مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

نگاره ی زنده (16): پیکار فریدون و ضحاک

ساخت نگاره های زنده ی شاهنامه با کوشش ستودنی مهدی کمالی برای مهرمیهن انجام می پذیرد

بخش شانزدهم

( تا باز شدن نگاره اندکی شکیبا باشید )

جنگ فریدون و ضحاک

مهدی کمالی در زیر این نگاره نوشته است :

پس فریدون مانند پیشگویی زیرک ،درجا دست به گرز گاوسر خویش برده و بر *فرق پادشاه *ضحاک کوبید و خواست او را *هلاک کند اما فرشته ای آسمانی آمده و او را ازینکار بازداشت با این پند که : "هنوز زمان مرگ او فرا نرسیده ،پس او را به کوه برده و در بند کن" .
فریدون نیز دستهای پادشاه ضحاک را *محکم بست و مردم را به زندگی عادی خویش فراخواند ،سپس شاه ضحاک را دست بسته به دماوند برد و هنگامیکه میخواست او را بکشد ،فرشته دوباره آمده و او را ازینکار بازداشت .فریدون نیز او را در غاری *بی انتها در همان دماوندکوه با ریسمانهای محکم ،دربند کرد و بدین سان گواهی شد پیشگویی موبد زیرک با
پایان پادشاهی هزارساله پادشاه ضحاک مغزخوار در دماوندکوه و گرفتن کین آبتین و پالایش جهان از نابخردان و بدها توسط فریدون فرخ .
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عَنبَر سرشته نبود
به داد و دَهِش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن ،فریدون تویی

این نوشتار به زبانها و گویشهای گوناگون :

پارسیک پسانو با نویسمان باستانی "دین دبیره"(برگردانی و بازبینی از واسپوهر)(نگارگری بر سنگ نِبشه: مهدی کمالی)


پارسی :
پس از ساخت گرز، فریدون و برادرانش(کیانوش و پرمایه) با سپاهی بزرگ به راه افتادند تا این که در سرزمین تازیانی یزدان پرست، شب هنگام، فرشته ای آمده، اَفسونهای رهایی از بندها و جادوها را به فریدون آموزش داد.
نیمه شب، کیانوش و پرمایه برخواسته، سنگ بزرگی از بالای کوه بر سر فریدون انداختند.
ولی فریدون از خروش سنگ برخواسته، سنگ را درجایش ایستانید و او همچنین از این خیانت(دُشمنیاری) نیز چشم پوشید.
آن گاه سپاهیان فریدون به همراه کاوه و درفشَش تا نزدیکی ی اَروَند رود(دجله) تاختند ولی رودبان گفت:"تنها کسانی میتوانند بگذرند که از خود پادشاه ضحاک، پروانه داشته باشند!"
پس فریدون به خشم با اسپش گلرنگ، از اروند گذشته، به سوی گَنگ دِژهُوَختش(بیت المقدس) تاخت تا این که به کاخ سر به آسمان کشیده ی شاه ضحاک رسیدند.
پس فریدون، پرشتاب با گرز گاوسرش بر سَردَرِ کاخ پادشاه ضحاک و نیز دیوها و جادوگرهای نگهبان کاخ شاه ضحاک کوفته، نابودشان کرد ولی هرچه گشت، پادشاه ضحاک را نیافت پس...

فریدون پس از کاوش بسیار، پادشاه ضحاک را نیافت!
دختران جمشید پس از آزادی به دستِ فریدون و آگاهی از کیستی ی او، به او گفتند شاه ضحاک به هندوستان رفته تا کسانی را که نشانه های فریدون را دارند خوراک مارهای شانه اش کند.
آن شب، وزیرِ میانه رُویِ سیاستمدارِ دانایِ خردمندِ خردوَرزِ شاه ضحاک -کُندرُو- نخست، جشنی شاهانه برگزارید و سپس در تاریکی ی بامدادان به نزد پادشاه ضحاک رفته، او را از آمدن فریدون آگاهاند.
شاه ضحاک نیز پس از شنیدن سخنان کندوری خردمند در باره ی رفتار فریدون با همسران او، با سپاهی به نبرد با فریدون رهسپار شد.
از آن سوی نیز، سپاهیان فریدون و همگی ی مردمان ساده(عادی)با هم به رویارویی(مقابله) با آن سپاه برخاستند ولی پادشاه ضحاک نتوانست از رشک(حسد) خویش پیشگیری کند و هم چنان که سراپا در زرهی پولادین بود، جداگانه به نزدیک کاخ رفته، هنگامی که شهرناز و ارنواز را در آغوش فریدون دید که به او نفرین میفرستند، خشمگین شد و برای ریختن خون آنها تاخت که...
پس فریدون مانند پیشگویی ی زیرک، بی دِرَنگ دست به گرز گاوسر خویش برده، بر تَرگِ پادشاه ضحاک کوبید و خواست او را نابود کند ولی فرشته ای آسمانی آمد و او را از این کار بازداشت با این پند که:
"هنوز زمان مرگ او فرا نرسیده، پس او را به کوه ببر و در بند کن".
فریدون نیز دستهای پادشاه ضحاک را سخت بست و مردم را به زندگی ی بِهَنجار خویش فراخواند.
سپس شاه ضحاک را دست بسته به دماوندکوه برد و هنگامیکه میخواست او را بکُشد، فرشته دگرباره آمده، او را از این کار بازداشت.
فریدون نیز او را در اشکفت(:غار)ی بی پایان در همان دماوندکوه با ریسمانهای سخت، دربند کرد و بدین سان گواهی شد پیشگویی ی موبدزیرک با پایان پادشاهی ی هزارساله ی پادشاه ضحاک مغزخوار در دماوندکوه و گرفتن کین آبتین و پالایش جهان از نابخردها و بدها به دست فریدون فرخ.


