مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

علل ماندگاری شاهنامه

در حدود سال 329 هجری قمری در روستای « باژ» طابران طوس کودکی متولد شد که نام و یاد او تا ابدالدهر باقی خواهد ماند او کسی است که زبان فارسی را حیاتی دوباره بخشید و سخن را به اوج قله اعزاز و اکرام رسانید .
حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگترین شاعر حماسه سرای ایران است که شهرت او نه تنها تمام ایران بلکه اقصی نقاط جهان را در نوردیده است سخن او در اوج سلاست و سلامت و فخامت است شاهنامه او تنها کتاب داستان نیست بلکه کتابی است سرشار از حکمت ، فلسفه ، اخلاق و مسائل اجتماعی ، پند و نصیحت مسائل روحی و روانی، نظامی و سیاسی و ... . کتابی است که در جامعیت گوی سبقت را از دیگر کتب ربوده است
اگر   جمله ی  شاعران   کهن
در آیند و سازند کنون انجمن
گواهی دهند شعر او برتر است    
نگارنده بر شده گوهر است
یکی از اصلی ترین دلایل ماندگاری کتاب ها بهره جستن از دریای معارف قرآن کریم است فردوسی نیز که حکیمی فرزانه بوده است به قدر همت و فهم خویش از این سفره گسترده و بیکران توشه و زاد راه برداشته است و سخن خود را از ین ره چون قرآن مانا و جاودان ساخته است در کتاب سخن و سخنوران از استاد فروزانفر درباره اسلوب و روش کار فردوسی در شاهنامه آمده است « اسلوب و روش نظمی شاهنامه از اسلوب قرآن گرفته شده است » همین استعانت از قرآن کریم است که سخن او را چون سخن حافظ ( حافظ قرآن ) طوطیان شکر شکن در هر محفل و مجلسی نقل می کنند . ذهن سیال فردوسی و قدرت کلام او سبب ایجاد اشعاری نغز شده است که اوج حماسه و حماسه سرایی را به نمایش می گذارد . کلام او افلاک را می پیماید و بر ستیغ ادب و بلاغت می نشیند و نمونه ای والا از شعر سهل و ممتنع است در جای جای شاهنامه ارادت فردوسی را می توان نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت احساس کرد
چه گفت آن خداوند تنزیل وحی    
خداوند   امر   و  خداوند   نهی
که من شهر علمم ، علیم در است    
درست این سخن گفت پیغمبر است
اگر چشم داری به دیگر سرای       
به نزد نبی و علی گیر جای
بر این زادم و هم بر این بگذرم    
همانا که خاک پی حیدرم
خشم و خروش فردوسی در شاهنامه همیشه در برابر پادشاهانی است که پا از گلیم خود بیرون نهاده اند و روح پهلوانان ایرانی را آزرده اند خود فردوسی نیز چنانکه دانم و دانی از ظلم و ستم شاهان بی نصیب نمانده است و حدیث سلطان محمود و فردوسی بر کسی پوشیده نیست. او در شاهنامه در داستان رستم و سهراب چنین داد سخن سر می دهد
چو خشم آورم شاه کاووس کیست     
چرا طوس یازد به من طوس کیست
زمین بنده و رخش ، گاه من است       
نگین ، گرزو مغفر ، کلاه من است
فردوسی خاک در دهان پادشاهان بیدادگر می پاشد و آنان را به کرنش و تعظیم وامی دارد ، کاووس خطاب به رستم می گوید:
چو در شد ز در شاه بر پای خاست    
بسی پوزش اندر گذشته بخواست
چو آزرده گشتی تو ای پیلتن       
پشیمان شدم ، خاکم اندر دهن
و این همه را فردوسی ، به زیبایی و با زبانی نرم و سلیس و در عین حال محکم و با صلابت – که یکی از ویژگی های سخن « سهل و ممتنع » است – بیان می کند . ببینید فردوسی چه سان صحنه¬ی معرفی رستم به سهراب را توسط تهمینه به تصویر کشیده است و با چه کلماتی ، افتخار و غرور یک زن را نسبت به شوهرش بیان می دارد:
تو پور گو پیلتن رستمی            
ز دستان سامی و از نیرمی
ازیرا سرت زآسمان برتر است          
که تخم تو زان نامور گوهر است
جهان آفرین تا جهان آفرید           
سواری چو رستم نیامد پدید
وقتی فردوسی قدم به میدان بلاغت و فصاحت می گذارد ، دیگر صدایی از عنصری و فرخی و معزی و دقیقی و دیگران شنیده نمی شود . سهل و ممتنع بودن سخن را می توان از عوامل مانایی و جاودانگی سخن بشمار آورد فردوسی نیز از نامداران اینگونه سخن است دکتر ذبیح الله صفا در جلد یک کتاب تاریخ ادبیات خود درباره سهل و ممتنع بودن سخن فردوسی چنین گفته است « این شاعر در بیان افکار و نقل معانی از نثر به نظم و رعایت سادگی و زبان و فکر و صراحت و روشنی سخن و انسجام و متانت کلام به درجه ای از قدرت و مهارت دست یافته است که سخن او همواره در میان استادان به منزله سخن « سخن سهل و ممتنع » تلقی شده است» .
