگان گرانمایه جی که اسم جندل بوبخواست تاتمام دنیاره بگرده سه تاشاهدخت هم شکل،وازیکته پیرمارخو پسرانه واسی پیدابوکونه.جندل هم چهارتاگوشه دنیاره بگرسته تااینکه یمن مین خوخواسته برسی وفریدونه پیامه اوره شاهه برسانی.ولی شاه یمنی ازترس اینکه ای کاره امره،دست نشانده ی شاه فریدون موسون ببو،بزرگان واندیشمندان خوسرزمینه دعوت بوگوده وایشونه امره دراین موردمشورت بوگوده.سران دلاوریمنی هم شاه یمنه دلگرمی بدن وبوگوتن اگرفریدون شاه جهان ایسه،آموهم دست کمی ازاون ناریم،ولی اون قبول نوگوده وجندل بخواست.واونه بوگوته که سه تاشاهزاده ایرانه یمن سرادن.جندل هم این پیغامه فریدونه سراده.پس فریدون هم خوشی سه تاپسره بخواسته واوشونه درمورداینکه یمنه مین چوطوخنن رفتاربوکونن خیلی نصیحت پدرانه بوگوده .آنگاه...
********** 77777777777777777 **********
فریدون پسرن،عازم سفربه سمت یمن ببون...


. بختیاری: (برگرداننده: فرنگیس رحیمی)
***************** پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( آ ) : ******************
فریون بع ازشکست شاه ضحاک اول مهر سرتخت نشسَک و پادشوهی ۵۰۰سالَش بنیانگزوری و با جشن مهرگان شروع کِرد و طرفی داش فرانک به از شنینه پیروزی کُرش و پادشاه ضحاک و مردم خیرات زیا ایدا و گفترل ومهمونی دعوت کِرد بعش چندتا شتر با بار گنج سی فریون فرستا سران وگفترل لشکری وکشورَلی و هر طرف جهان تیش اومین وش تبریک گوین و گوهرَل زیایی دایِنش بع یو فریون وهمه ی جهان ریَک وبدیَل نابود کِرد وخرابیل تا یه جایلی اباد کرد ک جهان می بهشت اَویی مهمترین جایی ک فریون وش سر زی تمیشه نوم داش ک می گوش جهان بی تمیشه منه تقسیمَل کشور حَلا شهری بی ک و گرگان شرو ایویی وتا ساری حلا ادامه داش و بخش گپو کلیدیش کردکوی نوم داره
از آمل گذر سوی تمّیشه کرد***نشست اندر آن نامور بیشه کرد
کجا کز جهان کوشه خوانی همی***جز این نیز نامش ندانی همی
***************** پیش درآمدی بر بخش هفدهم ( ب ) : ******************
پنچاه سا بع جهانگردیَل فریون.صاحب سه تا کُر قوی وشایسته اَویی دوتا  کُر و شهرناز و یکی دَش هم و ارنواز .فریون و یکی و گفترَل گرونمایَ و نوم جندل خواس تا سراسر جهان و دنبال سه تا شاهدخت یکسان و یه بو و دا سی همسری کرگلش بگرده جندل هم چهار گوشه جهان گشتک تا منه یمن و خواستَش رسیَک و پیام فریون ب شاه یمن دایک ولی شاه یمن ترسی ک با ای کار دس نشونده فریون اَوه گفترل و اندیشمندَل سرزمین خواس ک بیان تیش و باش در ای مورد و رأی زنی کرد سران دلاور یمنی شاه یمن دلدوری ایداین و گوین ار فریوم شاه جهانِ ماهم دس کمی وش نیوریم اما هو قبول نکرد وجندل صیا زیک بعش وش خواس تا سه شاهزاده ایرانی ویمن بفرستن جندل پیام شاه یمنیَ و فریوم دایک بع فریون سه تا کُرشَ صیا زیک و اونو درمورد شیوه رفتارشون منه یمن پندَل پدرانه زیادی دا .اوسو ....
********************* 17 ********************
کُرگَل فریون عازم سفر و یمن اوین


. لری (زینب دیناروند)
************* 17 ************
کریا فریدون راهی سفر و یمن بین


. قشقایی (احسان مرادی)
*************** 17 ****************
فریدوننگ.اوغول لره گدلر یمنه .....


. نیشابوری (زهرا  مرادی نیا)
********************* 17 ********************
پسُرای فریدون آمادَی سفر به یمن رفتن.


. کردی با گویش کلهری (برگردان و بازبینی از یوسف)

کۆرەێلێ فێرەێدون کەفتێنە ڕێ وەڕەو یەمەن


.ترکی (ناصر) (نیازمند بازبینی املایی)
********************* 17 ********************
فریدونون اوغلانلاری یولا دوشوب  یمنه ساری گئدیلر...

...


در همین زمینه

نوشتن دیدگاه