طبری گویش کردکوی


********* پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : *********

بعدِز بِساتِه بَوییِنِ گرز؛ فریدونُ وِنی بِرَرا(:کیانوش/پِرمایه) یَکتا گت گتِ سپا جی راه دَکِتِنِه اندی بووردِنِه تـــا بَرسینِه یزدان پرستِ تازیها جی. نصف شوو، یَکتا قِشنگِ فرشته بِموو فریدون دِ یاد هِدا چِتی جادوگیریها ر افسون جِ بَییرِه واز هِکانِه.
نصف شوو، کیانوش پِرمایه هیستانه بووردنه یَکتا کافِر سنگِ بَییتِنِه کوو سَر جِ لی هِدانِه تَه بِخوارِه فریدون کلِّه جِ. اِمّا فریدون، سنگِ صدایِ سَر جِ هیستاعه سنگ دِ رِ وِن جا سَر هیستانیه، وی خاشِ بِرَرایِ خیانِت دِ رَم بَوِخشی نِدید بَزوو. اون وِسِن فریدون سپاهیا، کاوه وُ کاوهِ درِفش هِمرا تاخت بَییتِنِه بووردنه تا اروِند روودِ پَلی اِمّا، رودبان وِشان دِ بَعوته: "فقِط اونایی تاندِنِه رد بَواشِن کِ خادِ ضِحّاک شا جِ، پِروانه داشت باش بووعِن.!" پس فریدون عصِبانیِّت سر جی، خواش اسپ –گالرِنگ- همرا، اروِند دِ رِ رَتِّ هکارده بووردِه گَنگ دِژهاوِختشِ رَج تا بَرسییِه ضِحاک شایِ گَت گَتِ کاخ جِ. اون وِسِن فریدون، سرضرب بِموو خاشِ گووکلِّه گارز دِ بَکوبییِه ضِحاک شای کاخِ دَرسَر وُ نگِهبانِ دیوا وُ نگِهبانِ جادوگِرا کلِّه جِ، وِشان دِ رِ لَتی چَتی هکارده بووردِه. اِمّا وی، هرچی گِردییِه ضحاک شا رِ پیدا نَکات کاردِه، پِس....

********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : **********

فریدون قِشنگ هِمه جا رِ بَگردییِه، وِلی ضحاک شا ر پیدا نِکارده که نِکاردِه! جِمشیدِ دِتِرا؛ بعدزینکه فریدون وِشان دِ آزاد هِکارده وُ بِفهمینِه وی کیه، وی رِ بَعوتنه ضِحاّک شا هیستا بوورده هندوستان اونانی که فریدون دِ رِ مانِست کاردِنه رِ بَکووشِه هادِه خاشِ مَهِرا بِخوارِن. اوون شُو، ضحاک شایِ گَتِ گَتِ خارِ عاقلِ وزیر–کاندروو(:کندرُو)-اوِّل یَکتا قِشنگ جشن بَییتِه، بعدش تاریکی دِلِه هستاعه بوورده ضحاک شای پَلی وی رِ سَرصاب  هِکاردِه فریدون بِموعه اوونجِه دَرِه. ضحاک شام بعدزینکه کاندروویِ صوبِتا رِ فریدون کارای خَوِری بِشنُفتِه کِ دَرِ وِن زَنیکِه ها ج چکارا کانده، یَکتا گَتِ سِپاه جَم هکارده بووردِه بوورِه فریدون ج جنگ هِکانه. اوونوِر دست جِم فریدونِ سپاییا وُ تِمامِ مَردِما، همدِگِه هِمرا هِستانه بوورِن ضحاک شای سپایِ جِلوو، در بییِن. اِمِّا ضحاک شا کِ بِتانسته خاشِ حسادِتِ جِلوو رِ بَییرِه، سر تا لِنگ دَکاردِه پولادی زره وُ تَینایی راست بَوی بوورده کاخ پلی. وی اون وِسِن که بَدییِه شَرناز اَرنِواز دَرِنِه فریدونِ کش دَر نفرین کاندنه وی رِ؛ عصِبانی بَوی حمله هکارده وِشانِ خون دِ رِ دِشِنِه کِ...

********** 16 **********

پَس فریدون، زیرِکِ پیشگوییِ واری درجا بَییتِه خاشِ گارز دِ رِ مَکِم بَزوو ضِحّاک شایِ پِتَک جِ.  وی، هِمین خواستِه ضِحّاک دِ رِ حِرام هادییِه، یَکتا فرشته بِموو آسمان جِ فریدون دِ رِ بَعوتِه: "وی رِ نَکووش، وِنِ بَمِردِنِ وقت نَرسییِه هَنتا، وی رِ بَی کین بَکِش بَوِر دِماوِند کوو سَر دَوِند." فریدونُم ضحاک شای دَستها رِ مَکِم دَوِستِه، مردِم دِ رَم بعوته هیستِن بوورِن خاش کارِ پَی، اوون وِسِن ضحاک شا رِ دَوِستِه دَویِستِه کین بَکشییِه بَوِردِه دِماوِندکوویِ سر. فریدون هِمین بِموعه وی رِ بَکووشِه، فرشته دِباره بِموو وی رِ سرصاب هکارده ضِحّاک دِ رِ نَکووشه. پس فریدونُم ضحاک شا رِ بَوِردِه یَکتا گتِ گَتِ غارِ دِلِهِ مَکِم دَوِستِه رَسِن جِ. اتّفاقِن هِمینتی بییِه زیرِک پیشگوییا رِ بَییتِه تایید هکاردِه، چوون اَوِّلِندِش ضحاک شایِ 1000ساله سلطِنِت دِ رِ خِلَص هِکاردِه، دِوّامِندِش خاش پِر -آبیتن- انتقام دِ رِ بَییتِه، سِوّامِنِدِشُم تِمامِ  دِینا رِ بَییتِه بَشوشتِه نِفَهم آدِمایِ دَست جِ...

. کرمانی(برگرداننده:فاطمه رضوی، بازبین:مهدی زیدآبادی)
*********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : *********
بعد اَ دُرُس کِردِن گُرز؛ فریدون و بِرادِراش(کیانوش و پُرمایه) خودِ سپا بِزُرگی وَر را شدن تا ایکه تِ سرزِمینِ تازیانیِ خداپِرَس؛ موقعه شب،فِرِشته ای اومد و همه سِر و جادوُای آزاد شِدَن اَ بندا رِ به فریدون یاد داد. نصفِ شبی کیانوش و پُرمایه وَرخِستادن و سنگ بِزُرگی اَ بالایی کوه وَر سرِ فریدون اِنداختن.وِلی فریدون اَ صِدا خروش سنگ وَرخِستاده و سنگُ سِرِجاش وایسونده بود و اَ رو ای خیانِتَم چِشماش بَست. اووَخ سپاهیا فریدون همرا کاوه و درفشِش تا نزدیکا اَروَند رود رفتن وِلی رودبون گفت:"فِقَ اونایی میتونن رد بِشَن که اَ خودِ پادشاه ضحاک بَرگِ عبور دُشته باشن."
وَرخاطِرِ هَمی فریدون عصبانی خودِ اسبش گلرنگ اَ اَروَند رد شد و وَر طِرِفِ گَنگ دِژهُوَختش تازوند تا ایکه به کاخ سر وَر آسمون زِدِه ی ضحاک شاه رِسید. پس فریدون خودِ گُرز گاوسِرِش شِتابون وَر سر دِرِ کاخ ضحاک و وَر سِرِ دیوا و جادوگرای هادِربونِ کاخ شاه ضحاک کوفت و اَ بینشون بُرد. وِلی هرچی گَش،پادشاه ضحاک پِیدا نِکِرد...
********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : **********
فریدون بَعد اَ ایکه کُلی گَش، پادشاه ضحاک پِیدا نِکِرد! دُختِرا جمشیدم؛بعد اَ ایکه فریدون وِلِشون شدن کِرد و فَمِستَنِ که کِ بوده،بِشِش گفتن پادشاه ضحاک رفته به هند که اونایی که نِشونه ای مِثه فریدون دارن غِذا ماراش کُنه. او شِبَم وِزیرِ میییُنجی رُویِ سیاستمِدارِ بافَم و شِعورِ شاه ضحاک،یعنی کُندرُو، اوِلِش یه جَشنو عَیونی گِرِفت و بعدِش تِ تاریکی سحر پیش ضحاک رفت و اَ اومدنِ فریدون خِبِرِش کِرد. شاه ضحاکم بعد اَ اِشنُفتِنِ حرفا کُندرُو در مورد کارا فریدون خودِ زِناش، هَمرا سپایی بِرا جنگ خودِ فریدون  وَ را شد.اَ او وِرَم، سپاییا فریدون و همه مردم خودِ هم بِرا جنگیدن سپا او وَرخِستادن.وِلی پادشاه ضحاک نِتونِس جِلو حسودی خودِشه بگیره و هَمطو که لباس جنگی وَر بِرِش بود،رفت وَ نزدیکا کاخ و وختی شَرناز و ارنوازِ وَر تِ بِغِلِ فریدون دید که دارن بِشِش نفرین میکنن،اوقاتش تلخ شِدو بِرا کُشتِنشون حمله کِرد...
************ بخش شانزدهم **********
فریدون عینه پیشگویی زیرک، زودی دَس به گرز گاوسر شد و زد تو فرق سر ضحاک و خواس بُکُشتِش ولی فِرِشته آسِمونی اومد و جِلوش گِرِف و بِشِش نِصیحت کِرد که: هنو موقِ مرگش نِشُدِه،پَ بِبِرتِش تِ کوه و دِبَندِش. فریدونم دَسا پادشاه ضحاکو بَس و مردمو دعوت کِرد به زندگی عادی خودشون،بعدش ضحاکو دَس بَسه برد وَر کوه دِماوَند و وختی میخواس بُکُشتِش فِرِشته اَدِباسَر  اومد و جِلوش گِرِف.فریدونم پادشاه ضحاکو تِ غاری دِرَن دَشت، تِ همو دِماوند خودِ ریسمونا قایِم بَس و ایجوری پیشگویی موبد زیرک وَر تِموم شِدِنه پادشاهی هزارساله پادشاه ضحاک مغزخور تِ کوه دِماوند و گِرفتِنِ کینه آبتین و پاک کِردِنِ دنیا اَ بی فکرا و بدا به دَسِ فریدون فرخ مَعَیَن شد.


. اصفهانی(برگردانی و بازبینی از مازیار پارسی)
********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : ********
بعدی ساخدی گرز ؛
فریدونا برادراش(:کیانوش آ پرمایه)با یه سپایی بزرگ اوفدادن به را تا اینی که تو مملکتی تازیایی خودا پرس شوم که شد یه فرشدی اومد آ اَفسونای رهای از بنداوا جادووا را یادی فریدون  داد.
نصبی شوم کیانوش آ پرمایه وخیزادن آ یه سنگی بزرگ از بالا کو انداخدن طرف کله فریدون آما فریدون از صدا اوفدادنی سنگ وخساد از خواب آ سنگا سر جاش واسوند آ چششم رو این خیونت(:دُشمنیاری) پوشون.
بعدم سپایا فریدون با کاوه آ درفشش تا نزیکیا اَروَند رود(:دجله) تاختن آما رودبان گف: "فقد کسای میتونن رچند که از خودی پادیشا ضحاک، پربانه داشده باشن!
فریدونم با اصابی خورد با اسبش گلرنگ، از اروند گذش آ تاخ کرد طرفی گَنگ دِژهُوَختش(:بیت المقدس) تا اینی که رسید به کاخی سر به آسمون کشیده ی شا ضحاک.
فریدونم جلدی با گرزی گاب سرش زد تو سَردَری کاخی پادیشا ضحاک آ دیباوا جادوگرا نگهبانی کاخی شا ضحاکا کوفدا و نابوچون کرد.
آما هر چی گش پادیشا ضحاکا نجس آ...
******** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : *********
فریدون هر چی گش پادیشا ضحاکا نجس!
دخدرا جمشید تا فریدون آزاچون کرد آ شناخدندش بیش گفتن شا ضحاک رفتس به هندوستان(هندسون) تا کسایا که نشونیا فریدونا دارن خوراکی مارای سر کولش کوند.
اون شب، وزیری میونه رُوی سیاستمدارِ دونای عقلمندی شا ضحاک -کُندرُو- اول از همه یه جشنی شاهونه برگزار کرد آ بعد تو تاریکی سر صاح رف ور پادیشا ضحاک آ خبرش کرد که فریدون تو را اومدنس.
شا ضحاکم نیز بعدی شنفدنی حرفا کندروی دونا که از رفداری فریدون با زناش گف با یه سپا رف طرفریدون بارا جنگ.
از اون ورم، سپایا فریدونا باقی مردوم با هم تو رو اونا دراومدند.
آما پادیشا ضحاک نتونست جلو حسودی خوچا بیگیرد آ همین جورکی که سرتاپا تو یه زری پولادی بود، جدا جدا رف نزدیکی کاخ آ همچی که دید شهرناز و ارنواز تو بغل فریدونندا اونا نفرینش میکونن، قاطی کرد آ تاخ کرد که برد خونشونا بیریزد که...
************ بخش شانزدهم ************
فریدو مث پیشگوی زیرک، در جا دس برد به گرزی گاب سرش آ کوف تو فرقی پادیشا ضحاک آ خواس بکشدش آما فرشته یی آسمونی اومد آ گف این کارا نکون با این نصیحت که: "هنو زمانی مرگی اون نیمدس.
اونم بردش به کو آ کشیدش به بند
فریدون دسا پادیشا ضحاکا قایم بس آ از مردوم خواس برگردن به زندگی عادی خوچون.
بعدم شا ضحاکا کت بسه برد به دماوندکو آ تا اومد بکُشدش، فرشته دوباره اومد آ ازین کار منعس کرد.فریدونم پادیشا ضحاکا تو یه غاری بی ت تو همون دماوندکو با ریسمونا قایمی بس آ این جور گواهی شد پیشگوی موبد زیرک با پایانی پادشای هزارساله پادیشا ضحاکی مغزخور تو دماوندکو آ گرفتنی انتقامی آبتین آ پالایشی دونیا از بی خِرَدا آ بدا به دسی فریدونی فرخ.