یکی از عوامل اصلی ماندگاری سخن فردوسی پاکی زبان و عفت لسان اوست . در تمام شاهنامه یک لفظ یا عبارت مستهجن دیده نمی شود و پیداست که فردوسی از آلوده کردن اثر خود به هزلیات و قبایح احتراز داشته است و هر جا به مقتضای داستان ، مجبور بوده است مطلب شرم آمیزی را بیان کند ، بهترین و لطیف ترین عبارت را برای آن می یافته است چنانکه در داستان ضحاک ، آن جا که می خواهد بگوید پسری که به کشتن پدر راضی شود « حرامزاده» است این گونه می سراید:
به خون پدر گشت همداستان       
ز دانا شنیدم من این داستان
که فرزند بد گر بود نره شیر            
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانش سخن دیگر است     
پژوهنده را راز با مادر است
فردوسی بزرگ هیچ گاه کلمات سبک را در شعر خود راه نداده است و هرگاه ناچار می شد تا به مسائل مگو اشاره ای داشته باشد آن را با اشاره و تشبیهات زیبا بیان کرده است به این نمونه توجه نمایید:
ز شبنم شد آن غنچه تازه پر         
و یا حقه لعل شد پر ز در
به کام صدف قطره اندر چکید         
میانش یکی گوهر آمد پدید
بدانست رستم که او بر گرفت        
تهمتن به دل مهرش اندر گرفت
ملک الشعرای بهار ، در مقاله ای درباره شعر خوب چنین نگاشته اند : « اساس شعر خوب ، احساسات شدیده و اخلاق عالیه شاعر است . شعر خوب یعنی احساسات موزونی که از دماع پرهیجان و از روی اخلاق عالیتری برخاسته باشد . لغت ، اصطلاحات و حسن ترکیب ، سجع و وزن و قافیه ، صحت یا سقم قواعد و مقررات نظمیه ، این ها هیچ کدام در خوبی و بدی شعر نمی تواند حاکم و قاضی واقع شوند هرچه هیجان و اخلاق گوینده در موقع شعر گفتن ، یا ساختن یک غزل قوی تر و نجیب تر باشد آن شعر بهتر و خوبتر است ... به این شعر فردوسی دقت کنید :
میازار موری که دانه کش است         
که جان دارد و جان شیرین خوش است
چون این شعر دارای معنی و مفهومی است که در تمام ملل عالم ، مقدس است و خود شاعر نیز این صفت را دارد و در موقع گفتن این شعر یک حس شدیده و تاثر فوق العاده بوده ، این است که در هر زبان و هر زمانی می توان این شعر را ترجمه نموده و خوانده و تمجید نمود »
فردوسی شاعری است که سخن در دست او چون خمیرمایه ای است که به هر صورت که بخواهد بدان شکل می دهد او هیچ گاه در تنگنای قافیه قرار نگرفته و چون مولوی بدان نیندیشیده است .
فردوسی شاعری است که از میان مردم برخاسته است و در میان مردم زندگی کرده است و در میان مردم از دنیا رفته است سخن او چون از دل بر آمده است لاجرم بر دل مردم نیز نشسته است وجود امثال و حکم بسیار در شعر او حکایت ازین است که او برای به کرسی نشاندن مقصودش از فرهنگ عامه و فولکلور جامعه خود نهایت بهره وری را داشته است و بدین منظور شعر خود را با صنعت ارسال مثل آذین می بندد
ز گفت سیاوش بخندید شاه       
نبد آگه از« آب در زیر کاه »
در وطن پرستی فردوسی هیچ شک و تردیدی وجود نداشته و ندارد او در سرتاسر شاهنامه از ایران و ایرانی به بزرگی یاد می کند و جان خود را بارها مانند آرش کمانگیر فدای نام ایران می سازد هر جا در شاهنامه ایرانیان شکست می خورد او ناله های جانگداز از دل بر می کشد و سوز ناله او از فحوای سخنش پیداست.
دریغ است که ایران ویران شود       
کنام پلنگان و شیران شود
چو ایران نباشد تن من مباد         
بدین بوم و بر زنده یکتن مباد
فردوسی شاعر خرد و خردگرایی است او به اهمیت علم و دانش واقف است و شاهنامه خود را با نام خداوند جان و خرد می آغازد
بگو تا چه داری بیار از خرد          
که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد افسر شهریاران بود              
خرد زیور نامداران بود
خرد زنده جاودانی شناس            
خرد مایه جاودانی شناس

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

+1 # سارا 1392-11-04 15:14
جالب بود ولی به درد تحقیق من نخورد
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML