حمدالله مستوفی و نخستین ویرایش شاهنامه

ایران شناسی، شماره 4 زمستان 1383
جلال متینی

حمدالله مستوفی ، مورخ ، جغرافیدان ، و شاعر پر کار اواخر دوران ایلخانان مغول ، اهل قزوین بود و در دستگاه خواجه رشید الدین فضل الله ( وزیر غازان خان و الجاتیو ) ، و سپس در دستگاه پسر وی ، غیاث الدین محمد ( وزیر ابوسعید بهادر خان ) ، به خدمات  دیوانی اشتغال داشت.  تاریخ تولد و وفات او روشن نیست ولی به قرائتی تولدش در حدود سال 680 و درگذ شتش بعد از سال 744 هجری قمری بوده است . از آثار اوست تاریخ گزیده ، نزهت القلوب – از مراجع و متون معتبر تاریخ و جغراقیا به زبان فارسی – و نیز تاریخ منظوم به نام ظفرنامه شامل هفتاد و پنج هزار بیت در بحر متقارب که به تقلید از شاهنامه ی فردوسی سروده و مشتمل است بر تاریخ ایران از سقوط ساسانیان تا حوادث سال 736 . آخرین اثر وی « ذیلی » است که بر ظفرنامه نوشته و در آن اخبار تاریخی را از سال 736 تا 744 هجری آورده ، و نیز اطلاعات قابل توجهی درباره ی زندگی خودش به دست داده است.
حمدالله مستوفی پیش از آن که به نظم ظفرنامه و تآلیف تاریخ گزیده و نزهت القلوب بپردازد ، مدت شش سال به تصحیح شاهنامه ی فردوسی مشغول بوده است و نسخه ای از آن فراهم ساخته که حائز اهمیت بسیار است ، حداقل از این نظر که وی قریب پنج قرن پیش از آن که اروپاییان – از آغاز قرن نوزدهم میلادی به بعد – به تصحیح شاهنامه بر اساس نسخه های خطی مختلف بپردازند ، مستوفی به آشفتگی نسخه های شاهنامه در دوران حیاتش به یادگار گذاشته است که امروز فقط دو نسخه از آن موجود است . این هر دو نسخه در حاشیه ی کتاب ظفرنامه ی وی کتابت شده است . یکی از این دو نسخه مکتوب به سال 807 است و در کتابخانه ی بریتانیا به نشانه ی 2833Or.   محفوظ است و دیگری مکتوب به سال 808 که به شماره ی 2042 در موزه ی آثار اسلامی و ترک استانبول موجود است . 1
نویسنده ی این سطور ، در این مقاله تنها به اختصار به معرفی شاهنامه ی تصحیح مستوفی و تعیین حدود ارزش آن در مطالعات مربوط به شاهنامه ی فردوسی می پردازد . مستوفی در مقدمه ی ظفرنامه آن جا که از نثر و نظم و تفاوت آن دو سخن به میان آورده، به علاقه ی خود به خواندن کتاب نیز اشا ره کرده و آن گاه به شاهنامه پرداخته است :
.... بدی میل طبعم به سوی کتاب       نمودی تآمل ز هر فصل و باب
به خواندن دل و جان برافروختی          همی وام دانندگی توختی
چنین تا زشهنامه شد بهره مند         ندیدم بر ان گونه شعری بلند
به صورت شده عین ماء معین            به معنی شده محض درئمین
به صورت حکایات آن دلگشای            به معنی روایات آن جان فزای
به صورت به خواندن همه دلپسند           به معنی به دانش همه سودمند ...
ولیکن تبه گشته از روزگار                چو تخلیط رفته در او بیشمار
ز سهو نویسندگان سر به سر            شده کار آن نامه زیر و زبر
ز دست بدان نیک شوریده حال           گذشته بر آن نامه بسیار سال
نبوده کسی را به تنقیح آن                هوایی شده نامه شوریده ز آن
سخنهای او را شنیدم نخست               به قولی صحیح و به لفظی درست
که بودش عدد شصت باره هزار             همه بیتها چون در شاهوار
در آن نسخه ها اندر این روزگار            کمابیش پنجاه دیدم شمار
در آن بیت بد بود هم ریخته                شبه وار با در بر آمیخته
چو دیدم بسی نسخه های چنین          از آن نامه گشتم دل اندوهگین
که فردوسی اندر سخن گستری             برافراشت رایات شعر دری
مروت ندیدم که آن داستان                   کژی یابد از جهل ناراستان
ز بهر روانش در این کار جهد             نمودم بر آن دست توفیق عهد
بی دفتر شاهنامه به کف                   گرفتم ز دانش چو در از صدف
برون آوریدم یکی ز آن میان                در او شد سخنها لطیف و عیان
به شش بار بیور سخن شد پدید              که در اول آن بر سخن گسترید
در این کار شش سال گشت اسپری         که دری شد آن باک در دری
چو گشت از مقابل سخنها تمام            به تجدید شد نظم آن با نظام
کشیدیم در سلک کتبت ورا                    در آن تازه شد بار رتبت ورا
بیفزود آن نامه را رنگ و بوی              به نقلش مهان را فزود آرزوی
بدیدند یکبارگی دوستان                      که از من برافروخت آن بوستان 2
در ابیاتی که مستوفی درباره ی شاهنامه ی فردوسی سروده یک موضوع کاملا" روشن است و آن این است که شاهنامه ی فردوسی تا روزگار وی ، به سبب « سهو نویسندگان » و «تخلیط » بیشمار دگرگون شده بوده است ، به طوری که در آن ابیات خوب و بد در کنار هم قرار گرفته بودند . پس او در صدد برمی آید که با توجه به نسخه های موجود شاهنامه ، شاهنامه ای منقح در اختیار علاقه مندان قرار بدهد . سئوال این است که وی برای این کار چند نسخه از شاهنامه در اختیار داشته است ؟ او یک جا فقط به لفظ « نسخه ها » اشاره کرده است و در بیت دیگر به « بسی دفتر شاهنامه » ، و در مصرع دوم همان بیتی که به « نسخه ها » اشاره کرده ، عدد « پنجاه » را نیز آورده است ( « کما بیش پنجاه دیدم شمار » ) . آیا « پنجاه » توضیحی ست دقیق برای تعداد « نسخه ها » و « بسی دفتر شاهنامه » ؟ آیا او به راستی پنجاه نسخه از شاهنامه ی فردوسی را در اختیار داشته و تصحیح شاهنامه را بر اساس این 50 نسخه در مدت 6 سال به پایان رسانیده است ؟ با آن که تأیید این موضوع دشوار است زیرا وجود پنجاه نسخه از شاهنامه – در فاصله ی سالهای 714 تا 720 قمری در یک شهر بسیار بعید می نماید ، ولی به یاد داشته باشیم که حمد الله مستوفی در دستگاه خواجه رشید الدین فضل الله وزیر خدمت می کرده و به احتمال قوی به کتابخانه و دیگر امکانات « ربع رشیدی » که بی نظیر بوده دسترسی داشته است . بحث بر سر عدد « پنجاه » است ، نه « نسخه ها » و « بسی دفتر شاهنامه » . زیرا دو مورد اخیر را به آسانی می توان به این صورت تعبیر کرد که وی « چند » نسخه ی شاهنامه در اختیار داشته است نه 50 نسخه ، عزت الله رستگار در پیشگفتاری که بر ظفرنامه نوشته ، به استناد همین بیت معتقد است که مستوفی از 50 نسخه برای تصحیح شاهنامه استفاده کرده است . 3 در حالی که ابوالعلاء سودآور می نویسد عدد « پنجاه » اشاره است به تعداد ابیات شاهنامه هایی که مستوفی در اختیار داشته ، نه تعداد نسخه ها . 4
از سوی دیگر مستوفی پس از آن که به زیر و زبر شدن شاهنامه به علت سهو نویسندگان و ....اشاره کرده است می گوید :
سخنهای او را شنیدم نخست        به قولی صحیح و به لفظی درست
کی بودش عدد شصت باره هزار      همه بیتها چون در شاهوار
آیا این دو بیت اشاره ای است به این روایت مشهور که فردوسی شاهنامه را در شصت هزار بیت سروده بوده است ، و یا به این روایت که محمود غزنوی پس از آن که در صدد دلجویی از فردوسی برآمد شصت هزار دینار برای وی فرستاد ، 5 نه این که مستوفی چنین شاهنامه ای را شخصا دیده بوده است . زیرا اگر وی شاهنامه ی شصت هزار بیتی را در اختیار داشت که همه بیتهای آن چون در شاهوار بود ، دیگر تصحیح شاهنامه موردی پیدا نمی کرد . لفظ « شنیدم » در بیت نخست نیز موُید این استنباط تواند بود که وی روایت شاهنامه ی شصت هزار بیتی را شنیده و خوانده بوده است . اما وی چند بیت بعد می گوید : پس از آن که شاهنامه را به مدت شش سال تصحیح کردم ، شاهنامه به همان صورت شصت هزار بیتی درآمد که فردوسی سروده بود . رأی ابوالعلاء سودآور آن است که شاهنامه های موجود در زمان مستوفی کمابیش پنجاه هزار بیتی بوده اند ، و او پس از مقابله ی نسخه های شاهنامه با یکدیگر و نیز با توجه به سیاست حاکم در عصر ایلخانان که
... ادیب و مورخ گرد هم آمدند تا ببینند کدامین داستانهای شاهنامه وجه مشترکی با تاریخ آل چنگیز دارند . بدین ترتیب انگیزه ای دیگر از برای « تکمیل » شاهنامه و افزون ده هزار بیت دیگر مشخص می گردد ؛ هر چه تعداد ابیات شاهنامه بیشتر ، امکان تطبیق داستانهای آن با تاریخ مغول زیادتر می شود .6
به علاوه سودآور معتقد است :
از آن پس دو نوع مآخذ برای استنساخ شاهنامه پیدا شد . نسخی که به قول مستوفی کمابیش پنجاه هزار بیت داشتند و دیگر ، نسخی که مقتبس از متن گسترده ی مستوفی بودند با عناوین دگرگون شاهنامه ی ابوسعیدی ، اکنون بر متخصصین شاهنامه است که تعیین کنند طول شاهنامه ی بایسنقری و بقیه ی شاهنامه های سلطنتی مقتبس از کدامین هستند .7
این موضوع مهم را در این جا ناگفته نگذارم که شاهنامه ی مستوفی مکتوب به سال 807 کمتر از 50 هزار بیت دارد ، 8 گرچه افتادگیهایی نیز دارد ، 9 ولی با احتساب این افتادگیها هم هرگز به مرز شصت هزار بیت نمی رسد . از سوی دیگر ، تعداد ابیات قدیمی ترین نسخه ی کامل شاهنامه ی فردوسی مورخ 675 محفوظ در کتابخانه ی بریتانیا نیز فقط 48200 بیت است . 10
از این بحث بگذریم . مقصود نویسنده ی این سطور در این مقاله دو چیز است ؛ یکی ذکر اهمیت کار حمدالله مستوفی در ربع اول قرن هشتم هجری ( قرن 14 میلادی ) در تصحیح شاهنامه . زیرا به موجب اسنادی که در اختیار داریم اون نخستین کسی ست که متوجه دستبرد کاتبان در شاهنامه و « سهو نویسندگان » و « تخلیط » بیشمار در آن شده ، و خود یک تنه در صدد برآمده است نسخه ای منقح از شاهنامه را در اختیار دوستداران این کتاب قرار دهد ؛ کاری که اروپاییان از آغاز قرن نوزدهم میلادی به بعد به آن پرداخته اند ( به ترتیب :  Joannes A.Vullers, Jules Mohl, Turner Macan, Mathew Lumsden    . 11
و دیگر، بحث درباره ی این که مستوفی در تصحیح شاهنامه از چند نسخه استفاده کرده و کیفیت این نسخه ها و تاریخ کتابت آنها چه بوده است .
این موضوع را ناگفته نگذارم که در چاپهای انتقادی شاهنامه ی فردوسی که در 45 سال اخیر منتشر گردیده است ؛ چاپ مسکو ( در سال 1960 تا 1971 )، 12 داستان رستم ون سهراب ( چاپ اول 1351) 13 و داستان سیاووش ( چاپ 1362 ) 14 – هر دو به تصحیح مجتبی مینوی – و شاهنامه ی فردوسی به کوشش جلال خالقی مطلق ( 5 دفتر از سال 1366 تا 1375 )، 15 فقط مجتبی مینوی در تصحیح آن دو داستان از شاهنامه ی مستوفی با نشانه ی رمز حظ استفاده کرده ، ولی آن را نسخه ای معتبر ندانسته و در بین 8 نسخه ی مورد استفاده ی خود، آن را در ردیف هفتم قرار داده است. مهدی قریب نیز در مقدمه ی خود بر داستان سیاووش درباره ی اعتبار این نسخه هشتگانه ی مورد بحث نوشته است:
دو نسخه ی حظ و مب ( مورخ 841 کتابخانه ی بریتانیا ) همان طور که دیدیم به لحاظ کمیت ملحقات، به نسبت دیگر نسخ از اعتبار نازلی برخوردارند به ویژه در داستان سیاووش – لیکن، نسخه ی حظ به سبب ویژگی که در ضبط کلمات آن وجود دارد و نیز برخی واریانت های منحصر به فرد که در آن هست، قرینه هایی چند ، اصالت آنها را تأیید می کند ، اعتبارش در بخشهای دیگر شاهنامه بسی بیشتر از رده ی فعلی ست. 11
و اما مستوفی در تصحیح شاهنامه از چه نسخه هایی استفاده کرده است ؟ پاسخ به این سئوال دشوار است و آنچه در این باب از نظرتان می گذرد از حدس و گمان – البته با توجه به قرائن نسبة قابل اعتماد – تجاوز نمی کند.
دیدیم که مستوفی به چند موضوع درباره شاهنامه های موجود در دوران خود اشاره کرده است . بسیاری از نسخه های شاهنامه با گذشت روزگاران ، از سهو نویسندگان و تخلیط بسیاری که در آنها روی داده، زیر و زبر شده است، چنان که در آنها شبه با درّ برآمیخته، و کسی نیز تا آن زمان به تنقیح آن نپرداخته بوده است . ولی مستوفی در حالی که بسی دفتر شاهنامه به کف داشته آن را تصحیح کرده و شاهنامه را که « ز دست بدان نیک شوریده حال » ، و سراسر آن به سبب سهو نویسندگان زیر و زبر شده بوده است با تصحیح خود به صورتی درآورده است که « بیفزود آن نامه را رنگ و بوی ... » .
برای پاسخ دادن به پرسشی که مطرح کردم باید نخست ببینیم مستوفی در چه تاریخی به این کار دست زده است . او چنان که خود سروده است ظفرنامه را در سال 735 به پایان رسانیده و مدت 15 سال صرف سرودن آن کرده بوده است و پیش از آن که به ظفرنامه بپردازد، مدت 6 سال به تصحیح شاهنامه ی فردوسی مشغول بوده است ، پس وی در فاصله سالهای 714 تا 720 سرگرم تصحیح شاهنامه بوده است . 16 امروز ما از نسخه های شاهنامه ی فردوسی مقدم بر سالهای 714 تا 720 فقط دو نسخه در اختیار داریم : نیمه ی اول شاهنامه ، نسخه ی فلورانس مورخ 614 ، و نسخه ی کتابخانه ی بریتانیا مورخ 675 . تاریخ کتابت بقیه ی نسخه های کهن موجود شاهنامه که در تصحیح انتقادی این کتاب مورد استفاده مخققان قرار گرفته ، همه بعد از سال 731 است . پس ما امروز به نسخه هایی که مستوفی با مراجعه به آنها شاهنامه را تصحیح کرده است مطلقآ دسترسی نداریم . ولی استاد خالقی مطلق با آن همه نسخه بدلهایی که در ذیل هر صفحه ی شاهنامه ی تصحیح خود در اختیار ما قرار داده است، کار تحقیق در این باب و پاسخ دادن به این سئوال را که مستوفی از چه نسخه هایی استفاده کرده است تا حدی آسان نموده است . گرچه ما هرگز نمی توانیم نسخه های مورد مراجعه ی مستوفی را معرفی کنیم ، ولی با مراجعه به شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق این موضوع در درجه ی اول روشن می گردد که اگر مستوقی گفته است برای تصحیح شاهنامه « بسی دفتر شاهنامه به کف » گرفته بوده است و یا « چو دیدم بسی نسخه های چنین » راه اغراق نپیموده است . چرا ؟
برای پاسخ دادن تقریبی به این سئوال ، نویسنده ی این سطور ، نخست سه بخش کوتاه از شاهنامه ی مستوفی را بدین شرح استنساخ کردم : 58 بیت از مقدمه ی شاهنامه ، 118 بیت از آغاز داستان رستم و سهراب ، و 17 بیت از آغاز داستان رستم و اسفندیار . پس از استنساخ این بیتها آنها را با شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق مقابله کردم . هر جا نسخه ی مستوفی با تصحیح خالقی مطلق تفاوت دارد ، ضبط مستوفی را در بیت با حروف سیاه مشخص کردم و آن گاه به زیرنویس هر بیت در شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق مراجعه کردم و روشن ساختم که ضبط مستوفی در کدم یک از نسخه بدلهای خالقی مطلق آمده است . البته ضبط خالقی مطلق را نیز در زیر همان بیت در سمت چپ نوشته ام . به طور مثال در سومین بیت مقدمه ی شاهنامه ی مستوفی :
خداوند کیهان و گردان سپهر       [ فرو ]* زنده ی ماه و ناهید و مهر
نشان داده ام که ضبط خالقی مطلق « کیوان » است نه « کیهان » و ضبط مستوفی با نسخه های لن ق 2 لی ب مطابقت دارد.
یا در بیت 34 مقدمه ی شاهنامه ، ضبط مستوفی بدین قرار است :
بگفتار دانندگان راه جوی               بگیتی بپوی و بهر کس بگوی
ضبط خالقی به جای « گفتار » ، « به دانش ز » است . اما ضبط مستوفی با نسخه های ل ق پ و ب مطابقت دارد.
پیش از آن که به نقل سه بخش شاهنامه ی مستوفی و مقابله ی آن با شاهنامه های مورد استفاده ی خلقی مطلق بپردازم ، مشخصات شاهنامه هایی را که خالقی مطلق در این سه بخش مورد استفاده قرار داده است در جدول زیر می آورم :


نشانه ی رمز       محل نگهداری نسخه ی خطی      نشانه ی نسخه ی خطی            تاریخ کتابت
ف                      فلورانس                                             MB.CI.III.24               614 قمری/1217 میلادی
ل                       کتابخانه ی بریتانیا                                       Add.21103           675/1276
س                      کتابخانه ی طوپقاپوسرای                                 H.1479               1 73/1330
لن                      کتابخانه ی عمومی لنین گراد                کاتالوگ دُرن،316/317          733/1333
ق                      دارالکتب قاهره                                6006 س                           741/1341
ک                     موزه ی ملی کراچی                           3/913-1957N.M               752/1351
ق 2                   دارالکتب قاهره                                73 تاریخ فارسی                    796/1394
لی                     دانشگاه لیدن               Or.494                                                  840/1437
*********************************************
ل 3                  کتابخانه ی بریتانیا                  Or.1403                                        841/143  
پ                    کتابخانه ی ملی پاریس                       Suppl. Pers. 493                 844/1441
و                     کتابخانه ی پاپ ، واتیکان                   MS. Pers. 118                     848/1444
لن 2               کتابخانه ی خانورشناسی لنین گراد             S. 1654                             849/1445
آ                    کتابخانه ی آکسفورد                            MS.  Pers. C.4                   852/1448
ل 2                کتابخانه ی بریتانیا                                      18188 Add.               891/1486
ب                   کتابخانه ی دولتی برلین                            Or. 2  4255                   894/1489
س 2               کتابخانه ی ظوپقاپوسرای                            H. 1510                       903/1498
به نقل از دفتر یکم ، ص ؛ سی و سه ؛ دفتر دوم ، ص یازده ؛ و دفتر پنجم
ص سیزده، شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق
در این جا گرچه ضرورت ندارد ، ولی این توضیح را لازم می داند که بدیهی ست مستوفی به هیچ یک از این نسخه ها ( به احتمال بسیار ضعیف به جز نسخه ی فلورانس ، مورخ 614، و نسخه ی کتابخانه ی بریتانیا مورخ 675 که تاریخ کتابتشان پیش از سالهای 714-720 است ) دسترسی نداشته است . او از نسخه هایی برای تصحیح شاهنامه سود برده است که به اصطلاح مادر نسخه ی این نسخه بدلها بوده اند ، و ما امروز از آنها خبری ند اریم ، ولی مسلّم است که تاریخ کتابت همۀ آنها مقدم بر سالهای 714 تا 720 بوده است .
اینک پس از این مقدمه که به ناچار طولانی شد، می پردازم به نقل سه بخش مورد بحث ، به شرحی که پیش از این به آن اشاره کردم.
[ دیباچه ]
1 بنام خداوند جان و خرد      کزین [ برتر ] اندیشه بر نگذرد *
2 خداوند نام و خداوند جای          خداوند روزی ده رهنمای
لن ق ق 2 لی و آ ل 2 ب            خالقی ؛ روزی ده و
3      خداوند کیهان و گردان سپهر       [ فرو ] زنده ی ماه و ناهید و مهر
لن ق 2 لی ب          خالقی ؛ خداوند کیوان

4     [ ز نام ] و نشان و گمان برترست     نکارنده ی برشده گوهرست
5     ز بینندگان آفریننده را          نه بینی مرنجان دو بیننده را
ل س لن ق 2 لی              خالقی ؛ به بینندگان
6     نبایذ بذو نیز اندیشه راه         که او برتر از نام و از جایگاه
ل س لن ق 2 لی پ و آ ب      خالقی ؛ نه اندیشه یابد بدو نیز
7     سخن هرچه زین کوهران بکذرد      نیابد بذو راه و جان خرد
خالقی ؛ راه جان و خرد
8      خرذ کز سخن برکزیند همی       همانرا کزیند که بیند همی
ل س لن ق 2 و                                 خالقی ؛ ستاید
9      ستودن نداند کس او را چو هست        میان بندگی را ببایدت بست
10    خرد را و جانرا همی سنجد او          در اندیشه  [ ء سخته ] کی کنجد او
11    بذین آلت ورای و جای و زبان        ستوذ آفریننده را کی توان
ف س لی ب؛ آلت و ق؛ جایگاه         خالقی ؛ بدین آلت رای و جان
12    بهستیش بایذ که خستو شوی          ز کفتار و بیکار یکسو شوی
لن لی آ ل 2 ب                    خالقی ؛ ز گفتار بیکار
13    پرستنده باشی و جوینده راه        بژر [ فی ] بفرمانش کردن نکاه
14    توانا بود هر که دانا بوذ           ز دانش دل پیر برنا بوذ
15    از این پرده برتر سخن کاه نیست      ز هستی مر اندیشه را راه نیست
16    چو معلوم شد هستی کردکار         دکر خاطر خویش رنجه مدار
این بیت فقط در ل آمده است            خالقی ؛ ندارد
17    کنون ای خردمند وصف خرد        بدین جا یکه کفتن اندر خورذ
ل س لن ق 2 لی پ و ب              خالقی ؛ ارج

ستایش خرد
18    کنون تا چه داری بیار از خرد         که کوش ستاینده زور بر خورد
س ، پ ، آ ، ل 2 ، ب                خالقی ؛ ندارد
19    خرد بهتر از هر چه ایزدت داذ          ستایش خرد را به از راه داذ
20    خرذ رهنمای و خرذ دلکشای        خرذ دست کیر [ د به هر دو ] سرای
21    از و شادمانی و زو فرهیت            و زو هم فزونی و هم زو کمیست
خالقی ؛ شادمانی و زویت غمیست
خالقی ؛ وزویت فزونی
22    خرد تیره و مرد روشن روان        نباشد همی شاذمان یک زمان
23     جکفت آن خردمند مرد حرد        که دانا ز کفتار او برخورذ
ل س پ ب                  خالقی ؛ سخنگوی مرد از خرد
24     کسی کو خرد را ندارد ز پیش          دلش کردد از کرده ی خویش ریش
س لن ق 2 ب                 خالقی ؛ به پیش
25     هشیوار دیوانه خواند ترا          همان خویش بیگانه خواند ترا
ل ؛ بیگانه خواند      ق؛ داند ترا        خالقی ؛ خواند ورا     بیگانه داند ورا
26     ازویی بهر دو سرای 1 [ ارجمند ]      [ گسسته ] خرد [ پای دارد به بند ]
27      [ خرد ] چشم جانست چون بنکری      تو بی چشم شاذان جهان نسبری
ل س لن ق 2 آ ب               خالقی ؛ که بی چشم
28     نخست آفرینش خرد را شناس              نکهبان جانست و آن سباس
ل س لن ق 2 ب ؛ سپاس              خالقی ؛ سه پاس
29     سباس تو کوشت و جشم و زبان        کزین سه رسد نیک و بد را .....
ل و ل 2 : سپاس    س ق و ل 2: گوش           خالقی : سه پاس تو چشم ست و گوش
ل س ق ق 2 پ و ل: چشم   ل و ل 2: رسد        کزین سه بود نیک و بد بی گمان
30     خرد را و جانرا که داند [ ستود ]           و کر من ستایم که یارد شنود
31      حکیما جو کس نیست [ گفتن چه سود ]      ازین پس بکو کافر [ ینش چه بود ]
32      تو ای کرده ی کردکار جهان         نه بینی همی آشکار و نهان
ل س لن ق 2 لی ل 2 ب              خالقی : ندانی
33       بکفتار دانند کان راه جوی             بکیتی بپوی و بهر کس بکوی
ل ق پ و ب                                          خالقی : به دانش ز
34       ز هر دانشی چون سخن بشنوی            از آموختن یک زمان نغنوی
ق 2 لی                               خالقی : ز
35      چو دیدار یابی بشاخ سخن     بدانی کی دانش کی افکند بن
خالقی : نیاید به بن

[ گفتار اندر وصف آفربینش عالم ]
36      از آغاز یابد کی دانی درست     سرمایه ی کوهران از نخست
خالقی : باید
37      کی یزدان ز نا جیز آفرید            بدان تا توانایی آمذ بدیذ
38      و زومایه ی کوهر آمد جهار         برآورده بی رنج و بی روزکار
39      یکی آتش برشده تابناک           میان آب و باد از بر تیره خاک
ل س ق ق 2 آ ب                    خالقی : باد و آب
40      نخستین کی آتش ز جنبش دمیذ        ز کرمیش بس خشکی آمد پدیذ
41      وزان پس از آرام سردی نمود           ز سردی همان باز تری نمود
لن                                 خالقی : فزود
42      جو این جار کوهر بجای آمدند       ز بهر سپنجی سرای آمدند
43    کهرها یک اندر دکر ساخته          ز هر کونه کرد [ ن برافرا ] خته
ل ب: ساخته      ل ب : زهر           خالقی : ساختند
ل لن ق و ل 2 ب: برافراخته          خالقی: دگرگونه گردن برافراختند
44    بدیذ آمذ این کنبد تیز رو             شکفتی نماینده ی نو بنو
45    ابر ده و دو هفت شذ کدخدای        کرفتند هر یک سزاوار جای
46    درو بخشش و داذ آمد پدید         ببخشید داننده هر جون سزید +
ل : درو داد و هم بخشش         خالقی : درو ده و دو برج     خالقی: چونان
47    فلکها یک اندر دکر بسته شد          بجنبید جون کار بیوسته شد
48    چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ        زمین شد بکر دار روشن چراغ
س ق لی ب                      خالقی : دشت و چون کوه
49    ببالید کوه آبها بردمیذ              سر رستنی سوی [ بالا کشید ]
50     زمین را بلندی نبد جایکاه            یکی مرکژی تیره بود و سیاه
51     ستاره بر بسر برشگفتی نمود      بخاک اندرون روشنایی فزود
خالقی : به سر بر
52     همی بر شد آتش فروذ آمذ آب       همی کشت کرد زمین آفتاب
س لن ق 2 و آ ب ل 2 ، لن 2             خالقی : ابرو
53     کیا رست با جند کونه درخت        بزیر اندر آمذ سرانشان ز سخت
ل: به زیر اندر آید سرانرا ز سخت       خالقی: بخت
54     ببالذ ندارذ جز این نیروی         [ نپوید چو پو ] یندگان هر سوی*

55     نه کویا زبان و نه جویا خرذ        ز خار و ز خاشاک تن پرورذ
ل س لن ق 2 آ ب: ز خاک    و آ: ز خارو       خالقی : ز خاشاکها خویشتن
ز خاشاک تن
56     ... ز بذ نیک فرجام کار            نخواهد ازو بندکی کردکار
کلمه ی اول محو شده است             خالقی : نداند بد و
57      [ چو ] دانا توانا بذ و داذ کر           [ از ] یرا نکرد ایچ بنهان هنر
58     چنین است فرجام کار جهان          نداند کسی آشکار و نهان
در مستوفی دو بیت اخیر زیر عنوان : آفریدن آدمیان آمده است
به نقل از: نسخه ی عکسی ظفرنامه به انضمام شاهنامه ی فردوسی ، جلد اول ،
ص 2-44 شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق ، دفتر یکم ، ص 3-7
دیباجه داستان رستم و سهراب
خالقی : داستان رستم و سهراب
1      اکر تندباذی برآیذ ز کنج             بخاک افکند نارسیذه ترنج
2      ستمکاره خوانیمش از داذکر             خردمند خوانیمش ار بی هنر
و ل : دادکر     لن ل 2 لن 2 : خوانیمش        خالقی: ار دادگر     هنرمند گوییمش
3      اکر مرک داذست بی داذ جیست            ز داذ این همه بانک و فریاد جیست
4      ازین راز جان تو آگاه نیست                 بذین پرده اندر ترا راه نیست
5      همه تا در آز رفته فراز                   بکس بر نشد این در آز باز
س پ آ ل 2 ب ل 3 لن 2              خالقی: راز
6      برفتن مکر بهتر آیذت جای              جو آرام کیری بدیکر سرای
7      نخستین دل از مرک بستاندی           [ دلیر و جوان خاک نبسایدی ] *
8      اکر آتشی کاه افروختن                 بسوزد عجب نیست از سوختن
س لن ق 2 آ ب    این بیت را ندارند
سرش زیر نامد بسان درخت           نگه کرد باید بدین کار سخت
س لن ق 2 لی پ آ ب     این بیت را ندارند.
خور و خواب و آرام جوید همی             وزان زندگی کام جوید همی
س لن ق 2 پ و آ ب      این بیت را ندارند.
9     بسوزد جو در سوز آیذ درست    جو شاخ کهن بیخ تر را نخست
10     دم مرگ چون آتش هولناک        ندارذ ز برنا و فرتوت باک
11     جوانرا چه یابد بکیتی طرب       کی نه مرگ را هست پیری سبب
12     درین جای رفتن بجای درنک       بر اسب قضا کر کشد مرد تنک
13     جنان دان کی داذست و بیداذ نیست        جو داذ آمذش جای فریاذ نیست
14     جوانی و تیزی بنزد اجل          یکی دان جو در دین نخواهی خلل
15     دل از نور ایمان کر آکنده ی        ترا خامشی به اکر بنده ی
16     برستش برو بیشه کن با نیاز      همان کار روز بسین را بساز
17     برین کار یزدان ترا راز نیست         اکر دیو با جانت انباز نیست
18     بکیتی بران کوش جو بکذری      سرانجام اسلام با خود بری
19     کنون رزم مهراب باید نخست      از آن کین کی او با بذر جون بجست
[ آغاز داستان ]
20     ز کفتار دهقان یکی داستان            ببیوندم از کفته باستان
21     ز موبد برین کونه برداشت یاذ         کی رستم یکی روز از بامداذ
ل آ                                        خالقی : که یک روز رستم هم
22     غمین بد دلش ساز نخجیر کرد        کمر بست و ترکش بر از تیر کرد
س ب                                          خالقی : غمی
23     سوی مرژ توران بنهاذ روی           چو شیر دژ آکاه نخجیر جوی
ل لن ل 2 ل 3 لن 2 س 2                 خالقی : ندارد
24     جو نزدیکی مرز توران رسید             بیابان سراسر بر از کور دید
25     برافروخت جون کل رخ تاج بخش           بخندید و از جای برکرد رخش
س لن ق 2 ب ل 3: از                   خالقی : وز جای برکند
س ب ل 3 لن 2 س 2: برکرد
26     به تیر و کمان و بکرز و کمند          بیفکند بر دشت نخجیر جند
27     ز خار و ز خاشاک و برک درخت          یکی آتشی برفروزید سخت
س ق ق 2 و آ ب                   خالقی : ز خاشاک و از خار و شاخ
28     جو آتش براکنده شد بیلتن          درختی بجست از در باب زن
29     یکی نره کوری بزد بر درخت        کی در جنک او بر مرغی نسخت
30     جو بریان شد از هم بکند و بخورد           ز مغز استخوانش برآورد کرد
31     بخفت و برآسود از روزکار           جمان و جران رخش در مرغزار
32     سواران ترکان تنی هفت هشت       بر آن دشت نخجیر که بر کدشت
ل ب لن 2                 خالقی : نخچیرگان
33     بی رخش دیذند در مرغزار             بکشتند کرد لب جویبار
س ب ل 3 لن 2 س 2                   خالقی : اسب
34     جو بر دشت مرا اسب یافتند             سوی بند کردنش بشتافتند
ف لن پ ل 2 لن 2                   خالقی : مررخش
35     کرفتند و بردند بویان بشهر                             همی هر کسی از رجش جستند بهر
س لن ق2 لی پ آ ل2 ب ل3 لن2 : هر کس         خالقی : هر یک از رخش
36     جو بیذار شد رستم از خواب خوش                     بکار آمذش یار دست کش
خالقی : باره ی
37     غمی کشت جون بارکی را نیافت                        سراسیمه سوی سمنکان شتافت
38     همی کفت اکنون بیاذه توان                              کجا پویم از ننک خسته روان
لن پ و ل2: اکنون                                      خالقی: کا کنون پیاده توان     تیره روان
39     ابا ترکش و کرز بسته میان                             جنین ترک و شمشیر و ببر بیان
40     جکویند کردان کی اسبش کی برد                      تهمتن بذین سان بخفت و بمرد
ل لن ق لی ل3 س2 : بدینسان                          خالقی : بدانجا بخفت ؟ ار
ل س لن ق2 لی آ ب ل2 لن2: بخفت و
41     کنون رفت بایذ ز بیجارکی                              بغم دل نهادند به یکبارکی
س ب ل3 لن2 س2: نهادن                             خالقی : به بیچارگی        دل سپردن
42     همی بست بایذ سلیح و کمر                             بجایی نشانش بیایم مکر
43     جو نزدیک شهر سمنکان رسیذ                         خبر زو بنزد نهنکان رسیذ
ل2 : نهنگان                                             خالقی : به شیر و پلنگان
44     کی آمذ بباذه کو تاج بخش                               بنخجیر که زو رمیذست رخش
45     بذیره شدندش بزرکان و شاه                             کسی کو بسر بر نهادی کلاه
46     همی کفت هر کس کی این رستمست                   و یا آفتاب سبیذه دمست
س ق2 لی پ و ب                                       خالقی : و گر
47     بباده شذندش بزرکان و شاه                              برو انجمن شد فراوان سباه
خالقی : ندارد
48     بذو کفت شاه سمنکان جه بوذ                            کی یارست با تو نبرد آزموذ
49     بدین شهر ما نیکخواه توایم                              ستوذه بفرمان و رای توایم
50     تن و خواسته زیر فرمان تست                          سر ارجمندان و جان آن تست
51     جو رستم بکفتار او بنکریذ                              ز بذها [ گما ] نیش کوتاه دیذ
52     بدو گفت رخشم بذین مرغزار                          ز من دور شد بی لکام و فسار
53     کنون تا سمنکان نشان بی است                         از آن سوی جویبار و نی است
ق ق2 لی پ: وزان سو   ق: همه جویبار             خالقی: بدان سر کجا
54     ترا باشد از بازجویی سباس                              ز ایزد بباداش نیکی شناس
ل2: ز ایزد به                                             خالقی: ار     بیابد
55     ور ایذ ونک رخشم نیایذ بد [ ید ]                        سرانرا بسی سر بخواهم برید
س ق2 ب لن: رخشم نیابد پدید  ق ب : بخواهم         خالقی: ماند ز من تا پدید    بباید برید
56     بدو کفت شاه ای سرافراز مرد                           نیارذ کسی با تو این کار کرد
57     تو مهمان ما باش و تندی مکن                           بکام تو کردذ سراسر سخن
58     یک امشب بمی شاذ داریم دل                            وز اندیشه ازاذ داریم دل
ل س ق ب ل3 لن2                                       خالقی :  از
59     بی رخش رستم نماند نهان                                جنان باره نامدار جهان
س ق2 پ آ ل2 ب لن: پی رخش رستم                  خالقی : رخش هرگز    نامور در
ل س ق2 لی و آ ل2 ب ل3 س2: نامدار
60     تهمتن ز کفتار او شاذ شذ                                 روانش ز اندیشه آزاذ شد
ل س ق2 لی پ و ل2                                    خالقی : از
61     سزا دیذ رفتن سوی خان اوی                            شذ آن مژده را شاه مهمان اوی
پ و: اوی؛ و ل2 لن2: شد آن مژده را شاد          خالقی: خان او     به خوبی بیاراست مهمان او
( ل2 : شاه )
62     مکر باز یابد ازو باره را                             نبایذ شنودنش بیغاره را
ل2                                                      خالقی : ندارد
63     سپهبذ بذو داذ در کاخ رای                           همی بوذ بر پیش او بر ببای
خالقی : جای
64     ز شهر و ز لشکر مهانرا بخواند                     سزاوار با او بشاذی نشاند
خالقی : سران را
65     کسارنده باده و روذ ساز                             سیه چشم کل رخ بتان طراز
س ق ق2 لی آ ل2                                     خالقی : سیه چشم و
66     نشستند با روذسازان بهم                             از آن تا تهمتن نباشد دژم
ل2 : از آن                                             خالقی : بدان تا سپهبد
67     بفرموذ خوالیکران را که خوان                      بیارند و بنهند پیش کوان
پ ل2 لن2 س2                                      خالقی : ندارد
68     جو شد مست هنکام خواب آمدش                    همی از نشستن شتاب آمذش
س ق ق2 و آ ل2 ب                                 خالقی : مست و
69     سزاوار او جای آرام و خواب                        بیاراست و بنهاذ مشک و کلاب

[ گفتار اندر آمدن تهمینه دختر شاه سمنگان به بالین رستم ]
70     جو یک بهره از تیره شب برکدشت                شباهنک بر خرخ کر[ د ] ان بکشت
خالقی: درگذشت    بر چرخ گردان
71     سخن کفتن آمذ نهفته براز                            درخوابگه نرم کردند باز
72     یکی بنده شمعی معنبر بدست                        خرامان بیامذ ببالین مست
ل س ق ب ل3 لن2 س2                             خالقی : بّرده
73     بس بنده آمذ یکی ماه روی                           جو خرشید تابان بر از رنگ و بوی
س ق ق2 لی آ ل2 ب ل3: بنده    و ل2: آمد      خالقی: پس بّرده اندر یکی
74     دو ابرو کمان و دو کیسو کمند                       ببالا بکردار سروی بلند
خالقی : سرو
75     روانش خرذ بوذ و تن جان باک                     تو کفتی که بهره ندارذ ز خاک
76     ازو رستم شیردل خیره ماند                         برو بر جهان آفرین را بخواند
77     ببرسیذ ازو کفت نام تو چیست                      جه جویی شب تار و کام تو جیست
ل2 : تار و                                            خالقی : تیره ، کام
78     جنین داد باسخ که تهمینه ام                         تو کفتی کی از غم بدو نیمه ام
خالقی: گویی
79     یکی دخت شاه سمنکان منم                          پژشک هزبر و بلنکان منم
خالقی : بزشک
80     بکیتی ز شاهان مرا جفت نیست                     جو من زیر جرخ بلند اند کیست
ف س ق ق2 پ آ ب ل3 س2                       خالقی : خوبان
81     کس از پرده بیرون ندیذه مرا                       نه هرکز کس آوا شنیذه مرا
ف لی پ آ ل2 ل3 : ندیده                          خالقی : ندیدی           شنیدی
ف لی پ آ ل2 ل3 : شنیده
82     بکردار افسانه از هر کسی                          شنیدم ز تو داستانها بسی
خالقی : همی داستانت
83     که از دیو و شیر و بلنک و نهنک                 نترسی و هستی جنین تیز جنک
لی آ ل2                                               خالقی : نهنگ و پلنگ
84     شب تیره تنها بتوران شوی                         بکردی در ان مرز و هم بغنوی
خالقی : بر
85     به تنها یکی کور بریان کنی                        هوا را بشمشیر کریان کنی
86     بدَرد دل شیر و جنک بلنک                        هر آنکه که کرز تو بیند بجنک
در خالقی : مصراع دوم به جای مصراع اول،
و مصراع اول به جای مصراع دوم آمده است
87     برهنه جو تیغ تو بیند عقاب                        نسازد بنخجیر کردن شتاب
ف ق2                                               خالقی : نیارد
88     نشان کمند تو دارذ هُزبر                           ز بیم سنان تو خون بارذ ابر
89     جو این داستانها شنیدم ز تو                        بسی لب بدندان کزیدم ز تو
ل س ق آ ب ل3                                    خالقی : چن
90     بجستم همی کف و یال و برت                     بذین شهر کرد ایزد آبشخورت
خالقی : کتف
91     ترا ام کنون کر بخواهی مرا                       نبینذ جز این مرغ و ماهی مرا
خالقی : ترایم
92     یکی انک بر تو جنین کشته ام                     خرذ را ز بهر هوا کشته ام
93     و دیکر که از تو مکر کردکار                    نشانذ یکی شیرم اندر کنار
ف ل2                                               خالقی : پورم
94     مکر چون تو باشد بمردی و زور                سبهرش دهذ بخش کیوان و هور
س ق2 آ ل2                                         خالقی : بهر
95     سدیکر که رخشت بجای آورم                     سمنکان سراسر ببای آورم
ق2 لی و آ  ب : رخشت                           خالقی : اسپت     همه زیر پای
ق2 پ و آ ل2 ب : سراسر بپای
96     جو رستم بدان سان بری جهره دید               ز هر دانشی نزد او بهره دیذ
97     و دیکر که از رخش داذ آکهی                    ندید هیج فرجام جز فرهی
ق                                                    خالقی : ایچ
98     بفرمود تا مویدی برهنر                            بیایذ بخواهذ ورا از بذز *
99     جو بشنید شاه این سخن شاذ شد                   بسان یکی سرو آزاذ شذ
100   بدان بهلوان داذ آن دخت خویش                  بذان سان کی بوذست آیین و کیش
101   جو بسپرد دختر بذان بهلوان                      [ از آن ] شاذ کشتند پیر و جوان
102   ز شاذی همه جان برافشاندند                      بر ان بهلوان آفرین خواندند
103   کی این ماه تو بر تو فرخنده باذ                  سر بذسکالان تو کنده باذ
104   بخشنوذی و رای و فرمان اوی                   بخوبی بیاراست پیمان اوی
105   چو انباز او کشت با او براز                      ببوذ آن شب تیره دیر باز
ق ق2 و آ ل2 ب                                   خالقی : تیره و دیرباز
106   جو خورشید تابان ز جرخ بلند                    همی خواست افکند رخشان کمند
107   ببازوی رستم یکی مُهره بود                      کی آن مهره اندر جهان شهره بوذ
108   بدو داد و کفتش کی این را بدار                   کرت رختر آید ز من در کنار
ل2: گرت دختر آید سر از روزگار               خالقی : اگر دختر آرد ترا روزگار
109   بکیر و بکیسوی او بر بدوز                        بنیک اختر و فال کیتی فروز
110   ور ایذونک آیذ ز اختر بسر                        ببندش ببازو نشان بذر
ل ق ب ل3 لن2 س2                               خالقی : از
111   ببالای سام نریمان بوذ                               بمردی و خوی کریمان بوذ
112   فروذ آرذ از ابر برّ عقاب                           نتابد بتندی بر او آفتاب
خالقی : پرٌان
113   همی بوذ آن شب برٌ ماه روی                       همی کفت از هر سخن پیش اوی
ل ل2 ل3 لن2                                       خالقی : هر گونه یی
114   جو خورشید رخشنده شد بر سبهر                   بیاراست روی زمین را بمهر
115   بر رستم آمذ کرانمایه شاه                            ببرسیذش از خواب و آرامکاه
116   جو این کفته شد مژده دادش ز رخش              ازو شادمان شد دل تاج بخش
ل پ : ز                                              خالقی : به
117   بیامد بمالید و زین بر نهاذ                           ز یزدان نیکی دهش کرد یاذ
پ ل2                                                خالقی : شد از رخش رخشان و از شاه شاد
118   وز آنجا سوی سیستان شد جو باذ                  وزین داستان کرد بسیار یاذ
پ ل2 لن2                                          خالقی : بیامد سوی شهر ایران
به نقل از : نسخه ی عکسی ظفرنامه به انضمام شاهنامه ی فردوسی ، جلد اول ، ص 221-225 ؛
شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق ، دفتر دوم ، ص 117-125

داستان رستم و اسفندیار
1     اکر شاه بیروز ببسندذ این                             نهادیم بر چرخ گردنده زین *
2     کنون خورد بایذ می خوش کوار                     که می بوی مشک آیذ از جویبار
3     هوا بر خروش و زمین پر ز جوش                  خنک آنک دل شاذ دارد بنوش
4     درم دارذ و نقل و نان و نبیذ                          سر کوسفندی توانذ برید
ق ک ل2 لن و ب : نان و                            خالقی : جام نبید      گوسپندی
ل س2 لن ق2 لی پ ب : گوسفندی
5     مرا نیست خرّم کسی را که هست                    ببخشای بر مردم تنک دست +
ک                                                      خالقی : فرّخ مرآن
6     ببالیز بلبل بنالذ همی                                   کل از ناله ی اون ببالذ همی
7     شب تیره بلبل نخسبذ همی                             کل از باذ و باران بجنبد همی
8     من از ابر بینم همی باذ و دم                          ندانم که نرکس جرا شذ دژم
س ک ل2 س2 لن و آ ب : من                      خالقی : چو از ابر
س ق ک لن لی ل3 و لن2 آ : دم                    خالقی : باد و نم
9     بخندد همی بلبل از هر دوان                           جو بر کل نشیند کشاذه زبان
س ک ل2 س2 لی لن2 آ ب                           خالقی : گشاید
10    ندانم که عاشق کل آمذ کر ابر                         که از ابر یابم خروش هزبر
س س2 لن لی ل3 و لن2 آ ب : که از               خالقی : چو از ابر بینم
11    ببندذ همی دوذ بیرامنش                                درخشان شود جاه اندر تنش
ک : ببندد همی دود پیرامنش                          خالقی : بدّرد همی باد پیراهنش
ک س2 لن2 : درخشان                               خالقی : درفشان شود آتش اندر تنش
ک : جاه اندر تنش
12    به پیش هوا بر زمین شد کوا                          بنزدیک خورشید فرمان روا
ک                                                       خالقی : به عشق
13     که داند کی بلبل جه کویذ همی                       بزیر کل اندر جه بویذ همی
س ک : بوید ( حرف یکم نقطه ندارد )
لی پ ب : بوید       لن : پوید                          خالقی : موید
14     سحر که نگه کن کی تا بشنوی                          ز بلبل سخن گفتن بهلوی
ک                                                         خالقی : نگه کن سحرگاه
15     همی نالذ از مرک اسفندیار                              ندارذ جز از ناله زو یادکار
16     جو آواز رستم شب تیره ابر                             بدّرد دل و کوش غرّان هزبر

[ آغاز داستان ]
17     ز موبد شنیدم یکی داستان                              که برخواند از کفته ی باستان
ک ل2 ب                                                خالقی : بلبل
به نقل از : نسخه ی عکسی ظفرنامه به انضمام شاهنامه ی فردوسی ، جلد دوم ، ص 908-909؛
شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، دفتر پنجم ، ص 291-292

در پایان این سه بخش ، در جدول زیر نشان داده ام ، که در هر یک از این بخشها ، ضبط شاهنامه ی مستوفی در هر مورد ، چند بار با ضبط هر یک از نسخه بدلهای شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق یکسان است . مثلا در مقدمه ی شاهنامه ، ضبط مستوفی ، 18 بار با ضبط نسخه ی کتابخانه ی بریتانیا مورخ 675 مطابقت دارد ، و 15 بار با ضبط نسخه ی طوپقاپوسرای ، مورخ 731 ، و 12 بار با ضبط نسخه ی کتابخانه ی دولتی لنین گراد ، مورخ 733 ، .......

نشانه ی رمز، و محل نگهداری نسخه ی خطی                 مقدمه               رستم و سهراب         رستم و اسفندیار
ف: کتابخانه ی ملی فلورانس، مورخ 614/1217              1                       7                    
ل: نسخه ی کتابخانه ی بریتانیا، مورخ 675/1276            18                     15                      1
س: کتابخانه ی ظوپقاپوسرای ، مورخ 731/1330             15                    21                       5
لن: کتابخانه ی عمومی لنینگراد ، مورخ 733/1333           12                    8                        5
ق: دارالکتب قاهره ، مورخ 741/1341                         8                      18                      2
ک: موزه ی ملی کراچی ، مورخ 752/1351                                                                    12
( در رفتر یکم و دوم شاهنامه تصحیح خالقی مطلق ، از این نسخه استفاده نشده است )
ق2: دارالکتب قاهره ، مورخ 796/1394                       13                    19                      1
لی: دانشگاه لیدن، مورخ 640/1437                           9                      16                        5
ل3: کتابخانه ی بریتانیا ، مورخ 841/1438                                          20                        2
پ: ملی پاریس ، مورخ 844/1441                            6                      18                        2
و: واتیکان ، مورخ 848/1444                                 9                      14                        4
لن2: انستیتو خاورشناسی لنینگراد، مورخ849/1445        1                      20                        4
آ: دانشگاه آکسفورد : مورخ 852/1448                       7                      19                        4
ل2: کتابخانه ی بریتانیا، مورخ 891/1486                   6                      30                        4
ب: کتابخانه ی دولتی برلین ، مورخ 894/1489             16                     26                        7
س2: ظوپقاپوسرای ، مورخ 903/1498                                               12                        5

با توجه به آنچه گذشت ، به نظر نویسنده ی این سطور ، حمدالله مستوفی در تصحیح شاهنامه از نسخه های متعددی – که البته نه تعداد آنها را می دانیم و نه تاریخ کتابتشان را – سود برده است و گواه ما جدول فوق است .

یادداشتها :
1 – ظفرنامه ی حمدالله مستوفی به انضمام شاهنامه ی ابوالقاسم فردوسی ، دو جلد ، زیر نظر دکتر نصرالله پورجوادی ، دکتر نصرت الله رستگار ، ناشران : مرکز دانشگاهی ایران ؛ انتشارات آکادمی علوم اتریش ، تهران 1377- وین 1999 ، پیشگفتار از : دکتر نصرت الله رستگار، ص یک – هفده . مطالب مذکور در پاراگراف های اول و دوم این مقاله برگرفته از « پیشگفتار » ( ص: یک – سه ) نوشته ی رکتر رستگار است .
2 – همان کتاب ، ص 7 .
3 – همان کتاب ، پیشگفتار ، ص : شانزده .
4 – ابوالعلاء سودآور، « ظفرنامه و شاهنامه ی مستوفی » ، ایران شناسی ، سال 7 ، شماره ی 4 ، ص 752-761 .
5 – فرستادن شصت هزار دینار برای فردوسی در چهار مقاله ی نظامی عروضی آمده است ، به نقل از امیر مغزی که او گفت : « از امیر عبدالرزاق شنیدم به طوس .....» ( تصحیح دکتر محمد معین ، تهران ، کتابفروشی زوار ، چاپ سوم ، ص 75 تا 83 ) .
6 – ابوالعلاء سودآور، یادداشت شماره ی 4 ، ص 754- 755 .
7 – همان مقاله ، ص 755 ؛ در حالی که نصرت الله رستگار تعداد ابیات شاهنامه ی فردوسی را در حاشیه ی ظفرنامه شصت هزار بیت ذکر کرده است : « ظفرنامه .... نسخه ی ناموری که عکس آن اکنون در دست شماست همراه است با شصت هزار بیت از « شاهنامه ی » فردوسی .... » یادداشت 1 ، پیشگفتار ، ص : یک .
8 – ابیات شاهنامه ی مستوفی ، نسخه ی لندن ، حداکثر 49773 بیت است بدین شرح که در 1473 صفحه ی اول ظفرنامه ، در حاشیه ی هر صفحه 29 بیت ، و در 85 صفحه ی اخیر جلد دوم آن ، در متن و حاشیه ی هر صفحه 83 بیت نوشته شده است . بی احتساب « عنوانها » که هر یک از آنها جای یک بیت را گرفته است .
9 – در مقابله ی صفحات اول شاهنامه ی مستوفی ( نسخه لندن ) با شاهنامخه ی دکتر خالقی متوجه شدم که در شاهنامه ی مستوفی ، بر اساس نسخه ی خالقی مطلق ، 7 بیت آخر « گفتار اندر آفرینش آفتاب و ماه » ، « گفتار اندر ستایش پیغمبر » و « گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه » ( بیتهای 81 تا 125 ) از قلم افتاده است .
10- مهدی قریب درباره ی تعداد ابیات شاهنامه ی مورخ 675 کتابخانه ی بریتانیا نوشته است : « 1- قدیمترین نسخه ی خطی شناخته شده ی شاهنامه در جهان است 2 – پیراسته ترین نسخه ی موجود است ؛ ( 48200 بیت ) و ....» ، داستان سیاوش ، مقدمه، ص ؛ ط .
11- جلد اول شاهنامه در سال 1811 میلادی / 1190 خورشیدی به توسط       Mathew Luwsden         در هند به چاپ رسید . در سال 1829/1208             دنباله ی کار                را گرفت و متن کامل شاهنامه را در 4 جلد در هند منتشر ساخت . نُه سال بعد  دانشمند فرانسوی چاپ تازه ای از شاهنامه را بر اساس 35 نسخه با ترجمه ی آن به زبان فرانسه آغاز کرد و در 1878 آن را در 7 مجلد منتشر ساخت . « چاپهای مکن و مُل هیچ یک شامل ضبط نسخه بدلها نیست و از این رو خواننده کاملا متکی به تشخیص مصحح است و راهی برای استنباط شخصی بر او گشوده نیست ....» سپس                دانشمند آلمانی ، بر اساس مقایسه ی متن مکن و مُل چاپ جدیدی از شاهنامه منتشر ساخت و اختلاف آنها را در حواشی ضبط کرد که در فاصله سالهای 1877 تا 1884 سه جلد آن منتشر شد . این چاپ اساس چاپی ست که کتابخانه ی بروخیم به ترتیب با کمک مجتبی مینوی ( جلد 1 ) ، عباس اقبال ( جلد 2 تا 5 ) ، سلیمان حثیم ( جلد 6 ) و سعید نفیسی ( جلد 7 تا 10 ) در سالهای 1313 تا 1315 با تصاویری از « درویش پرورده ی ایرانی » از نقاشان مبتکر ارمنی در تهران انتشار داد .... ( به نقل از جلال خالی مطلق ، شاهنامه ، دفتر یکم ، نیویورک 1366 ، مقدمه ، ص : دوازده – سیزده ) .
12- موسسه ی خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوروی ، چاپ انتقادی شاهنامه ، به توسط عده ای از دانشمندان ، نخست به سرپرستی ی . ا . برتلس ، و بعد به سرپرستی عبدالحسین نوشین ، در فاصله ی سالهای 1960 تا 1971 در 9 جلد .
13- داستان رستم و سهراب ، مقدمه و تصحیح استاد مجتبی مینوی ، چاپ دوم ، به کوشش مهدی قریب ، مهدی مداینی ، موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، تهران 1369 .
14- داستان سیاووش ، تصحیح و توضیح استاد مجتبی مینوی ، مقدمه از مهدی قریب ، موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، تهران 1363 .
15- شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، با مقدمه ی احسان یارشاطر : از دفتر یکم تا دفتر پنجم ، نیویورک و کالیفرنیا ، 1369 تا 1375 .
16- داستان سیاووش ، مقدمه ، ص : ی – یا .

*دنباله ی نظر سودآور ؛ « این چنین است که ابیات مربوط به داستان گرشاسب را که استاد خالقی ناروا دانسته اند ، در شاهنامه ی ابوسعیدی (Demotte)              موجود است. و از قبل آن تصویری با دو معنی میسر شده است ؛ از یک سو نمایشگر گرشاسب است بر اورنگ شاهی و از سوی دیگر سرلوحی دارد با مضمون « پادشاهی گرشاسب نه سال بود » که اشاره دارد به طول فرمانروایی هولاگوخان بر ایران زمین از 654/1256تا 663/1265 . به غیر از مدت سلطنت ، هولاگو و گرشاسب را وجه تشابه دیگری نیز بود ؛ حکومت هیچ یک مستقل نبود . ثعالبی به نقل از طبری می گوید که « پادشاهی از آن رو پسر طهماسب بود و گرشاسب یار و همکار بزرگ او بود » و به نقل از این خرداد به می گوید که « کار جنگ منحصرا به اختیار گرشاسب بود » ، و این منطبق است بر وضع هولاگو که از جانب برادر خود ، خان اعظم منگو ( موتگکا ) قاان به ایران زمین آمد تا بقیه ی این سرزمین را تسخیر کند ، و در جوار او ، ارغون آقا نظارت بر امور دیوانی داشت و گزارش مستقیم به قاان می داد و نه به هولاگو . بدین جهت است که تخت و سیمای گرشاسب را در تصویر شاهنامه ی ابوسعیدی به قالب هولاگو درآوردند . اضافه بر ابیات الحاقی ، بعضی عناوین جدید نیز بر داستانهای شاهنامه افزوده شد ، و یا بر عناوین موجود تغییراتی وارد آمد تا اشاره ی مستقیم به تاریخ مغول بکنند ... » .
*بعضی از کلمات در شاهنامه ی مستوفی یا به کلی محو گردیده است و یا خوانا نیست . این گونه کلمه ها را از چاپ خالقی مطلق در درون [   ] آورده ام .

*در این سه بخش در نقل ابیات شاهنامه ی مستوفی ، رسم الخط نسخه ی 807 را – تا آن جا که ممکن بوده است – رعایت کرده ام. در این نسخه قاعده ی دال و ذال مراعات شده است . دو حرف «پ» و « ژ » در برخی از موارد با سه نقطه کتابت شده و در اکثر موارد با یک نقطه . « س » و « ش » به دو شکل « سـ » و « شـ » یا « ث » نوشته شده و در مواردی زیر آن سه نقطه دارد . کلماتی را که در نسخه ی 807 مستوفی ناخواناست ، از شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق در بین [ ] افزوده ام .
*در خالقی ، بیت 46 پیش از بیت 45 آمده است .
*پس از بیت 54، این سه بیت در خالقی آمده است :
از آن پس چو حنبنده آمد پدید                 همه رستنی زیر خویش آورید
*خالقی از بیت 7 تا 19 را ندارد. این بیتها در نسخه بدلها – با تفاوتهایی در ضبط آنها با نسخه ی مستوفی – آمده است.

*بیتهای 98 تا 103 در خالقی نیست . ولی در نسخه بدلها آمده است . خالقی نوشته است : « ف ق ق2  آ ب هیچ یک از این بیتها را ندارند و در ترجمه ی بنداری هم نیست ، ولی در ف بیتهای 1-3 را در کناره به خطی نزدیک به خط اصلی افروده اند .
*در خالقی ، این بیت ، آخرین بیت « داستان هفتخان اسفندیار » است .
+خالقی افزوده : همه بوستان زیر برگ گلست              همه کوه پر لاله و سنبلست !

نشانه ی رمز          محل نگهداری نسخه ی خطی         نشانه ی نسخه ی خطی            تاریخ کتابت
ف                      فلورانس                                             MB.CI.III.24               614 قمری/1217 میلادی
ل                       کتابخانه ی بریتانیا                                       Add.21103           675/1276
س                      کتابخانه ی طوپقاپوسرای                                 H.1479               1 73/1330
لن                      کتابخانه ی عمومی لنین گراد                کاتالوگ دُرن،316/317          733/1333
ق                      دارالکتب قاهره                                6006 س                           741/1341
ک                     موزه ی ملی کراچی                           3/913-1957N.M               752/1351
ق 2                   دارالکتب قاهره                                73 تاریخ فارسی                    796/1394
لی                     دانشگاه لیدن               Or.494                                                  840/1437
*********************************************
ل 3                  کتابخانه ی بریتانیا                  Or.1403                                        841/143  
پ                    کتابخانه ی ملی پاریس                       Suppl. Pers. 493                 844/1441
و                     کتابخانه ی پاپ ، واتیکان                   MS. Pers. 118                     848/1444
لن 2               کتابخانه ی خانورشناسی لنین گراد             S. 1654                             849/1445
آ                    کتابخانه ی آکسفورد                            MS.  Pers. C.4                   852/1448
ل 2                کتابخانه ی بریتانیا                                      18188 Add.               891/1486
ب                   کتابخانه ی دولتی برلین                            Or. 2  4255                   894/1489
س 2               کتابخانه ی ظوپقاپوسرای                            H. 1510                       903/1498
به نقل از دفتر یکم ، ص ؛ سی و سه ؛ دفتر دوم ، ص یازده ؛ و دفتر پنجم
ص سیزده، شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق
در این جا گرچه ضرورت ندارد ، ولی این توضیح را لازم می داند که بدیهی ست مستوفی به هیچ یک از این نسخه ها ( به احتمال بسیار ضعیف به جز نسخه ی فلورانس ، مورخ 614، و نسخه ی کتابخانه ی بریتانیا مورخ 675 که تاریخ کتابتشان پیش از سالهای 714-720 است ) دسترسی نداشته است . او از نسخه هایی برای تصحیح شاهنامه سود برده است که به اصطلاح مادر نسخه ی این نسخه بدلها بوده اند ، و ما امروز از آنها خبری ند اریم ، ولی مسلّم است که تاریخ کتابت همۀ آنها مقدم بر سالهای 714 تا 720 بوده است .
اینک پس از این مقدمه که به ناچار طولانی شد، می پردازم به نقل سه بخش مورد بحث ، به شرحی که پیش از این به آن اشاره کردم.
[ دیباچه ]
1  بنام خداوند جان و خرد      کزین [ برتر ] اندیشه بر نگذرد *
2  خداوند نام و خداوند جای          خداوند روزی ده رهنمای
لن ق ق 2 لی و آ ل 2 ب            خالقی ؛ روزی ده و
3      خداوند کیهان و گردان سپهر       [ فرو ] زنده ی ماه و ناهید و مهر
لن ق 2 لی ب          خالقی ؛ خداوند کیوان

4     [ ز نام ] و نشان و گمان برترست     نکارنده ی برشده گوهرست
5     ز بینندگان آفریننده را          نه بینی مرنجان دو بیننده را
ل س لن ق 2 لی              خالقی ؛ به بینندگان
6     نبایذ بذو نیز اندیشه راه         که او برتر از نام و از جایگاه
ل س لن ق 2 لی پ و آ ب      خالقی ؛ نه اندیشه یابد بدو نیز
7     سخن هرچه زین کوهران بکذرد      نیابد بذو راه و جان خرد
خالقی ؛ راه جان و خرد
8      خرذ کز سخن برکزیند همی       همانرا کزیند که بیند همی
ل س لن ق 2 و                                 خالقی ؛ ستاید
9      ستودن نداند کس او را چو هست        میان بندگی را ببایدت بست
10    خرد را و جانرا همی سنجد او          در اندیشه  [ ء سخته ] کی کنجد او
11    بذین آلت ورای و جای و زبان        ستوذ آفریننده را کی توان
ف س لی ب؛ آلت و ق؛ جایگاه         خالقی ؛ بدین آلت رای و جان
12    بهستیش بایذ که خستو شوی          ز کفتار و بیکار یکسو شوی
لن لی آ ل 2 ب                    خالقی ؛ ز گفتار بیکار
13    پرستنده باشی و جوینده راه        بژر [ فی ] بفرمانش کردن نکاه
14    توانا بود هر که دانا بوذ           ز دانش دل پیر برنا بوذ
15    از این پرده برتر سخن کاه نیست      ز هستی مر اندیشه را راه نیست
16    چو معلوم شد هستی کردکار         دکر خاطر خویش رنجه مدار
این بیت فقط در ل آمده است            خالقی ؛ ندارد
17    کنون ای خردمند وصف خرد        بدین جا یکه کفتن اندر خورذ
ل س لن ق 2 لی پ و ب              خالقی ؛ ارج

ستایش خرد
18    کنون تا چه داری بیار از خرد         که کوش ستاینده زور بر خورد
س ، پ ، آ ، ل 2 ، ب                خالقی ؛ ندارد
19    خرد بهتر از هر چه ایزدت داذ          ستایش خرد را به از راه داذ
20    خرذ رهنمای و خرذ دلکشای        خرذ دست کیر [ د به هر دو ] سرای
21    از و شادمانی و زو فرهیت            و زو هم فزونی و هم زو کمیست
خالقی ؛ شادمانی و زویت غمیست
خالقی ؛ وزویت فزونی
22    خرد تیره و مرد روشن روان        نباشد همی شاذمان یک زمان
23     جکفت آن خردمند مرد حرد        که دانا ز کفتار او برخورذ
ل س پ ب                  خالقی ؛ سخنگوی مرد از خرد
24     کسی کو خرد را ندارد ز پیش          دلش کردد از کرده ی خویش ریش
س لن ق 2 ب                 خالقی ؛ به پیش
25     هشیوار دیوانه خواند ترا          همان خویش بیگانه خواند ترا
ل ؛ بیگانه خواند      ق؛ داند ترا        خالقی ؛ خواند ورا     بیگانه داند ورا
26     ازویی بهر دو سرای 1 [ ارجمند ]      [ گسسته ] خرد [ پای دارد به بند ]
27      [ خرد ] چشم جانست چون بنکری      تو بی چشم شاذان جهان نسبری
ل س لن ق 2 آ ب               خالقی ؛ که بی چشم
28     نخست آفرینش خرد را شناس              نکهبان جانست و آن سباس
ل س لن ق 2 ب ؛ سپاس              خالقی ؛ سه پاس
29     سباس تو کوشت و جشم و زبان        کزین سه رسد نیک و بد را .....
ل و ل 2 : سپاس    س ق و ل 2: گوش           خالقی : سه پاس تو چشم ست و گوش
ل س ق ق 2 پ و ل: چشم   ل و ل 2: رسد        کزین سه بود نیک و بد بی گمان
30     خرد را و جانرا که داند [ ستود ]           و کر من ستایم که یارد شنود
31      حکیما جو کس نیست [ گفتن چه سود ]      ازین پس بکو کافر [ ینش چه بود ]
32      تو ای کرده ی کردکار جهان         نه بینی همی آشکار و نهان
ل س لن ق 2 لی ل 2 ب              خالقی : ندانی
33       بکفتار دانند کان راه جوی             بکیتی بپوی و بهر کس بکوی
ل ق پ و ب                                          خالقی : به دانش ز
34       ز هر دانشی چون سخن بشنوی            از آموختن یک زمان نغنوی
ق 2 لی                               خالقی : ز
35      چو دیدار یابی بشاخ سخن     بدانی کی دانش کی افکند بن
خالقی : نیاید به بن

[ گفتار اندر وصف آفربینش عالم ]
36      از آغاز یابد کی دانی درست     سرمایه ی کوهران از نخست
خالقی : باید
37      کی یزدان ز نا جیز آفرید            بدان تا توانایی آمذ بدیذ
38      و زومایه ی کوهر آمد جهار         برآورده بی رنج و بی روزکار
39      یکی آتش برشده تابناک           میان آب و باد از بر تیره خاک
ل س ق ق 2 آ ب                    خالقی : باد و آب
40      نخستین کی آتش ز جنبش دمیذ        ز کرمیش بس خشکی آمد پدیذ
41      وزان پس از آرام سردی نمود           ز سردی همان باز تری نمود
لن                                 خالقی : فزود
42      جو این جار کوهر بجای آمدند       ز بهر سپنجی سرای آمدند
43    کهرها یک اندر دکر ساخته          ز هر کونه کرد [ ن برافرا ] خته
ل ب: ساخته      ل ب : زهر           خالقی : ساختند
ل لن ق و ل 2 ب: برافراخته          خالقی: دگرگونه گردن برافراختند
44    بدیذ آمذ این کنبد تیز رو             شکفتی نماینده ی نو بنو
45    ابر ده و دو هفت شذ کدخدای        کرفتند هر یک سزاوار جای
46    درو بخشش و داذ آمد پدید         ببخشید داننده هر جون سزید +
ل : درو داد و هم بخشش         خالقی : درو ده و دو برج     خالقی: چونان
47    فلکها یک اندر دکر بسته شد          بجنبید جون کار بیوسته شد
48    چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ        زمین شد بکر دار روشن چراغ
س ق لی ب                      خالقی : دشت و چون کوه
49    ببالید کوه آبها بردمیذ              سر رستنی سوی [ بالا کشید ]
50     زمین را بلندی نبد جایکاه            یکی مرکژی تیره بود و سیاه
51     ستاره بر بسر برشگفتی نمود      بخاک اندرون روشنایی فزود
خالقی : به سر بر
52     همی بر شد آتش فروذ آمذ آب       همی کشت کرد زمین آفتاب
س لن ق 2 و آ ب ل 2 ، لن 2             خالقی : ابرو
53     کیا رست با جند کونه درخت        بزیر اندر آمذ سرانشان ز سخت
ل: به زیر اندر آید سرانرا ز سخت       خالقی: بخت
54     ببالذ ندارذ جز این نیروی         [ نپوید چو پو ] یندگان هر سوی*

55     نه کویا زبان و نه جویا خرذ        ز خار و ز خاشاک تن پرورذ
ل س لن ق 2 آ ب: ز خاک    و آ: ز خارو       خالقی : ز خاشاکها خویشتن
ز خاشاک تن
56     ... ز بذ نیک فرجام کار            نخواهد ازو بندکی کردکار
کلمه ی اول محو شده است             خالقی : نداند بد و
57      [ چو ] دانا توانا بذ و داذ کر           [ از ] یرا نکرد ایچ بنهان هنر
58     چنین است فرجام کار جهان          نداند کسی آشکار و نهان
در مستوفی دو بیت اخیر زیر عنوان : آفریدن آدمیان آمده است
به نقل از: نسخه ی عکسی ظفرنامه به انضمام شاهنامه ی فردوسی ، جلد اول ،
ص 2-44 شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق ، دفتر یکم ، ص 3-7
دیباجه داستان رستم و سهراب
خالقی : داستان رستم و سهراب
1      اکر تندباذی برآیذ ز کنج             بخاک افکند نارسیذه ترنج
2      ستمکاره خوانیمش از داذکر             خردمند خوانیمش ار بی هنر
و ل : دادکر     لن ل 2 لن 2 : خوانیمش        خالقی: ار دادگر     هنرمند گوییمش
3      اکر مرک داذست بی داذ جیست            ز داذ این همه بانک و فریاد جیست
4      ازین راز جان تو آگاه نیست                 بذین پرده اندر ترا راه نیست
5      همه تا در آز رفته فراز                   بکس بر نشد این در آز باز
س پ آ ل 2 ب ل 3 لن 2              خالقی: راز
6      برفتن مکر بهتر آیذت جای              جو آرام کیری بدیکر سرای
7      نخستین دل از مرک بستاندی           [ دلیر و جوان خاک نبسایدی ] *
8      اکر آتشی کاه افروختن                 بسوزد عجب نیست از سوختن
س لن ق 2 آ ب    این بیت را ندارند
سرش زیر نامد بسان درخت           نگه کرد باید بدین کار سخت
س لن ق 2 لی پ آ ب     این بیت را ندارند.
خور و خواب و آرام جوید همی             وزان زندگی کام جوید همی
س لن ق 2 پ و آ ب      این بیت را ندارند.
9     بسوزد جو در سوز آیذ درست    جو شاخ کهن بیخ تر را نخست
10     دم مرگ چون آتش هولناک        ندارذ ز برنا و فرتوت باک
11     جوانرا چه یابد بکیتی طرب       کی نه مرگ را هست پیری سبب
12     درین جای رفتن بجای درنک       بر اسب قضا کر کشد مرد تنک
13     جنان دان کی داذست و بیداذ نیست        جو داذ آمذش جای فریاذ نیست
14     جوانی و تیزی بنزد اجل          یکی دان جو در دین نخواهی خلل
15     دل از نور ایمان کر آکنده ی        ترا خامشی به اکر بنده ی
16     برستش برو بیشه کن با نیاز      همان کار روز بسین را بساز
17     برین کار یزدان ترا راز نیست         اکر دیو با جانت انباز نیست
18     بکیتی بران کوش جو بکذری      سرانجام اسلام با خود بری
19     کنون رزم مهراب باید نخست      از آن کین کی او با بذر جون بجست
[ آغاز داستان ]
20     ز کفتار دهقان یکی داستان            ببیوندم از کفته باستان
21     ز موبد برین کونه برداشت یاذ         کی رستم یکی روز از بامداذ
ل آ                                        خالقی : که یک روز رستم هم
22     غمین بد دلش ساز نخجیر کرد        کمر بست و ترکش بر از تیر کرد
س ب                                          خالقی : غمی
23     سوی مرژ توران بنهاذ روی           چو شیر دژ آکاه نخجیر جوی
ل لن ل 2 ل 3 لن 2 س 2                 خالقی : ندارد
24     جو نزدیکی مرز توران رسید             بیابان سراسر بر از کور دید
25     برافروخت جون کل رخ تاج بخش           بخندید و از جای برکرد رخش
س لن ق 2 ب ل 3: از                   خالقی : وز جای برکند
س ب ل 3 لن 2 س 2: برکرد
26     به تیر و کمان و بکرز و کمند          بیفکند بر دشت نخجیر جند
27     ز خار و ز خاشاک و برک درخت          یکی آتشی برفروزید سخت
س ق ق 2 و آ ب                   خالقی : ز خاشاک و از خار و شاخ
28     جو آتش براکنده شد بیلتن          درختی بجست از در باب زن
29     یکی نره کوری بزد بر درخت        کی در جنک او بر مرغی نسخت
30     جو بریان شد از هم بکند و بخورد           ز مغز استخوانش برآورد کرد
31     بخفت و برآسود از روزکار           جمان و جران رخش در مرغزار
32     سواران ترکان تنی هفت هشت       بر آن دشت نخجیر که بر کدشت
ل ب لن 2                 خالقی : نخچیرگان
33     بی رخش دیذند در مرغزار             بکشتند کرد لب جویبار
س ب ل 3 لن 2 س 2                   خالقی : اسب
34     جو بر دشت مرا اسب یافتند             سوی بند کردنش بشتافتند
ف لن پ ل 2 لن 2                   خالقی : مررخش
35     کرفتند و بردند بویان بشهر                             همی هر کسی از رجش جستند بهر
س لن ق2 لی پ آ ل2 ب ل3 لن2 : هر کس         خالقی : هر یک از رخش
36     جو بیذار شد رستم از خواب خوش                     بکار آمذش یار دست کش
خالقی : باره ی
37     غمی کشت جون بارکی را نیافت                        سراسیمه سوی سمنکان شتافت
38     همی کفت اکنون بیاذه توان                              کجا پویم از ننک خسته روان
لن پ و ل2: اکنون                                      خالقی: کا کنون پیاده توان     تیره روان
39     ابا ترکش و کرز بسته میان                             جنین ترک و شمشیر و ببر بیان
40     جکویند کردان کی اسبش کی برد                      تهمتن بذین سان بخفت و بمرد
ل لن ق لی ل3 س2 : بدینسان                          خالقی : بدانجا بخفت ؟ ار
ل س لن ق2 لی آ ب ل2 لن2: بخفت و
41     کنون رفت بایذ ز بیجارکی                              بغم دل نهادند به یکبارکی
س ب ل3 لن2 س2: نهادن                             خالقی : به بیچارگی        دل سپردن
42     همی بست بایذ سلیح و کمر                             بجایی نشانش بیایم مکر
43     جو نزدیک شهر سمنکان رسیذ                         خبر زو بنزد نهنکان رسیذ
ل2 : نهنگان                                             خالقی : به شیر و پلنگان
44     کی آمذ بباذه کو تاج بخش                               بنخجیر که زو رمیذست رخش
45     بذیره شدندش بزرکان و شاه                             کسی کو بسر بر نهادی کلاه
46     همی کفت هر کس کی این رستمست                   و یا آفتاب سبیذه دمست
س ق2 لی پ و ب                                       خالقی : و گر
47     بباده شذندش بزرکان و شاه                              برو انجمن شد فراوان سباه
خالقی : ندارد
48     بذو کفت شاه سمنکان جه بوذ                            کی یارست با تو نبرد آزموذ
49     بدین شهر ما نیکخواه توایم                              ستوذه بفرمان و رای توایم
50     تن و خواسته زیر فرمان تست                          سر ارجمندان و جان آن تست
51     جو رستم بکفتار او بنکریذ                              ز بذها [ گما ] نیش کوتاه دیذ
52     بدو گفت رخشم بذین مرغزار                          ز من دور شد بی لکام و فسار
53     کنون تا سمنکان نشان بی است                         از آن سوی جویبار و نی است
ق ق2 لی پ: وزان سو   ق: همه جویبار             خالقی: بدان سر کجا
54     ترا باشد از بازجویی سباس                              ز ایزد بباداش نیکی شناس
ل2: ز ایزد به                                             خالقی: ار     بیابد
55     ور ایذ ونک رخشم نیایذ بد [ ید ]                        سرانرا بسی سر بخواهم برید
س ق2 ب لن: رخشم نیابد پدید  ق ب : بخواهم         خالقی: ماند ز من تا پدید    بباید برید
56     بدو کفت شاه ای سرافراز مرد                           نیارذ کسی با تو این کار کرد
57     تو مهمان ما باش و تندی مکن                           بکام تو کردذ سراسر سخن
58     یک امشب بمی شاذ داریم دل                            وز اندیشه ازاذ داریم دل
ل س ق ب ل3 لن2                                       خالقی :  از
59     بی رخش رستم نماند نهان                                جنان باره نامدار جهان
س ق2 پ آ ل2 ب لن: پی رخش رستم                  خالقی : رخش هرگز    نامور در
ل س ق2 لی و آ ل2 ب ل3 س2: نامدار
60     تهمتن ز کفتار او شاذ شذ                                 روانش ز اندیشه آزاذ شد
ل س ق2 لی پ و ل2                                    خالقی : از
61     سزا دیذ رفتن سوی خان اوی                            شذ آن مژده را شاه مهمان اوی
پ و: اوی؛ و ل2 لن2: شد آن مژده را شاد          خالقی: خان او     به خوبی بیاراست مهمان او
( ل2 : شاه )
62     مکر باز یابد ازو باره را                             نبایذ شنودنش بیغاره را
ل2                                                      خالقی : ندارد
63     سپهبذ بذو داذ در کاخ رای                           همی بوذ بر پیش او بر ببای
خالقی : جای
64     ز شهر و ز لشکر مهانرا بخواند                     سزاوار با او بشاذی نشاند
خالقی : سران را
65     کسارنده باده و روذ ساز                             سیه چشم کل رخ بتان طراز
س ق ق2 لی آ ل2                                     خالقی : سیه چشم و
66     نشستند با روذسازان بهم                             از آن تا تهمتن نباشد دژم
ل2 : از آن                                             خالقی : بدان تا سپهبد
67     بفرموذ خوالیکران را که خوان                      بیارند و بنهند پیش کوان
پ ل2 لن2 س2                                      خالقی : ندارد
68     جو شد مست هنکام خواب آمدش                    همی از نشستن شتاب آمذش
س ق ق2 و آ ل2 ب                                 خالقی : مست و
69     سزاوار او جای آرام و خواب                        بیاراست و بنهاذ مشک و کلاب

[ گفتار اندر آمدن تهمینه دختر شاه سمنگان به بالین رستم ]
70     جو یک بهره از تیره شب برکدشت                شباهنک بر خرخ کر[ د ] ان بکشت
خالقی: درگذشت    بر چرخ گردان
71     سخن کفتن آمذ نهفته براز                            درخوابگه نرم کردند باز
72     یکی بنده شمعی معنبر بدست                        خرامان بیامذ ببالین مست
ل س ق ب ل3 لن2 س2                             خالقی : بّرده
73     بس بنده آمذ یکی ماه روی                           جو خرشید تابان بر از رنگ و بوی
س ق ق2 لی آ ل2 ب ل3: بنده    و ل2: آمد      خالقی: پس بّرده اندر یکی
74     دو ابرو کمان و دو کیسو کمند                       ببالا بکردار سروی بلند
خالقی : سرو
75     روانش خرذ بوذ و تن جان باک                     تو کفتی که بهره ندارذ ز خاک
76     ازو رستم شیردل خیره ماند                         برو بر جهان آفرین را بخواند
77     ببرسیذ ازو کفت نام تو چیست                      جه جویی شب تار و کام تو جیست
ل2 : تار و                                            خالقی : تیره ، کام
78     جنین داد باسخ که تهمینه ام                         تو کفتی کی از غم بدو نیمه ام
خالقی: گویی
79     یکی دخت شاه سمنکان منم                          پژشک هزبر و بلنکان منم
خالقی : بزشک
80     بکیتی ز شاهان مرا جفت نیست                     جو من زیر جرخ بلند اند کیست
ف س ق ق2 پ آ ب ل3 س2                       خالقی : خوبان
81     کس از پرده بیرون ندیذه مرا                       نه هرکز کس آوا شنیذه مرا
ف لی پ آ ل2 ل3 : ندیده                          خالقی : ندیدی           شنیدی
ف لی پ آ ل2 ل3 : شنیده
82     بکردار افسانه از هر کسی                          شنیدم ز تو داستانها بسی
خالقی : همی داستانت
83     که از دیو و شیر و بلنک و نهنک                 نترسی و هستی جنین تیز جنک
لی آ ل2                                               خالقی : نهنگ و پلنگ
84     شب تیره تنها بتوران شوی                         بکردی در ان مرز و هم بغنوی
خالقی : بر
85     به تنها یکی کور بریان کنی                        هوا را بشمشیر کریان کنی
86     بدَرد دل شیر و جنک بلنک                        هر آنکه که کرز تو بیند بجنک
در خالقی : مصراع دوم به جای مصراع اول،
و مصراع اول به جای مصراع دوم آمده است
87     برهنه جو تیغ تو بیند عقاب                        نسازد بنخجیر کردن شتاب
ف ق2                                               خالقی : نیارد
88     نشان کمند تو دارذ هُزبر                           ز بیم سنان تو خون بارذ ابر
89     جو این داستانها شنیدم ز تو                        بسی لب بدندان کزیدم ز تو
ل س ق آ ب ل3                                    خالقی : چن
90     بجستم همی کف و یال و برت                     بذین شهر کرد ایزد آبشخورت
خالقی : کتف
91     ترا ام کنون کر بخواهی مرا                       نبینذ جز این مرغ و ماهی مرا
خالقی : ترایم
92     یکی انک بر تو جنین کشته ام                     خرذ را ز بهر هوا کشته ام
93     و دیکر که از تو مکر کردکار                    نشانذ یکی شیرم اندر کنار
ف ل2                                               خالقی : پورم
94     مکر چون تو باشد بمردی و زور                سبهرش دهذ بخش کیوان و هور
س ق2 آ ل2                                         خالقی : بهر
95     سدیکر که رخشت بجای آورم                     سمنکان سراسر ببای آورم
ق2 لی و آ  ب : رخشت                           خالقی : اسپت     همه زیر پای
ق2 پ و آ ل2 ب : سراسر بپای
96     جو رستم بدان سان بری جهره دید               ز هر دانشی نزد او بهره دیذ
97     و دیکر که از رخش داذ آکهی                    ندید هیج فرجام جز فرهی
ق                                                    خالقی : ایچ
98     بفرمود تا مویدی برهنر                            بیایذ بخواهذ ورا از بذز *
99     جو بشنید شاه این سخن شاذ شد                   بسان یکی سرو آزاذ شذ
100   بدان بهلوان داذ آن دخت خویش                  بذان سان کی بوذست آیین و کیش
101   جو بسپرد دختر بذان بهلوان                      [ از آن ] شاذ کشتند پیر و جوان
102   ز شاذی همه جان برافشاندند                      بر ان بهلوان آفرین خواندند
103   کی این ماه تو بر تو فرخنده باذ                  سر بذسکالان تو کنده باذ
104   بخشنوذی و رای و فرمان اوی                   بخوبی بیاراست پیمان اوی
105   چو انباز او کشت با او براز                      ببوذ آن شب تیره دیر باز
ق ق2 و آ ل2 ب                                   خالقی : تیره و دیرباز
106   جو خورشید تابان ز جرخ بلند                    همی خواست افکند رخشان کمند
107   ببازوی رستم یکی مُهره بود                      کی آن مهره اندر جهان شهره بوذ
108   بدو داد و کفتش کی این را بدار                   کرت رختر آید ز من در کنار
ل2: گرت دختر آید سر از روزگار               خالقی : اگر دختر آرد ترا روزگار
109   بکیر و بکیسوی او بر بدوز                        بنیک اختر و فال کیتی فروز
110   ور ایذونک آیذ ز اختر بسر                        ببندش ببازو نشان بذر
ل ق ب ل3 لن2 س2                               خالقی : از
111   ببالای سام نریمان بوذ                               بمردی و خوی کریمان بوذ
112   فروذ آرذ از ابر برّ عقاب                           نتابد بتندی بر او آفتاب
خالقی : پرٌان
113   همی بوذ آن شب برٌ ماه روی                       همی کفت از هر سخن پیش اوی
ل ل2 ل3 لن2                                       خالقی : هر گونه یی
114   جو خورشید رخشنده شد بر سبهر                   بیاراست روی زمین را بمهر
115   بر رستم آمذ کرانمایه شاه                            ببرسیذش از خواب و آرامکاه
116   جو این کفته شد مژده دادش ز رخش              ازو شادمان شد دل تاج بخش
ل پ : ز                                              خالقی : به
117   بیامد بمالید و زین بر نهاذ                           ز یزدان نیکی دهش کرد یاذ
پ ل2                                                خالقی : شد از رخش رخشان و از شاه شاد
118   وز آنجا سوی سیستان شد جو باذ                  وزین داستان کرد بسیار یاذ
پ ل2 لن2                                          خالقی : بیامد سوی شهر ایران
به نقل از : نسخه ی عکسی ظفرنامه به انضمام شاهنامه ی فردوسی ، جلد اول ، ص 221-225 ؛
شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق ، دفتر دوم ، ص 117-125

داستان رستم و اسفندیار
1     اکر شاه بیروز ببسندذ این                             نهادیم بر چرخ گردنده زین *
2     کنون خورد بایذ می خوش کوار                     که می بوی مشک آیذ از جویبار
3     هوا بر خروش و زمین پر ز جوش                  خنک آنک دل شاذ دارد بنوش
4     درم دارذ و نقل و نان و نبیذ                          سر کوسفندی توانذ برید
ق ک ل2 لن و ب : نان و                            خالقی : جام نبید      گوسپندی
ل س2 لن ق2 لی پ ب : گوسفندی
5     مرا نیست خرّم کسی را که هست                    ببخشای بر مردم تنک دست +
ک                                                      خالقی : فرّخ مرآن
6     ببالیز بلبل بنالذ همی                                   کل از ناله ی اون ببالذ همی
7     شب تیره بلبل نخسبذ همی                             کل از باذ و باران بجنبد همی
8     من از ابر بینم همی باذ و دم                          ندانم که نرکس جرا شذ دژم
س ک ل2 س2 لن و آ ب : من                      خالقی : چو از ابر
س ق ک لن لی ل3 و لن2 آ : دم                    خالقی : باد و نم
9     بخندد همی بلبل از هر دوان                           جو بر کل نشیند کشاذه زبان
س ک ل2 س2 لی لن2 آ ب                           خالقی : گشاید
10    ندانم که عاشق کل آمذ کر ابر                         که از ابر یابم خروش هزبر
س س2 لن لی ل3 و لن2 آ ب : که از               خالقی : چو از ابر بینم
11    ببندذ همی دوذ بیرامنش                                درخشان شود جاه اندر تنش
ک : ببندد همی دود پیرامنش                          خالقی : بدّرد همی باد پیراهنش
ک س2 لن2 : درخشان                               خالقی : درفشان شود آتش اندر تنش
ک : جاه اندر تنش
12    به پیش هوا بر زمین شد کوا                          بنزدیک خورشید فرمان روا
ک                                                       خالقی : به عشق
13     که داند کی بلبل جه کویذ همی                       بزیر کل اندر جه بویذ همی
س ک : بوید ( حرف یکم نقطه ندارد )
لی پ ب : بوید       لن : پوید                          خالقی : موید
14     سحر که نگه کن کی تا بشنوی                          ز بلبل سخن گفتن بهلوی
ک                                                         خالقی : نگه کن سحرگاه
15     همی نالذ از مرک اسفندیار                              ندارذ جز از ناله زو یادکار
16     جو آواز رستم شب تیره ابر                             بدّرد دل و کوش غرّان هزبر

[ آغاز داستان ]
17     ز موبد شنیدم یکی داستان                              که برخواند از کفته ی باستان
ک ل2 ب                                                خالقی : بلبل
به نقل از : نسخه ی عکسی ظفرنامه به انضمام شاهنامه ی فردوسی ، جلد دوم ، ص 908-909؛
شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، دفتر پنجم ، ص 291-292

در پایان این سه بخش ، در جدول زیر نشان داده ام ، که در هر یک از این بخشها ، ضبط شاهنامه ی مستوفی در هر مورد ، چند بار با ضبط هر یک از نسخه بدلهای شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق یکسان است . مثلا در مقدمه ی شاهنامه ، ضبط مستوفی ، 18 بار با ضبط نسخه ی کتابخانه ی بریتانیا مورخ 675 مطابقت دارد ، و 15 بار با ضبط نسخه ی طوپقاپوسرای ، مورخ 731 ، و 12 بار با ضبط نسخه ی کتابخانه ی دولتی لنین گراد ، مورخ 733 ، .......

نشانه ی رمز، و محل نگهداری نسخه ی خطی                 مقدمه               رستم و سهراب         رستم و اسفندیار
ف: کتابخانه ی ملی فلورانس، مورخ 614/1217              1                       7                    
ل: نسخه ی کتابخانه ی بریتانیا، مورخ 675/1276            18                     15                      1
س: کتابخانه ی ظوپقاپوسرای ، مورخ 731/1330             15                    21                       5
لن: کتابخانه ی عمومی لنینگراد ، مورخ 733/1333           12                    8                        5
ق: دارالکتب قاهره ، مورخ 741/1341                         8                      18                      2
ک: موزه ی ملی کراچی ، مورخ 752/1351                                                                    12
( در رفتر یکم و دوم شاهنامه تصحیح خالقی مطلق ، از این نسخه استفاده نشده است )
ق2: دارالکتب قاهره ، مورخ 796/1394                       13                    19                      1
لی: دانشگاه لیدن، مورخ 640/1437                           9                      16                        5
ل3: کتابخانه ی بریتانیا ، مورخ 841/1438                                          20                        2
پ: ملی پاریس ، مورخ 844/1441                            6                      18                        2
و: واتیکان ، مورخ 848/1444                                 9                      14                        4
لن2: انستیتو خاورشناسی لنینگراد، مورخ849/1445        1                      20                        4
آ: دانشگاه آکسفورد : مورخ 852/1448                       7                      19                        4
ل2: کتابخانه ی بریتانیا، مورخ 891/1486                   6                      30                        4
ب: کتابخانه ی دولتی برلین ، مورخ 894/1489             16                     26                        7
س2: ظوپقاپوسرای ، مورخ 903/1498                                               12                        5

با توجه به آنچه گذشت ، به نظر نویسنده ی این سطور ، حمدالله مستوفی در تصحیح شاهنامه از نسخه های متعددی – که البته نه تعداد آنها را می دانیم و نه تاریخ کتابتشان را – سود برده است و گواه ما جدول فوق است .

یادداشتها :
1 – ظفرنامه ی حمدالله مستوفی به انضمام شاهنامه ی ابوالقاسم فردوسی ، دو جلد ، زیر نظر دکتر نصرالله پورجوادی ، دکتر نصرت الله رستگار ، ناشران : مرکز دانشگاهی ایران ؛ انتشارات آکادمی علوم اتریش ، تهران 1377- وین 1999 ، پیشگفتار از : دکتر نصرت الله رستگار، ص یک – هفده . مطالب مذکور در پاراگراف های اول و دوم این مقاله برگرفته از « پیشگفتار » ( ص: یک – سه ) نوشته ی رکتر رستگار است .
2 – همان کتاب ، ص 7 .
3 – همان کتاب ، پیشگفتار ، ص : شانزده .
4 – ابوالعلاء سودآور، « ظفرنامه و شاهنامه ی مستوفی » ، ایران شناسی ، سال 7 ، شماره ی 4 ، ص 752-761 .
5 – فرستادن شصت هزار دینار برای فردوسی در چهار مقاله ی نظامی عروضی آمده است ، به نقل از امیر مغزی که او گفت : « از امیر عبدالرزاق شنیدم به طوس .....» ( تصحیح دکتر محمد معین ، تهران ، کتابفروشی زوار ، چاپ سوم ، ص 75 تا 83 ) .
6 – ابوالعلاء سودآور، یادداشت شماره ی 4 ، ص 754- 755 .
7 – همان مقاله ، ص 755 ؛ در حالی که نصرت الله رستگار تعداد ابیات شاهنامه ی فردوسی را در حاشیه ی ظفرنامه شصت هزار بیت ذکر کرده است : « ظفرنامه .... نسخه ی ناموری که عکس آن اکنون در دست شماست همراه است با شصت هزار بیت از « شاهنامه ی » فردوسی .... » یادداشت 1 ، پیشگفتار ، ص : یک .
8 – ابیات شاهنامه ی مستوفی ، نسخه ی لندن ، حداکثر 49773 بیت است بدین شرح که در 1473 صفحه ی اول ظفرنامه ، در حاشیه ی هر صفحه 29 بیت ، و در 85 صفحه ی اخیر جلد دوم آن ، در متن و حاشیه ی هر صفحه 83 بیت نوشته شده است . بی احتساب « عنوانها » که هر یک از آنها جای یک بیت را گرفته است .
9 – در مقابله ی صفحات اول شاهنامه ی مستوفی ( نسخه لندن ) با شاهنامخه ی دکتر خالقی متوجه شدم که در شاهنامه ی مستوفی ، بر اساس نسخه ی خالقی مطلق ، 7 بیت آخر « گفتار اندر آفرینش آفتاب و ماه » ، « گفتار اندر ستایش پیغمبر » و « گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه » ( بیتهای 81 تا 125 ) از قلم افتاده است .
10- مهدی قریب درباره ی تعداد ابیات شاهنامه ی مورخ 675 کتابخانه ی بریتانیا نوشته است : « 1- قدیمترین نسخه ی خطی شناخته شده ی شاهنامه در جهان است 2 – پیراسته ترین نسخه ی موجود است ؛ ( 48200 بیت ) و ....» ، داستان سیاوش ، مقدمه، ص ؛ ط .
11- جلد اول شاهنامه در سال 1811 میلادی / 1190 خورشیدی به توسط       Mathew Luwsden         در هند به چاپ رسید . در سال 1829/1208             دنباله ی کار                را گرفت و متن کامل شاهنامه را در 4 جلد در هند منتشر ساخت . نُه سال بعد  دانشمند فرانسوی چاپ تازه ای از شاهنامه را بر اساس 35 نسخه با ترجمه ی آن به زبان فرانسه آغاز کرد و در 1878 آن را در 7 مجلد منتشر ساخت . « چاپهای مکن و مُل هیچ یک شامل ضبط نسخه بدلها نیست و از این رو خواننده کاملا متکی به تشخیص مصحح است و راهی برای استنباط شخصی بر او گشوده نیست ....» سپس                دانشمند آلمانی ، بر اساس مقایسه ی متن مکن و مُل چاپ جدیدی از شاهنامه منتشر ساخت و اختلاف آنها را در حواشی ضبط کرد که در فاصله سالهای 1877 تا 1884 سه جلد آن منتشر شد . این چاپ اساس چاپی ست که کتابخانه ی بروخیم به ترتیب با کمک مجتبی مینوی ( جلد 1 ) ، عباس اقبال ( جلد 2 تا 5 ) ، سلیمان حثیم ( جلد 6 ) و سعید نفیسی ( جلد 7 تا 10 ) در سالهای 1313 تا 1315 با تصاویری از « درویش پرورده ی ایرانی » از نقاشان مبتکر ارمنی در تهران انتشار داد .... ( به نقل از جلال خالی مطلق ، شاهنامه ، دفتر یکم ، نیویورک 1366 ، مقدمه ، ص : دوازده – سیزده ) .
12- موسسه ی خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوروی ، چاپ انتقادی شاهنامه ، به توسط عده ای از دانشمندان ، نخست به سرپرستی ی . ا . برتلس ، و بعد به سرپرستی عبدالحسین نوشین ، در فاصله ی سالهای 1960 تا 1971 در 9 جلد .
13- داستان رستم و سهراب ، مقدمه و تصحیح استاد مجتبی مینوی ، چاپ دوم ، به کوشش مهدی قریب ، مهدی مداینی ، موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، تهران 1369 .
14- داستان سیاووش ، تصحیح و توضیح استاد مجتبی مینوی ، مقدمه از مهدی قریب ، موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، تهران 1363 .
15- شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، با مقدمه ی احسان یارشاطر : از دفتر یکم تا دفتر پنجم ، نیویورک و کالیفرنیا ، 1369 تا 1375 .
16- داستان سیاووش ، مقدمه ، ص : ی – یا .

*دنباله ی نظر سودآور ؛ « این چنین است که ابیات مربوط به داستان گرشاسب را که استاد خالقی ناروا دانسته اند ، در شاهنامه ی ابوسعیدی (Demotte)              موجود است. و از قبل آن تصویری با دو معنی میسر شده است ؛ از یک سو نمایشگر گرشاسب است بر اورنگ شاهی و از سوی دیگر سرلوحی دارد با مضمون « پادشاهی گرشاسب نه سال بود » که اشاره دارد به طول فرمانروایی هولاگوخان بر ایران زمین از 654/1256تا 663/1265 . به غیر از مدت سلطنت ، هولاگو و گرشاسب را وجه تشابه دیگری نیز بود ؛ حکومت هیچ یک مستقل نبود . ثعالبی به نقل از طبری می گوید که « پادشاهی از آن رو پسر طهماسب بود و گرشاسب یار و همکار بزرگ او بود » و به نقل از این خرداد به می گوید که « کار جنگ منحصرا به اختیار گرشاسب بود » ، و این منطبق است بر وضع هولاگو که از جانب برادر خود ، خان اعظم منگو ( موتگکا ) قاان به ایران زمین آمد تا بقیه ی این سرزمین را تسخیر کند ، و در جوار او ، ارغون آقا نظارت بر امور دیوانی داشت و گزارش مستقیم به قاان می داد و نه به هولاگو . بدین جهت است که تخت و سیمای گرشاسب را در تصویر شاهنامه ی ابوسعیدی به قالب هولاگو درآوردند . اضافه بر ابیات الحاقی ، بعضی عناوین جدید نیز بر داستانهای شاهنامه افزوده شد ، و یا بر عناوین موجود تغییراتی وارد آمد تا اشاره ی مستقیم به تاریخ مغول بکنند ... » .
*بعضی از کلمات در شاهنامه ی مستوفی یا به کلی محو گردیده است و یا خوانا نیست . این گونه کلمه ها را از چاپ خالقی مطلق در درون [   ] آورده ام .

*در این سه بخش در نقل ابیات شاهنامه ی مستوفی ، رسم الخط نسخه ی 807 را – تا آن جا که ممکن بوده است – رعایت کرده ام. در این نسخه قاعده ی دال و ذال مراعات شده است . دو حرف «پ» و « ژ » در برخی از موارد با سه نقطه کتابت شده و در اکثر موارد با یک نقطه . « س » و « ش » به دو شکل « سـ » و « شـ » یا « ث » نوشته شده و در مواردی زیر آن سه نقطه دارد . کلماتی را که در نسخه ی 807 مستوفی ناخواناست ، از شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق در بین [ ] افزوده ام .
*در خالقی ، بیت 46 پیش از بیت 45 آمده است .
*پس از بیت 54، این سه بیت در خالقی آمده است :
از آن پس چو حنبنده آمد پدید                 همه رستنی زیر خویش آورید
*خالقی از بیت 7 تا 19 را ندارد. این بیتها در نسخه بدلها – با تفاوتهایی در ضبط آنها با نسخه ی مستوفی – آمده است.

*بیتهای 98 تا 103 در خالقی نیست . ولی در نسخه بدلها آمده است . خالقی نوشته است : « ف ق ق2  آ ب هیچ یک از این بیتها را ندارند و در ترجمه ی بنداری هم نیست ، ولی در ف بیتهای 1-3 را در کناره به خطی نزدیک به خط اصلی افروده اند .
*در خالقی ، این بیت ، آخرین بیت « داستان هفتخان اسفندیار » است .
+خالقی افزوده : همه بوستان زیر برگ گلست              همه کوه پر لاله و سنبلست !

نوشتن دیدگاه