. گیلکی با گویش لاهیجانی(برگرداننده: فاطمه علیمحمدی)
********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : ***********

بعداینکه گرزه چاگودن;فریدون واینه براران(کیانوش/پرمایه)یکته سپاه بزرگه امره راه دکتن تااینکه یکته عربانه سرزمین مین که خداپرست بون موقع شب،یکته فرشته بومه یه چندتاجادوی رهایی ازبندفریدونه آموزش بده.نصف شب کیانوش/پرمایه بیدارابون ویکته پیلاسنگه که جره کوه ویگیته بون فریدونه سرتووادن.ولی فریدون سنگ صداامره بیدارابووسنگه بداشته،واونم ازاین خیانت چشم پوشی بوگوده.اونوقت فریدونه سپاهان کاوه واینی درفش امره تااروندرودنزدیکی تاخت بوگودن ولی رودبان بوگوته:"فقط اوشونی که ازخودپادشاه ضحاک پروانه داشته بون تونن بوگذرن.!پس فریدون باعصبانیت واینی اسپ که اسم گلرنگ بو،ازاروندرودبوگذشتن وگنگ دژهوختش(:بیت المقدس) طرف بتاختن تااینکه شاه ضحاک کاخ که سربه آسمان بکشه بوبرسین.پس فریدون،باعجله خوگرزه که گاوسره مونست پادشاه ضحاکه کاخ درودیوان وجادوگرانه نگهبان بزه واوشونه نابوداگوده.ولی هرچی بگرسته پادشاه ضحاکه پیدانگوده پس...
********* پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : *********
فریدون بگرسته پادشاه ضحاکه پیدانگوده!جمشیددختران بعداینکه به دست فریدون آزادببون وازاینی نژادباخبرببون اینه بوگوتن که شاه ضحاک هندوستان بوشوتااوشونی که فریدونه نشانه دنن خو شانه مارانه خوراک بوکونه.اوشب شاه ضحاکه وزیرکه خیلی دانابوواینه اسم کندروبواول یکته جشن شاهانه بگیته وبعداول صبح که هواتاریک بوپادشاه ضحاکه وربوشوواینه بوگوته که فریدون بومه.شاه ضحاک هم بعداینکه کندوری داناحرفانه بوشتووسته درموردفریدونه رفتارنسبت به خوزناکون،یکته سپاه امره بوشوتافریدون امره جنگ بوکونه.ازاون طرف هم فریدون سپاهان وتمامی آدمان معمولی باهم دیگه شاه ضحاک سپاه امره جنگ واسی ومقابله واسی قیام بوگودن.ولی پادشاه ضحاک نوتونست جلوی خوحسادته بگیره ودرحالی که سرتاپایکته زره ازجنس فولادبپوشه بوجداازهمه وتنهاکاخ نزدیک بوشوووقتی که شهرنازوارنوازه فریدونه آغوش مین بدی که اونه نفرین کونن عصبانی ببووخواست که اوشونه بکوشه واوشونه حمله بوگوده که...
********** بخش شانزدهم ***********
پس فریدون زیرک پیشگویی موسون،درجاخو گرزه ک گاومیش سره مونست ویگیته خودست بگیته وپادشاه ضحاکه فرقه سربکوبانی وخواست اونه هلاک بوکونه ولی یکته فرشته ازآسمان بومه واونه ازاین کارمنصرف بوگوده واینه ایتونصیحت بوگوده که:هنوزاینی مرگ نرسه،پس اونه ویگیرن کوه ببورن ودبسن.فریدون هم پادشاه ضحاک دستانه محکم دبسته ومردم دعوت بوگوده که بوشون خو زندگی عادی بوکونن،بعداون شاه ضحاکه ویگیتن دست دبسته دماوندکوه ببوردن ووقتی که خواست اونه بوکوشه فرشته هنه بومه واونه ازاین کارمنصرفاگوده فریدون هم پادشاه ضحاک یکته غاربی انتهاهمون کوه دماوندورطناب محکم امره اسیربوگوده وموبدزیرک پیشگویی گواهی ببوپادشاهی هزارساله پادشاه ضحاک مغزخوارتومونابودماوندکوه مین وآبتین کینه ودنیاازپادشاهی بی خردان وبدان فریدون فرخ دست خالی ببو


