مکش مورکی را که روزی کش است
- توضیحات
- دسته: پژوهشها
- بازدید: 7744
ابوالفضل خطیبی
در شاهنامه هنگامی که تور قصد کشتن ایرج را می کند، ایرج به برادر می گوید:
مكش موركي را كه روزيكش است
كه او نيز جان دارد و جان خوش است
اما چنانکه می دانیم در بوستان سعدی این بیت به صورت زیر آمده و همین صورت نیز مشهور خاص و عام است
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
استاد نازنین ما دکتر جلال خالقی مطلق - که دیر زیاد آن خداوندگار- بر اساس کهن ترین نسخه ها این بیت را به صورت بالا هم در چاپ 8 جلدی و هم در چاپ دو جلدی تصحیح کرده است و چنانکه از پیش معلوم بود مخالفتهایی را هم برانگیخت، ولی به گمان بنده تصحیح استاد بسیار دقیق و علمی است؛ چرا؟ عرض می کنم:
هر مصحح برای تصحیح متن، اصولی برای خود دارد و این اصول را همه جا رعایت می کند. به طور کلی چنانچه مصححی نسخه ای را به عنوان نسخۀ اساس انتخاب کرد، نباید بدون دلایل و شواهد قانع کننده نویسشهای آن را فدای نسخه های جدیدتر و کم اعتبارتر کند. در این مورد، نسخه های کهن همان صورتی را دارند که استاد در متن آورده است و هیچ دلیلی هم وجود ندارد که بخواهیم نویسش سعدی یا نسخه های جدیدتر را در متن بگذاریم. این عادت ذهنی ماست که از بچگی با آن صورت معهود خو گرفته است و این دلیل نمی شود که نویسش دیگر درست نباشد. به گمان بنده، گذشته از نسخه های کهن و برخی متون کهن، دلایل و شواهدی نیز گزینش استاد را نیک تأیید می کنند، به شرح زیر:
1.هرکدام از دوصورت در بافت متنهای خود خوش نشسته است. در حکایت سعدی، شبلی در انبان گندم خود، مورچه می بیند و آنها را به مآوای خود بازمی گرداند؛ زیرا تنگدلی مور را مروت نمی داند. در اینجا که شبلی نمی خواهد مورچه ها را بکشد که سعدی بگوید : مکش مورکی.... صورت بیت متناسب با حکایت اوست و این صورت را یا در نسخه ای از شاهنامه به خاطر داشته و یا بیت فردوسی را متناسب با حکایت خود تغییر داده است. از آن سو در داستان ایرج در شاهنامه، به هیچ روی سخن از آزار ایرج نیست. قصد کشتن در کار است و آن هم چه کشتنی و این را ایرج به خوبی حس کرده است، بنگرید بیتهای پیش و پس این بیت را که لفظ و معنی در اوج است:
مكش مر مرا كهت سرانجام كار
بپيچانَد از خون من كردگار
پسندي و همداستاني كني
كه جان داري و جانستاني كني...
مكن خويشتن را ز مردمكُشان
كزينپس نيابي خود از من نشان
بر این اساس در این بافت ایرج می گوید: مکش مورکی، یعنی ضعیفکشی مکن، نه آنکه میازار.
2.در حکایت سعدی داستان دربارۀ شبلی و مور است و این بیت سخن شبلی است در مورد مورچۀ واقعی در انبان، اما در شاهنامه مورچۀ واقعی در کار نیست و ایرج که بدون سلاح و از روی خیرخواهی نزد برادرانش رفته است، خود را با یک مورچۀ ضعیف و بی پناه می سنجد و به تور می گوید: که او نیز جان دارد و جان خوش است. برادر جان، نکش، من هم مانند مورچۀ ضعیف جان دارم و جان خوش است. در این مصراع «نیز» در بافت داستان بسیار مهم است.
3. در حکایت سعدی سخن از دانه های واقعی گندم است و از همین رو صفت دانه کش در بافت داستان خوش نشسته است، ولی در شاهنامه، مور نیاز حتمی ندارد که دانه کش باشد، می تواند غیر دانه را هم بکشد (روزی کش).
دیدگاهها
در بخش پادشاهی فریدون، آنگاه که ایرج با همداستانی دو برادرش (سلم و تور) در ریختن خون وی روبرو میگردد، سخنانی بر زبان میراند که از جمله آنها بیت مشهور زیر میباشد {میازار موری که روزی کَش است/ که جان دارد و جان شیرین خوَش است} این بیت بسیار چالش برانگیز شده و بسیاری از استادان و محققان و پژوهشگران در پیوند با آن اظهار نظر نموده اند، با این وجود عدهای با استناد به دستنویس فلورانس و ،،، ریخت درست را به اینگونه میدانند {مکش مورکی را روزی کش است/ که او نیز جان دارد و جان خوش است} برای کوتاه شدن کلام از ذکر کیفیت ضبط بوستان و فرائدالسلوک و کمال خجندی و ،،، صرفنظر نموده و موضوع را از زاویه دیگری بنگریم
عدهای که ضبط خالقی مطلق را درست میدانند، بر این باورند که اساسا سخن از «آزار» در میان نیست، برداران ایرج به «ریختن خون» وی همداستان شدهاند، بنابراین «میازار موری» نمیتواند گزینشی همسو با داستان باشد، چون سخن از کشتن ایرج است، پس «مکش مورکی» با روند داستان همسویی مطلق دارد. میدانیم که عوامل بسیاری دست به دست یکدیگر داده اند تا ایرج نزد فریدون محبوبیت ویژهای یافته و البته دربردارنده یک رابطه عاطفی عمیق میان پدر و پسر نیز باشد. فریدون از دوری آن دو پسر دلتنگ نیست، سخنی نیز بر زبان نمیراند، اما هنگام دور شدن ایرج میگوید {ﺯ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﯾﮑﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﻦ/ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﻓﺮﺳﺘﻢ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﻧﺠﻤﻦ/ ﻣﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﺑﯿﻨﻢ تو رﺍ تندﺭﺳﺖ/ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﺭﻭﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ توست} فریدون فرخ، روشنی روان خود را از دیدار ایرج وام دارد، این رابطه عاطفی بسیار عمیق و قابل لمس است، از سوی دیگر، در آغاز رخدادهای مربوط به ایرج سراینده به این واقعه اشاره میکند که {ﺑﺮ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ اﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﺭﺍﺯ/ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﺭ ﻫﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﺍﺯ/ ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﺷﺪ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩ/ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﺑﻬﺎﺭ ﺍﻧﺪﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﮔﺮﺩ} فریدون دیگر فریدون پیشین نیست، خم آورده بالای سرو سهی، رخ ارغوان وی زعفران و تنش لرزان است، او پیر و سست و ناتوان است، پدر بر پسر مهر بسیار دارد، اگر بشنود آن دو بیداد و بدمهر آسیبی بر ایرج رساندهاند سخت آزرده میگردد، فریدون اگر ایرج را نبیند روشن روانش تیره میگردد. اما بیتهای مربوط به این بخش چه میگویند؟ {۱- ﻧﯿﺎﯾﺪﺕ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﭻ ﺑﯿﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯼ/ ﻧﻪ ﺷﺮﻡ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ همین است ﺭﺍﯼ
۲- ﻣﮑﺶ ﻣﺮ ﻣﺮﺍ ﮐﺖ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭ/ ﺑﭙﯿﭽﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﮔﺎﺭ
۳- پسندی و همداستانی کنی/ که جان داری و جان ستانی کنی
۴- مکش مورکی را که روزی کَش است/ که او نیز جان دارد و جان خوَش است
۵- ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﭼﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻤﺮ/ ﭼﻪ ﺳﻮﺯﯼ ﺩﻝ ﭘﯿﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﭘﺪﺭ}
وقتی کرسی زرین بر سر ایرج فرود میآید زنهار خواهانه میگوید : از خدا نمیترسی؟ از پدر شرم نداری؟ بر آنی که مرا بکشی؟ ۲- مکش مرا که یزدان تو را در هم میپیچاند. ۴- میازار پدر را، او خوش است که زنده است. ۵- خون مرا بریزی، پدر را آزرده ای! (دو بیت بعد) ایرج پیش از آنکه «در بیت ۲» برای مرگ خود زنهار بخواهد، شرم از پدر را «در بیت ۱» به برادر گوشزد میکند «در بیت ۵» نیز چنانکه پیداست به «سوختن دل پدر» بیشتر توجه دارد تا «مرگ خود!» وجود پاک ایرج از غم «آزار و سوز و گداز پدر» بیشتر در هم پیچیده تا «مرگ خویشتن» تو گویی مهر ایرج بر پدر فراتر از مهر بر خویشتن است. ایرج «جوانمرد» سلم و تور «ناجوانمرد» را به ترس از خدا، همچنین شرم و آزرم و آزار «پیر گشته پدر» بیم میدهد، بنابراین مخاطب سخن «فریدون سالخورده» است، نه ایرج!!! ایرج به برادرانش میگوید «پدر» پیر و فرتوت و ناتوان شده است، با کشتن من «پدر» را میازارید، براستی در این بیت سخن از «آزردن» پدر است نه «کشتن» ایرج. ضبط «مکش مورکی» ایرج را فردی بیمهر شناسایی مینماید، پسری که علیرغم دلبستگی و مهر فراوان پدر، یادی از پدر پیر و آزرده خود ننموده، تنها در اندیشه زنده ماندن است. درد و سوز و آزار پدر (میازار موری) بعدها در جای دیگر (نامه پیران به گودرز) اینگونه رخ مینماید {ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﺷﺪ/ ﮐﺠﺎ ﺍﯾﺮﺝ ﻧﺎﻣﻮﺭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ} بر اساس آنچه رفت همچنین روند داستان، ملاحظه میگردد که ایرج یکبار میگوید «مکش مر مرا ،،،» یکبار نیز میگوید «میازار موری ،،،» یا در واقع «میازار پدر را»
بنابراین در بیت مورد بحث سخن از «کشتن ایرج» نیست، بلکه سخن از «آزردن پدر» است. بیت بگونه مشهور آن (همسو با آنچه سعدی در بوستان آورده) و با ریخت {میازار موری که روزی کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است} همسو با روند داستان بوده همچنین رابطه عاطفی دوسویه میان پدر و پسر را به زیبایی به تصویر کشیده است، چراکه روی سخن ایرج در این بیت «پدر سالخورده» میباشد و بیش از مرگ خود، نگران آزار اوست. مهدی اللهیاری