در ستایش خرد
خرد بهتر از هر چه ايزد بداد
ستايش خرد را به از راه داد
خرد رهنماى و خرد دلگشاى
خرد دست گيرد بهر دو سراى
ازو شادمانى و زويت غميست
و زويت فزونى و زويت كميست
خرد تيره و مرد روشنروان
نباشد همى شادمان يك زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
كه دانا ز گفتار او بر خورد
كسى كو خرد را ندارد ز پيش
دلش گردد از كرده خويش ريش
هشيوار ديوانه خواند ورا
همان خويش بيگانه داند ورا
ازوئى بهر دو سراى ارجمند
گسسته خرد پاى دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگرى
تو بىچشم شادان جهان نسپرى
نخست آفرينش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
كزين سه رسد نيك و بد بىگمان
*****
جوانی خردمند و برتر منش
به گیتی ز کس نشنود سرزنش
همه ساله خرم ز کردار خود
پسندیده مردم پر خرد
خردمند پیروز با هنگ و سنگ
به نیک و بد خود شناسد درنگ
**
کنون ای خردمند بیدار دل
مشو بدگمان پای برکش ز گل
توانا و دارا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست
چون گردن به اندیشه زیر آوری
ز هستی مکن پرسش و داوری
****
بد و نیک بر ما همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
****
اگر یار باشد روان با خرد
به نیک و به بد روز را نشمرد
***
خرد باد جان تو را رهنمون
که راهی دراز است پیش اندرون
خردمند بادی و پیروز رای
به پاکی بماناد مغزت به جای
****
هر آنکس که دارد روانش خرد
سر مایه کارها بنگرد
****
خردمند را شاد و نزدیک دار
جهان بر بداندیش تاریک دار
بخور هر چه داری و بر بد مکوش
زگیتی به مرد خرد دار گوش
****