. بختیاری: (برگرداننده: فرنگیس رحیمی)
********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : *********
بع ساخت گرز فریون گوَلِش (کیانوش.پرمایه ) با سپاهی گپو و ره وَسن تا ک منه سرزمین تازیانیِ یزدان پرست  و شو فرشته ای اومیَک افسونَله رهایی و بندَل و جادویَل و فریون اموزش دا.نصف شو کیانوش/پرمایه وریسان و بَرد گپویی و بالا کو منه سر فریون بِسن اما فریون و خروش بَرد وریسا بلند اویی و بَرد سرجاش ویسا و همیطو و ای خیانت دشمنیوری چشم پوشی کِرد.بعش  سپاهیَل فریون با کاوه و درفشش تا نزدیکل اروند رود رین اما رودبان گو تنا کسَلی ایترن عبور کِنن ک و پادشاه ضحاک نامه ای داشته بون بع فریون با خشم و اسبش گلرنگش و اروند گذشتَک وطرف گنگ دژهوختش بیت المقدس رَین تا ک و کاخ سر واسمون کشییه ضحاک رسین فریون با عجله وشتاب با گرز گا سرش ودر کاخ پادشاه ضحاک و دیول هم جادوگرَل نگهبان کاخ شاه ضحاک کوفته ونابودشون کِرد اما هرچه گشت پادشاه ضحاک نجست بع ....
******** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : **********
فریون بع از یوک خیلی دنبال پادشاه ضحاک گشت پیاش نکِرد دورگل جمشید بع از آزادی و دست فریون و آگوهی و کیستیش وش گوین و هندوستان ریک تا هرکه نشونیل فریون دارن غذای مارل سرشونش کنه او شو وزیر میانه روی سیاستمدارل عاقل خردمند خردورز شاه ضحاک ،کندرو اول جشنی شاهانه برگزار کرد و بع منه توریکی نزدیک دم صب بی پادشاه ضحاک ریه و اومین فریون آگاهش کرد شاه ضحاک و شینین حرفل کندوری خردمند درمورد رفتار فریون با همسرلش با سپاهی و طرف نبرد با فریون ریک و اوطرف هم سپاهیل فریون همشون مردمل عادی ری و ری هم( رویایی) او سپاه رین اما پادشاه ضحاک نَتَرِس و ریی حسودی خوش جلوگیری کنه درحالی ک سرتا پاشون زره اهنی سخت بی جداگونه و نزدیک کاخ ره وقتی ک شهرناز وارنواز منه بغل فریون دی ک وش نفرین ایکردن اعصبانی اویی سی کشتن وطرفش ره
*********** بخش شانزدهم ***********
بع فریون می پیشگویَل زیرک درجا دس و گرز گاوسرش زی منه فرق ضحاک زی ایخاس ک ضحاک وبین بوره ولی فرشته ای منه اسمون اومی جلوشه گِرو با ای پند ک هنی زمان مرگش نرسی پس بورُش و کوه بُوندِش فریون هم دستل پادشاه ضحاک محکم بَندی و مردم خواس ک وزندگی عادیشون ادامه بین .ضحاک دس بسَ وکو برد وقتی ایخاس بکشش اَزنو امی نلشتش ای کار کِنه فریون هم پادشاه ضحاک منه غاری گپو داخل همو دماوندکو با بندَل محکم بَس ولش کرد تعبیر خو موبد زیرک وپایان پادشوهی هزارساله مغزخور منه دماوندکو .گرویَن جهان و دسِ آبتین وپالایش و بی خردَل وبدی و توسط فریون فرخ


. لری (زینب دیناروند)
******** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : *********
پس از ساخت گرز ؛فریدون و برادرانش(:کیانوش/پرمایه)با سپاهی بزرگ به راه افتادند تا اینکه در سرزمین تازیانی یزدان پرست ؛شب هنگام ،فرشته ای آمده و اَفسونهای رهایی از بندها وجادوها را به فریدون آموزش داد .نیمه شب کیانوش/پرمایه برخواسته و سنگ بزرگی از بالای کوه بر سر فریدون انداختند .اما فریدون از خروش سنگ برخواسته و سنگ را درجایش ایستاند ،و او همچنین ازین خیانت(:دُشمنیاری) نیز چشم پوشانید . آنگاه سپاهیان فریدون به همراه کاوه و درفشَش تا نزدیکی اَروَند رود(:دجله) تاختند اما رودبان گفت :"تنها کسانی میتوانند بگذرند که از خود پادشاه ضحاک ،پروانه داشته باشند.!"پس فریدون با خشم و اسپش گلرنگ ،از اروند گذشته و به سوی گَنگ دِژهُوَختش(:بیت المقدس)تاختند تا اینکه به کاخ سر به آسمان کشیده ی شاه ضحاک رسیدند .پس فریدون ،پرشتاب با گرز گاوسرش بر سَردَرِ کاخ پادشاه ضحاک و نیز دیوها/جادوگرهای نگهبان کاخ شاه ضحاک کوفته و نابودشان کرد .اما هرچه جستجو کرد ؛پادشاه ضحاک را نیافت پس ....
******** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : **********
فریدون پس از کاوُش بسیار ،پادشاه ضحاک را نیافت !دختران جمشید ؛پس از آزادی بدستِ فریدون و آگاهی از کیستیِ او ،به او گفتند شاه ضحاک به هندوستان رفته تا کسانی که نشانه های فریدون را دارند را خوراک مارهای شانه اش کند.آن شب وزیرِ میانه رُویِ سیاستمدارِ دانایِ خردمندِ خردوَرزِ شاه ضحاک -کُندرُو-نخست ،جشنی شاهانه برگزار کرد و سپس در تاریکی بامدادان به نزد پادشاه ضحاک رفته و از آمدن فریدون آگاهش کرد .شاه ضحاک نیز پس از شنیدن سخنان کندوری خردمند در مورد رفتار فریدون با همسران او ،با سپاهی به سوی نبرد با فریدون رفت .از آن سوی نیز ،سپاهیان فریدون و همگی مردم عادی(:بهنجار)با هم به مقابله(:رویایی با) آن سپاه برخواستند .اما پادشاه ضحاک نتوانست از رشک(:حسد)خویش پیشگیری کند و در حالی که سراپا در زرهی پولادین بود ،جداگانه به نزدیک کاخ رفته و هنگامیکه شهرناز و ارنواز را در آغوش فریدون دید که به او نفرین میکنند ،خشمگین شده و برای ریختن خون آنها یورش برد که ....
*********** بخش شانزدهم ***********
پس فریدون جور پیشگویی زیرک درجا دس و گرز گاو سرش برده  و فرق پادشاه ضحاک کوفت و هاست هلاکش بنه فرشته اسمونی اما نیشت و وا ای نصیحت گ هالیم موقع مردنش نمایه پس اونه و کو برو بس.فریدونیش دسیا پادشا ضحاک محکم بست و مردم و ورگشن و زنه ایی عادی دعوت کرد اوسه شاه ضحاکه دس بسسه و دماوند کوه برد هه گه میهواست بکوششه فرشته دواره اما نیشت فریدونیش پادشاه ضحاکنه د غاری بی ته هه د کوه دماوند وا طنافیا قرصه بسی ایجوری گواهی بی پیشگویی موبدزیرک وا پایان پادشاهی ضحاک مغز خوار د دماوند و گرتن انتقام ابتین و پاک کردن جهو د بی خردیا و بدیا و دس فریدون فرخ


. قشقایی (احسان مرادی)
********* پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : **********
پس از ساخت گرز ؛فریدون و برادرانش(:کیانوش/پرمایه)با سپاهی بزرگ به راه افتادند تا اینکه در سرزمین تازیانی یزدان پرست ؛شب هنگام ،فرشته ای آمده و اَفسونهای رهایی از بندها وجادوها را به فریدون آموزش داد .نیمه شب کیانوش/پرمایه برخواسته و سنگ بزرگی از بالای کوه بر سر فریدون انداختند .اما فریدون از خروش سنگ برخواسته و سنگ را درجایش ایستاند ،و او همچنین ازین خیانت(:دُشمنیاری) نیز چشم پوشانید . آنگاه سپاهیان فریدون به همراه کاوه و درفشَش تا نزدیکی اَروَند رود(:دجله) تاختند اما رودبان گفت :"تنها کسانی میتوانند بگذرند که از خود پادشاه ضحاک ،پروانه داشته باشند.!"پس فریدون با خشم و اسپش گلرنگ ،از اروند گذشته و به سوی گَنگ دِژهُوَختش(:بیت المقدس)تاختند تا اینکه به کاخ سر به آسمان کشیده ی شاه ضحاک رسیدند .پس فریدون ،پرشتاب با گرز گاوسرش بر سَردَرِ کاخ پادشاه ضحاک و نیز دیوها/جادوگرهای نگهبان کاخ شاه ضحاک کوفته و نابودشان کرد .اما هرچه جستجو کرد ؛پادشاه ضحاک را نیافت پس ....
********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : *********
فریدون پس از کاوُش بسیار ،پادشاه ضحاک را نیافت !دختران جمشید ؛پس از آزادی بدستِ فریدون و آگاهی از کیستیِ او ،به او گفتند شاه ضحاک به هندوستان رفته تا کسانی که نشانه های فریدون را دارند را خوراک مارهای شانه اش کند.آن شب وزیرِ میانه رُویِ سیاستمدارِ دانایِ خردمندِ خردوَرزِ شاه ضحاک -کُندرُو-نخست ،جشنی شاهانه برگزار کرد و سپس در تاریکی بامدادان به نزد پادشاه ضحاک رفته و از آمدن فریدون آگاهش کرد .شاه ضحاک نیز پس از شنیدن سخنان کندوری خردمند در مورد رفتار فریدون با همسران او ،با سپاهی به سوی نبرد با فریدون رفت .از آن سوی نیز ،سپاهیان فریدون و همگی مردم عادی(:بهنجار)با هم به مقابله(:رویایی با) آن سپاه برخواستند .اما پادشاه ضحاک نتوانست از رشک(:حسد)خویش پیشگیری کند و در حالی که سراپا در زرهی پولادین بود ،جداگانه به نزدیک کاخ رفته و هنگامیکه شهرناز و ارنواز را در آغوش فریدون دید که به او نفرین میکنند ،خشمگین شده و برای ریختن خون آنها یورش برد که ....
********** بخش شانزدهم **********
پس فریدون ده زیرکنگ پیشگولیگی تکن اَل آپارده گرزنه و ضحاکینگ باشونان وورده وایسیرده که بلسنه اولدره که آسماندان بیر فرشته گَلده و منع اده بلسنه بو ایشدن و دده که بونینگ هنوز اُولم وقته دگل واُونو داغا آپاردلار و فریدوننگ ایپینن باغلادولار و خلقه ده دده که گدیز زندگانلیگیزی قولجونه و اونن سُورا ضحاکو اَله باغلو دماوند داغونا چکده وهله ایسیرده اُولدره که فرشته بلسنه منع اده و فریدونده ضحاکو هله دماوند داغوندا محکم ایپلرنن بیر اوزاق اشکفتنگ.تهنه باغلادو.و بواولدو که زیرکنگ پیشگولیگه راست اولده ضحاک مغز ییننگ  منگ ایل پادشالیگه فریدون فرخ اَلنه  اتاسونونگ قانو جهانو خوب وپِس دن آیردن سُورا آخره یتیشده


. نیشابوری (زهرا  مرادی نیا)
********* پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : **********
پس از ساخت گرز ؛فریدون و برادرانش(:کیانوش/پرمایه)با سپاهی بزرگ به راه افتادند تا اینکه در سرزمین تازیانی یزدان پرست ؛شب هنگام ،فرشته ای آمده و اَفسونهای رهایی از بندها وجادوها را به فریدون آموزش داد .نیمه شب کیانوش/پرمایه برخواسته و سنگ بزرگی از بالای کوه بر سر فریدون انداختند .اما فریدون از خروش سنگ برخواسته و سنگ را درجایش ایستاند ،و او همچنین ازین خیانت(:دُشمنیاری) نیز چشم پوشانید . آنگاه سپاهیان فریدون به همراه کاوه و درفشَش تا نزدیکی اَروَند رود(:دجله) تاختند اما رودبان گفت :"تنها کسانی میتوانند بگذرند که از خود پادشاه ضحاک ،پروانه داشته باشند.!"پس فریدون با خشم و اسپش گلرنگ ،از اروند گذشته و به سوی گَنگ دِژهُوَختش(:بیت المقدس)تاختند تا اینکه به کاخ سر به آسمان کشیده ی شاه ضحاک رسیدند .پس فریدون ،پرشتاب با گرز گاوسرش بر سَردَرِ کاخ پادشاه ضحاک و نیز دیوها/جادوگرهای نگهبان کاخ شاه ضحاک کوفته و نابودشان کرد .اما هرچه جستجو کرد ؛پادشاه ضحاک را نیافت پس ....
********** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : *********
فریدون پس از کاوُش بسیار ،پادشاه ضحاک را نیافت !دختران جمشید ؛پس از آزادی بدستِ فریدون و آگاهی از کیستیِ او ،به او گفتند شاه ضحاک به هندوستان رفته تا کسانی که نشانه های فریدون را دارند را خوراک مارهای شانه اش کند.آن شب وزیرِ میانه رُویِ سیاستمدارِ دانایِ خردمندِ خردوَرزِ شاه ضحاک -کُندرُو-نخست ،جشنی شاهانه برگزار کرد و سپس در تاریکی بامدادان به نزد پادشاه ضحاک رفته و از آمدن فریدون آگاهش کرد .شاه ضحاک نیز پس از شنیدن سخنان کندوری خردمند در مورد رفتار فریدون با همسران او ،با سپاهی به سوی نبرد با فریدون رفت .از آن سوی نیز ،سپاهیان فریدون و همگی مردم عادی(:بهنجار)با هم به مقابله(:رویایی با) آن سپاه برخواستند .اما پادشاه ضحاک نتوانست از رشک(:حسد)خویش پیشگیری کند و در حالی که سراپا در زرهی پولادین بود ،جداگانه به نزدیک کاخ رفته و هنگامیکه شهرناز و ارنواز را در آغوش فریدون دید که به او نفرین میکنند ،خشمگین شده و برای ریختن خون آنها یورش برد که ....
*********** بخش شانزدهم ************
پس فریدون میثل پِشگویی زیرک ، درجا دست به گورز گاوسریش بورد و ب فَرق پادشاه ضحاک کوبی و خواست او رَ هلاک کنه اما فریشته یی آسُمُنی اَمه و او رَ از ایکار منع کید با ای نصِحَت کی :هنو زمان مرگ او نِ اَمییه پس او رَ به کوه بورده و دَبَند.
فریدون هم دُستای پادشاه ضحاک رَ مَحکَم بست و مردوم رَ به ورگردیَن به زندگی عادی خادشا دعوت کید.بعد شاه ضحاک رَ دست بیستَ به دماوند کوه بورد و زمانی کی مِخواست او رَ بکشه ، فریشته دیبَرَ اَمَ و او رَ از ایکار منع کید.فریدون هم پادشاه ضحاک رَ د غاری بِ انتُها د همو دماوند کوه با رِسمُنای مَحکَم د بند کید و
ایجوری گواهی رفت پِشگویی موبد زیرک با پایان پادشاهی هزار سَلَ پادشاه ضحاک مغزخار د دماوند کوه و گروفتن انتُقام آبتین و پاک کیدن جهان از بِ خرَدا و بدا توسط فریدون فرخ.


. کردی با گویش کلهری (برگردان و بازبینی از یوسف)

فێرەێدون هەر جێور پێشگویی زیرەک وە گۆرز گاوسەرێ کۆتاگە ناو سەر زەحاک و تۆاس بێکۆشێگەێ وەڵێ فێرشتە لە ئاسمان هات وەپێ وەت کە ئیە وەخت مەرگێ نیە وە بۆوەرەێ ناو کێۆە و بوەسێەو ، فێرەیدۆن هەم دەسەیل زەحاک سێفت بەساگ ۆ باد وەتە مەردێم کە وە زێنەێ روژانەدان بێڕەسێن و اێکە زەحاک بێردە دەماۆەندو توۆواس بکوشێگەێ کە فێرشتەگە هەم ەاتەۆ وە نەیشتەێ ، فێرەیدۆن هەم ۆە ناوو ئێشکەڤت قێولێگ ۆ و ڕێسمانێ سێفتێ بەساگێەۆ وە ئەێ جۆرە بێو کە پێشگوێێ مەوبد زیرەک وە تێمام بیونێ پادێشاهێ هێزار سالە زەحاک مەخزخوەر لە دەماوند و گێردێن ئێنتقامێ ئابتین و تەمێیس کێردن دۆنیا لە کەم ئەقلەیڵ و گەنەیڵ وە دەس فێرەێدۆن ، حەقیقەت پەێدا کێرد


.ترکی (ناصر) (نیازمند بازبینی املایی)
******** پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( آ )   : **********
گرز دوُزلده نده ن سورا،فریدون قارداشلارین(:کیانوش/پرمایه)بئربیوک سپاهی نان یولادوشدی تابوُکه تازیانی یزدان پرست؛گئجه ،بئرفرشته گئلیب  تمام جادونون رفع ایئله مخین یولونی دئدی.گئجه یاریسی کیانوش/وپرمایه دوُروب وبئربیوک داش داغدان فزیدونون باشینا سال دیلار.امافریدون داشین سئسنن یوخودان دوُروبوداشین قاباقیندا دوُروب داشی ساخلادی،وفریدون بوُخیانت دن(:دُشمنیاری)باخیشلادی.اوُندافریدونون سپاهی کاوه ودرفشَش نیلن تاآَروَندرودون (:دجله)یانینایئتیشدیلراماکمیچی دئدی ؛"فقط اوُکسلرچایدان گئچه بئللرکه پادشاه ضحاک،پروانه سی اوُلا!"پس فریدون حیسلنیب واتینان گلرنگ،ارونده ن گئچیب وگنگ ساری
دِژهُوَختش(:بیت المقدس)گئدیلر تاکه کاخ شاه ضحاکا یئتیشدیلر.پس فریدون،عجله ینن قمه نی گوُتوروب کاخین قاپیسنا گئدیب ودیولر/نگهبان جادوگرلر که شاه ضحاکا خدمت ایئلیردیلروئردووهامیسین اوُلدورده.اماهرنقدردوُلاندی پادشاه ضحاکی تاپانمادی پس....
********* پیش درآمدی بر بخش شانزدهم ( ب )   : **********
فریدون چوخ اختارانان سورا،پادشاه ضحاک ی تاپانمادی!جمشیدین قیزلاری؛فریدونون ائلینن ازاد اوُلاندان سوراوبئلنده ن سورا که کمییده،بئلسینه دئدیلرکه شاه ضحاک هندوستاناسنین نشانه لریین دالیجا گئدیب تا بئلوی تاپا وائیلان لارین غذاسی ایلییه.اوُگئجه بئرمیانه رووزیرسیاستمدار بئلن وخردمندخردورزشاه ضحاک-کُندرُو-نخست،بئرجشنی ترتیب وئریب واوئ کئجه پادشاه ضحاکین یانینا گئدیب وفریدونون گئلمخینده ن اگاه ائلدی.شاه ضحاک کندوری چوخ بئلنن سوُزلرین ائشیدن سورا،فریدون اروادلارینا نجوررفتار اییلیر،بئرسپاهینن فریدونون جنگینه گئدی.اوُطرفده ن،فریدونون سپاهی ومردم هامیسی(:بهنجار)بئربئرینن قاباقیندا(:رویایی با)اوُ سپاهیلا دوُردولاراما شاه ضحاک اییله بئلمدی
رشک(:حسد)تماحکارلیخ ندان ال گئچه واوُزماندا که بئرزره فولاددان یدی گییدی.ایری کاخین یاخینینا گئدیب وزمانیکه شهرنازوانوازی فریدونون قوجاقیندا گوُردی که اونا نفرین ائلیلر،اعصبانی اوُلدی اونلاری قانینی توکماخا حمله ایلدی.......
********** بخش شانزدهم ***********
پس فریدون پیشگونین دئدیی کمین درجا ائلین پچاقاآپاریپ وائستدی که پیچاقی ضحاک پادشاهین باشینا وُئروب اولدورسین که اوُع زماندا بئر اسمانی فرشته گئلیب دئدی وقتی ئیتیش مئب وبوُنصیحت ی ائلدی:اوُنو بئرداغا اپار واوُردا باغلا.فریدون دا پادشاه ضحاکین اللرینی  باغلیئب  ودماوندین داغنا آپاردی وزمانی که ائستدی اوُلدره گئنه فرشته گلئیب بوایشین قاقینی الدی فریدون داضحاکی بئر بیوک غاردا زندانی ائیلدی وبچور پیشگو زیرک دئدخی کیمی پادشهلیخ مین ائلیخ ضحاک آخیرناچاتیب.فریدون دا بتون دنیادا نقدرسیفه پادشاه وارئدی تمیزلئب .



.Uzbek (by Tahir, Not Reviewed)
**********  Prelude A ********
Keyin bir tayoq; va uning aka-uka mumkin ko'rib chiqaylik (K/Rih)emas, dam ... edi farishtaning hatto kechasi bilan askar Tasman bo'lishi er keldi kurash tomonidan asundi erkinlik dan shackles o'quv Alliance .Midnight/Rih bosh tog ' yuqori itlar katta tosh yotgan qarash edi .Lekin drais bu afstand tosh va tosh bo'kirayotgan imkonini beradi, va, shuningdek, edi(:dhenry). Keyin Eron, noyob, shu bilan birga, Qo'shma Shtatlar va hatto yaqin qiluvchi tavaqalar ... arvand Daryo (Tigris), u dedi, lekin rodan dedi :"faqat kishilar mumkin rioya shoh, zahhak, va kapalaklar".Shunday qilib, xafa bo'lishadi va g'azablanib bilan qarab eshak earring, va hokazo. Bu waterfront o'tgan, dhosts (Quddus)men sky uchun shoh zahhak keldi Saroyi rahbari qadar aytgan edi .U tortdi, tizimlari va h. k. Shohning Saroyida portico OSR zahhak yopishib, uning jinlar bilan zahhak Shohning surgi va shuningdek,/ va Sabodan köfte Saroyi muhofaza qilish adorei .Lekin dengiz. Bas, u shoh Zahhak, ....
*********  Prelude B ********
Kashf qarab keyin. Shoh zahhak ayg'oqchilari !Qizlar. Ozod beri yangi mahsulot, qarash bor va og'irlik unga pufak, dedi: "King, tizim ilon uning yelkasiga boqish uchun signallari deb Hindiston ko'tarildi, zahhak.Bu kecha, o'zbekiston uchun Yaqin Sharq, Siyosiy, ilm-Fan, davlat, cho'ponlarni fayl zahhak -Dora bu explorer-bosh vazir, quvonchli Shoh bo'lib, keyin qorong'u respublikasi ertalab ko'z shoh, zahhak ketdi keyingi ko'rib chiqish ahh .Shoh ham uning xotinlari bilan kuch faridun dan indori hukumat so'zlarini eshitish so'ng zahhak, mourners bordi bilan jang uchun bir askar .Boshqa tarafdan. Eron, tizimi va barcha normal odamlar(:normal)bilan(:tush) Korpus prosed, deb .Lekin shoh deb emas(:lekin buni oldini olish uchun esa, aslida, armored - Paladin. zahhak Oltin Saroyiga yaqin alohida va mashhur model va meni tizimi quchoq uslubi ko'rsatish la'nati, men emas, deb ko'rish qachon. G'azab qon to'kish da, raqobatchiligi tufayli qozongan ular....
********** 16Th Part **********
Shunday qilib, ko'rib, bunday deb bashorat, tez,-sayt qo'l tayoq OSR, toj, Shoh zahhak, taqillatdi, eshikni, - so'radi unga halok, balki fayl mumkin hech qanday yog'ingarchilik, kel, va u bo'ladi sinwar blokirovka bilan yo'l-yo'riq, deb : "keyin marta uning o'limi? Tog'lar bo'ldi, chunki, va kengaytirish" .Noyob, shuningdek, qo'l shohi, zahhak mahkam clamp sizning odamlar qaytish uchun normal hayot, topish o'zlari taklif qildi, keyin Shoh zahhak qo'l qarab damavand tog' guruh, va qachon ular xohlagan uni o'ldirish uchun, farishta keladi yana u bo'ladi sinwar taqiqlangan .Tizim fayl nomi g'orda abadiy shu damavand tog' bilan warps kompaniya, darband qishlog'i, va shuning uchun sertifikat edi bashorat edi, u aqlli bilan end shohligi minglab yillar shoh zahhak, Oskar ham damavand tog' va olish Ken, abtin va dunyoning bo'lak va u orqali qarab Farouk

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML