جایگاه شاهنامه در تاجیکستان

شاهنامه حکیم فردوسی، یکی از عظیم ترین کتاب های جهانی، اثری است که در  فراز فرهنگ جهانی جا گرفته است. شاهنامه را نسب نامه ملت آریایی می توان خواند. در وجود شاهنامه است کـه فـارسـی زبانان، ریشـه های ژرف خـویش را در هـستی در می یابند و بر خـویش می بالنـد که چنـین دستـاورد پرارزشی را برای فرهـنگ جـهانی به ارمـغان آورده انـد. تاجیکستان که از سرزمین های قلمرو زبان فارسی است، از گذشته های دور تا امـروز، گوشه ای از وطن شاهنامه و شاهنامه خوانی محسوب می شود.

فردوسی

امروز هم مردم تاجیک، شاهنامه می خوانند و شاهنامه خوان ها را با شوق زیاد گوش میدهند.
آنها در مهمان خانه ها، محفل های ادبی و همچنین از طریق صفحه تلویزیون  و امواج رادیو با شنیدن داستان های شاهنامه که به وسیله شاهنامه خوان ها خوانده می شود، شب های دراز زمسـتان را سپری می کنند. امروز هم مردم تاجیک برنامه شاهنامه خوانی رادیوی تاجیک ـ که شادروان لایق شیرعلی، شاعر معاصر تاجیک، آن را به عهده داشت ـ را باشوق تمام گوش می دهند.
فریده سید قل آوا، استاد زبان فارسی دانشکده اسلامی تاجیکستان

***
داناترین مردم در تاجیکستان کسی است که شاهنامه می داند
عاقل ترين فرد در ميان مردم تاجيکستان کسي است که شاهنامه مي داند و براي همين است که براي مشورت نزد او مي روند و او را فردي خردمند و مطمئن مي دانند. شاهنامه در تاجيکستان بين عام و خاص محترم است. راديو و تلويزيون نيز مدام ابيات و داستان هاي شاهنامه را مي خواند. پس از فروپاشي شوروي مردم مجسمه لنين را پايين کشيدند و مجسمه فردوسي را جايگزين آن کردند و اين نشان مي دهد که فردوسي چقدر براي مردم تاجيک باارزش است.
دکتر شاه منصور خواجه اف نماينده تاجيکستان در سازمان اکو

***
تمبر شاهنامه در تاجیکستان چاپ شده است
تمبر یادبود شاهنامه فردوسی چاپ تاجیکستان در ۳ سری مختلف شامل یک مینی شیت با تصویر فردوسی و یک مینی شیت بزرگ بعلاوه ۳ قطعه تمبر جداگانه در سال ۱۹۹۳ منتشر گردیده است.

تمبر شاهنامه

***
از هر ۵ تاجیکی، یکی نام شاهنامه‌ای دارد
بسیاری از مردم تاجیکستان با باز کردن شاهنامه برای فرزندانشان، نام برمی‌گزینند. برپایهٔ واپسین آمار، از هر ۵ نفر، یک تن در تاجیکستان، نامی از نام‌های قهرمانان شاهنامه را بر خود دارد,
دکتر شاه منصور خواجه اف نماينده تاجيکستان در سازمان اکو

***
فیلمهای سیاوش و رستم و سهراب در تاجیکستان ساخته شد
در دهه‏ ي ١٣٥٠ خ/١٩٧٠ م استوديوي هنري تاجيك فيلم در تاجيكستان دو داستان مهم و بزرگ شاهنامه را به تصوير كشيد. يكي داستان سياووش كه در سال‏هاي ميانه‏ ي ١٣٦٠ خ/١٩٨٠ در سينماهاي ايران نيز به نمايش درآمد. و ديگري داستان رستم و سهراب.

***
کتاب خانه مرکزی و زورخانه ی کهن تاجیکستان بنام فردوسی است
کتابخانه ی مرکزی تاجیکستان که بزرگترین کتابخانه ی آسیای مرکزی نیز بشمار می آید به نام فردوسی نامگذاری شده است . زورخانه ی کهن تاجیکستان نیز زورخانه ی فردوسی نام دارد.

***
تندیس ها و پیکره های فردوسی زینت بخش خیابان های تاجیکستان است
در تاجیکستان پیکره ها و تندیس های زیادی از فردوسی ساخته شده است . تاکنون سه پیکره ی بزرگ از فردوسی در تاجیکستان رونمایی شده است .

***

پیرامون همین گفتار در کتاب "پارسی دری" نوشته ی "رحیم مسلمانیان قبادیانی" جستاری نیکو آمده است که سر به سر آورده می شود :

فردوسی، پیش شما تاجیکان، چه جایگاه دارد؟

در شمار ده تن ابر مرد فرهنگ و ادب و سیاست می آید.

اگر هفت تن؟ - یکی فردوسی

اگر سه تن؟ - یکی فردوسی ...

این پرسش و پاسخ مرا به اندیشه برد... در سال ۱۳۹۳ / ۱۹۳۴ ، در دوشنبه شهر (آن روزگار، تا ۱۳۴۰/ ۱۹۶۱ استالین آباد» می گفتندش)، پایتخت تازه بنیاد جمهوری تازه بنیاد تاجیکستان، شاعران و نویسندگان تاجیک انجمن ادبی خود را درست کردند. انجمن نخستین کنگره خود را برپا کرده است. کنگره دو روز ادامه داشت: روز نخست کاری ساختاری و موضوع رهبری را بررسی کردند و روز دوم را سراپا به حکیم فردوسی و شاهنامه بخشیدند. چند تن سخنرانی آتشین کردند، بویژه گزارشهای متین استاد صدرالدین عینی بخارایی، استاد ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی و پروفسور عبدالرؤف فطرت بخارایی، شوقی برانگیختند و در یادها ماندند. در پایان آن روز دوم، استاد رحیم هاشم سمرقندی که آن روزگار جوانی دانشمند بود، در هجو سلطان محمود» را با توانایی ویژه خود پیشکش حاضران نمود. این گزارشها و این خوانش به اندازه ای کارساز بود که روزگار معنوی بسیاری از اهل مجلس را دیگرگون کرد (گواهی بر این گفته در پی خواهد آمد).

در همان سال ۱۳۱۳ کتاب استاد صدرالدین عینی فردوسی و شاهنامه او به زبان فارسی تاجیکی (در رسم الخط لاتینی تاجیکی) چاپ و دسترس خوانندگان و پژوهشگران شد. این کتاب نخستین کار جدی علمی و پربها به شمار می آمد، درباره سراینده بزرگ و سروده جاودانه او سالهای بعد، حکیم فردوسی و شاهنامه او در تذکره و کتاب های دسته جمعی درسنامه های دبیرستانی (هر سه مقطع) و دانشگاهی جای سزاوار خود را پیدا نمودند. داستانهای جداگانه از شاهنامه بارها به چاپ رسیدند. متن کامل این شاه اثر که علمی و انتقادی نیز می شد، در ۹ مجلد، به خط سریلی تاجیکی، چاپ و پخش شد. کتاب جداگانه فرهنگ شاهنامه دسترس خواندگان شد که خیلی ارزشمند است.

پژوهشگران تاجیک به روزگار این سخنسرای بی مانند و آفریده بی زوال او دلبستگی گرمی نشان داده اند که دهها کتاب و صدها مقاله آنان گواه بر همین دلبستگی گرم می باشد؛ بویژه در دانشگاه دولتی تاجیکستان، زیر سرپرستی زنده یاد، پروفسور شریف جان حسین زاده، صدها پایان نامه ارزشمند نوشته شده و اکنون در «گنجینه جامی» (بخشی از کتابخانه علمی دانشگاه) نگاهداری می شوند. از شمار پژوهشگران، اشاره همین یک مثال کافی است که دکتر ولی صمد، بجز از دهها مقاله و چند کتاب، اخيرا تحقیقاتی را که بسیاری از آنها شایستگی چاپ و نشر را دارند (در ۴۰۹ ص) انجام داده اند که چرنیشفسکی و فردوسی عنوان دارد.'

با رهنمایی های دوراندیشانه علامه باباجان غفوروف و استاد میرزا تورسول زاده ، شاهنامه در روزگار معنوی تاجیکان جایگاهی بلند و استوار پیدا نمود. همین را گفتن کافی است، که استودیوی «تاجیک فیلم ده فیلم سینمایی از روی داستان های شاهنامه به نوار برداشت که در بسیاری از کشورهای دنیا، از جمله ایران به نمایش رفت و موفقیت پیدا کرد.

هنگامی که سخن از کارهای شایسته ادیبان و پژوهشگران تاجیک در رابطه با شاهنامه می رود، این نکته را باید گفت که با تشویق و همکاری های بی دریغ اهل قلم تاجیک، سروده حکیم فردوسی به دهها زبان دیگر ترجمه و نشر شد، و اکنون این شاه اثر، بدون مبالغه، مشعل فرهنگی بسیاری از مردمان دنیا، بویژه خلقهای شوروی سابق را رخشانتر کرده است.

از سال های هشتادم سده بیستم میلادی، بخصوص از زمان «آشکاربیانی و بازسازی گورباچفیه حماسه حکیم فردوسی در رادیوی تاجیکستان هم جایگاه استواری پیدا نمود. بجز از گفتارهای گوناگون درباره فردوسی و شاهکار وی، بخش عمده ای از آن را شاهنامه خوانی» تشکیل می داد. این کار، یعنی «شاهنامه خوانی در رادیو تاجیکستان از دو طریق جریان داشت: یکی از طریق زنده یاد دکتر رحیم هاشم، که به سبک سنتی سمرقندی و بخارایی ادا می کردند، و دیگری از طریق شاعران، بازار صابر و لایق شیرعلی، و نویسنده ساربان، که با سبک و لهجه نسبتأ نو به اجرا می رساندند. هر دو برنامه هم به طور خود دلکش بودند و شوری میان شنوندگان داشتند.

در نخستین کنگره انجمن ادیبان تاجیک که ذکرش در بالا گذشت، نویسنده و منتقد جوانی نیز حضور داشت، با نام ساتم خان الوغزاده که دیرتر، تا مرتبه بزرگترین رمان نویس تاجیک رسید. وی از گزارش ها درباره حکیم فردوسی و بویژه شاهنامه خوانی» دکتر رحیم هاشم، برانگیخته و برافروخته شد. وی از آن روز، به این شاهکار ادبیات فارس و تاجیک، بلکه جهان، آن چنان دلبسته شد که تا پایان عمر خویش بستگی را نگشود.

الوغ زاده جز اینکه درباره فردوسی و نامه جاودانه وی پژوهش انجام داد و مقاله ها نوشت، شاهنامه را به نثر برگردان هم کرد، و سرانجام داستان بلندی هم از روزگار حکیم به میدان آورد که آن، برنده جایزه بین المللی شد.

کار جدی و ارزشمند استاد الوغ زاده در زمینه سروده حکیم فردوسی داستان ها از شاهنامه عنوان دارد و آن از دو کتاب عبارت است: کتاب نخست سال ۱۳۵۵/ ۱۹۷۶ ، و سالی بعد کتاب دوم دسترس خوانندگان شد. این رقم نشاط انگیز خواهد بود که تعداد کتاب یکم پنجاه هزار جلد بود و کتاب دوم (که همراه با کتاب یکم چاپ شده بود) چهل و پنج هزار تیراژ داشت.

و اما بزرگترین کار استاد ساتم خان الوغ زاده، نه تنها در رابطه با حکیم فردوسی، بلکه در تمام طول عمر پر برکات نویسندگی ایشان، در نظر کمینه، رمان فردوسی می باشد. فردوسی (۱۹۸۴-۱۹۸۷ م.) به رسم الخط سریلی تاجیکی سال ۱۹۸۸ / ۱۳۶۷، به تعداد بیست هزار جلد چاپ و منتشر شد که آن، کار انتشارات «أديب» بود. دو سال بعد، در۱۳۶۹ / ۱۹۹۰، انتشارات دیگر تاجیکستان «عرفان» به خط فارسی، در چهار هزار نسخه به طبع رساند. این رمان برنده جایزه دولتی تاجیکستان به نام رودکی شد.

داستان «فردوسی» الوغ زاده سال ۱۳۷۵ در نمایشگاه جهانی کتاب تهران برنده جایزه . شد و در فاصله دو سال سه بار به چاپ رسید: نخست، سال ۱۳۷۷، با قلم نویسنده محمدرضا سرشار (رهگذر) با نام شب گرفتن ماه در شکل تلخيص، در رشته مفاخر ایران (دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ ۳۰۰۰ جلد). دوم، در همان سال ۱۳۷۷ از طرف دانشمند معروف، دکتر آیتی. سوم، در سال ۱۳۷۸، توسط انتشارات «سروش» با توضیح آقای بهمن حمیدی (در سه هزار نسخه).

استاد ساتم خان الوغ زاده، پس از داستان فردوسی چیزی نتوانستند خلق کنند و در تابستان ۱۳۷۷، در سن ۸۶ سالگی این جهان را بدرود گفتند ..

گواهی بی بحث دیگر از مهر گرم تاجیکان به حکیم فردوسی این است که مردم ضمن تظاهرات بزرگ سال ۱۳۷۰ / ۱۹۹۱ که همراه با اعتصاب غذای ده روزه بود، مجسمه لنین را در میدان به نام او برکندند؛ به میدان نام بلند «آزادی» را دادند و اعلام داشتند که به جای این مجسمه، تندیس بزرگ حکیم فردوسی گذاشته خواهد شد. و سالی بعد، به مناسبت جشن نخستین سالگرد استقلال جمهوری تاجیکستان تندیس بلند و بزرگ و جاذبه دار حکیم فردوسی، استوار شد. باید حق داد که در این کار میهن پرستانه شهید قدرالدین اسلانف، رئیس شورای عالی و شهید مقصود اکرام، شهردار دوشنبه، اقدام های شایسته خود را انجام دادند. به طوری که استاد بازار صابر گفته اند:

هيكل فردوسی در میدان آزادی

قبله میهن پرستان

قطب میهن

جایگاه توبه و سوگند مردان (....)

ای زهی مقصود اکرام

شهردار صاحب اکرام

جای لنین را به فردوسی تو دادی

آنچنانی مسند ضحاک ماران را

پیر طوسی بر فریدون داد

و اما حکیم فردوسی، میان شاعران تاجیک، مورد توجه بی مانندی قرار گرفته است. می توان گفت شاعری نداریم که یاد گرمی از دانای طوس نکرده باشد. شاعرانی نیز هستند که به سخنسرای گرانمایه و آفریده او، دوتا و بیشتر از آن شعر بخشیده اند. میان هدیه های سخنوران تاجیک به پیر طوسی، همه چیز هست: هم شعر بلند هنرمندانه، هم سخنان شست و کم هنر، حتی گاهی با اشکال وزن و قافيه. و اما آنچه میان این همه شعر مشترک است، از سویی، ابراز مناسبات گرم و در غایت احترام، و از سوی دیگر، جستن یاری و همکاری از او، در بازگشایی کورگره های زندگی ..

به طور طبیعی پرسشی پیش می آید: چرا قدر و منزلت فردوسی و شاهنامه او نزد تاجیکان این اندازه بلند است؟ بلندتر از هر جایی دیگر در دنیا؟

امید است که این موضوع ارزشمند از جنبه های گوناگون و با دقت تام بررسی می شود، و اما پیشکی هم می توان گفت که این حال ریشه ای عمیق و توانمند اجتماعی دارد.

پوشیده نیست که شاه ستون شاهنامه ایران است، یعنی میهن. و این «میهن» برای تاجیکان درد بوده است؛ دردی سوزنده و جانکاه زبان نمی گردد، و اما از واقعیت جای گریز نیست: دردی بی دوا، یعنی که سرطانی. قرنهاست که این درد بر تن این قوم بی آزار چسبیده، و کم کم مدارش را خشکانده است. چنانچه، در ابتدای همین سده بیستم میلادی (که امسال به پایان می رسد) پانتر کیستها تاجیکان را از شهرهاشان راندند، حتی از شهرهای اصلی و تاریخی شان، حتی از روستاهاشان؛ گاهی خودشان را هم تراندند، هویتشان را راندند. آنانی که هویت برایشان از همه چیز بلند و عزیز بود، به کوهستان کوچ بستند، و در کوهستان یک جمهوری ساختند، با نام تاجیکستان، و أما آنانی که ماندند، هویت خود را باختند و یا بناچار باختن دارند.

اینکه در سال ۱۳۱۳، در بامداد بنیاد جمهوری تاجیکستان، نیمی از کنگره انجمن ادبی تاجیکان به فردوسی و شاهنامه اختصاص یافت، بی سبب نبود: آن تاجیکا روشن و بیدار (مانند عینی بخارایی، صدر ضیاء بخارایی، اکرامی بخارایی، منظم بخارایی حمدی بخارایی، فطرت بخارایی، پیرو بخارایی، رحیمی بخارایی، الوغ زاده چستی دهاتی سمرقندی، پیر محمدزاده سمرقندی، برادران غنی و رشید عبدالله سمرقندی، بکتاش سمرقندی، یوسفی سمرقندی، ذهنی سمرقندی، رحیم هاشم سمرقندی علیزاده سمرقندی و دهها تن دیگر شاعر و نویسنده و پژوهشگر) که از زادگاه خود محروم شده و در دوشنبه گرد آمده، و در صدد بنیاد پایتختی جدید، در روستایی نا آباد با نام «دوشنبه») بودند، آلم میهن را چون داغی در جگر داشتند، و در این داغ را با سخنان حکیمانه فردوسی تازه کردن می خواستند، از مرهم شاهنامه درمان می جستند.

اینکه در سال های اخیر، مراجعت به فردوسی و شاهنامه شدت و سرعتی بیشتر پیدا کرده است، بر تقویت همان فکر می باشد، یعنی که پدیده دلخواه شاهنامه صرف ادبی و فرهنگی نبوده است، بلکه به اندازه ای پدیده سیاسی و اجتماعی است. امروز، دولت تازه استقلال تاجیکان را که در یک گوشه دورافتاده و سنگلاخ سرزمین پهناور این قوم مظلوم و بیچاره بنیاد يافته است، خطری تازه تهدیدش می کند. اکنون شاعران و پژوهشگران، به شاهنامه باز هم بیشتر روی می آورند، از روان پاک و جاودانه حکیم طوسی مصرانه یاری می خواهند. یاری می خواهند، تا مردم متحد باشند، از خواب غفلت سر بر دارند، دوست را از دشمن، پدر دار را از بی پدر بشناسند. بزرگواری کنند و بر خودی ببخشند و از دشمن بپرسند، میهن را گرامی دارند و برایش سر یک پای بایستند ...

از آن شعرهایی که توسط مطبوعات ایران چاپ و پخش شدند، خوانندگان خوش ذوق ایرانی دریافته اند که شعر تاجیکی بار معنی و زندگی را بیشتر می کشد تا بار هنر را. گاهی با سرزنش هایی روبه رو می شویم که هنر شاعران تاجیک پایین است. حتی در وزن و قافیه که الفبای شعر بشمار می آیند، می لغزند ... روی چشم ... راستی، عیب را گفتن جسارت است و شایسته تحسین، ولی ریشه آن را دیدن و احساس کردن، هنر است. همه کوشش و تلاش روشنفکران تاجیک در حدود صد سال آخر، بر این بوده، تا این ملت زنده ماند. همین نظر، متأسفانه، امروز، در پایان سده بیستم میلادی هم، پا برجاست: بدخواهان سعی بر آن دارند، تا این قوم هرچه زودتر هویت خود را به تمام از دست بدهد، و دامن استقلال تاجیکستان برچیده شود.

اگر در شعر شاعران گرامی ایران، همان طوری که از مطبوعات به نظر می رسد، درد کم است و هنر بیش، این چنین معنی دارد که ملت بزرگوار و متین و شریف ایران، دردی خطرزا، خوشبختانه، ندارد (خدایا، هرگز آن را نبیند!) مصداق آن دردی که تاجیکان دارند.

در همین رابطه، یعنی مددجویی از روح فردوسی در مسائل زندگی، شعر آقای صدری عمر با نام «خیابان فردوسی» را می توان به یاد آورد که به تبدیل نام خیابانی به نام حکیم فردوسی، بخشیده شده است.

هرچند بیرون از رسم آداب است، با عرض پوزش، گوشه ای از خاطره پیش می آید. پایان سال های هشتادم میلادی بود. یعنی هنوز نمی دانستند، اگر کسی هم می دانست، نمی بارست گوید که امپراتوری شوروری عن قريب فرو می رود. یکی از همسایگان، استاد ریاضی دانشگاه دولتی تاجیکستان، دکتر صفر جان ملازاده، به مناسبت پنجاهمین سال تولد خود سفره آراسته بودند و حدود بیست تن از دانشگاهیان حضور داشتیم. چنانچه روانشاد دکتر محمود دولت، روانشاد پرفسور مردان مراد علی، دکتر سعید حلیم، دکتر سید جعفر قادری، دکتر خدایی شریف، دکتر تاش بای بابازاده، دکتر مظفر ایشان اف، دکتر محمد ابراهيم نار محمد، دکتر سلطان نوروزوف، استاد محمودجان شریف وف، استاد خيرالله محبوف، و ... هر کسی تبریک می گفت و آرزویی می کرد. چون نوبت به کمینه رسید، آرزوی دیرین را به زبان آورد

. می خواهم همین خیابان ما که نام «کوال» را Kaval دارد، «فردوسی» شود ..

بر سر صحبت که داغ بود، گویا آب سرد ریخته شد. «کرال» دست نشانده مرکز امپراتوری در تاجیکستان رسما سمت دوم را داشت، و اما در عمل حكم نخست را هرچند خودش در آن زمان درگذشته و خیابان بزرگی را به نامش داده بودند، جانشینش، نفوذ و اعتبار او را محفوظ داشت ... برای دوباره زنده کردن مجلس، دکتر بابازاده که مردی روشن بودند و هستند، گفتند:

- آرزو، آرزو است، چه عیب دارد؟ ...

انگار، فرشتگان برای آن آرزو «آمین!» گفته بوده اند. دیری نگذشت فساد و بی ادبی های فراوان آقای کوال فاش گشتند و نامش را از همه جا و از جمله خیابان ما پاک کردند. و اما شیرین ترین این بود که خیابان ما به شادمانی همگان «فردوسی» نامگذاری شد. افزودنی است که این خیابان در بخش جنوب غربی دوشنبه شهر، طول کشیده و شهرکهای «۶۱»، «۶۲»، «۶۳»، «۶۴»، «۶۵» و «باغ دوستی» را با همدیگر پیوسته است، و یکی از سه بازار بزرگ پایتخت که نام «سخاوت» را دارد در بغل همین خیابان جای گرفته است.

سال ۱۹۹۹ م. تصمیم بر این شد که در میدان آزادی تندیس امیراسماعیل سامانی، جایگزین حکیم فردوسی شود. و فردوسی را بردند به باغ دوستی به کنار خیابانی که نام خودش را دارد.

و شاعر جوان تاجیک، صدری عمر، به همین مناسبت، یعنی به فردوسی که رمز ادب و فرهنگ نامیراست نامگذاری شدن یک خیابان مهم و زدوده شدن نام یک سیاستمدار، چهار پاره ای صمیمانه سروده است. بند مقطع آن شعر این است: ای خوشا، از نام یک اهل ریاست شد همچو از بار سیاست کوچهای آزاد ای دوشنبه، مان که عمری همچنین باشی تو به نام زنده اصل قلم آباد ...

حکیم فردوسی در مغز استخوان مردم تاجیک نشسته است. این معنی را از همین مثال ساده و عادی و عمومی هم می توان دریافت که در کوهسارترین روستا نیز آدمانی را می بینید، با نام های «رستم» و «اسفندیار»، «تهمینه» و «منیژه»، «سهراب» و «جمشید» «فرنگیس» و «گردآفرید» و ... که همه از خانه کتاب فردوسی» بیرون آمده اند. جالب این است که این نوع نام ها را به فرزندان خود، نه تنها فرهنگیان، بلکه آدمان عادی هم می دهند. اینکه «قوس و قزح» را تاجیکان «کمان رستم» می گویند، گواهی دیگر است از جایگاه بس بلند حکیم فردوسی و قهرمانان وی پیش مردم ما. اینکه در پنجیک باستانی تالارهای منقش از کارنامه های رستم و سوگ سیاوش پیدا کرده اند، گواه از این است که معنی های میهن خواهانه در آن روزگار هم از اعتبار بزرگی برخوردار بوده است.

مراد از این گفتار کوتاه و ناهموار، گفتن این مطلب بود که «شاهنامه» پدیدهای زندگی ساز است.

شاهنامه در عمر بیش از هزار ساله خویش، آدمان بی شماری را تربیت کرده است، راه درست نشان داده است، از تاریکی و بی راهی و جری نجات بخشیده است. شاهنامه ما امروز نیز برای بسیاری از قوم و خلق های دنیا همین کار را ادا می کند. به این گنج شایگان بیش از پیش روی آوردن شاعران و پژوهشگران ما دلیل بر آن است که مردمان امروز بیش از پیش به پاکی معنوی، توانایی روحی، اتحاد و یگانگی، دوستی و میهن خواهی نیاز دارند.

در این مصراع های ساده استاد بازار صابر معنی باریکی نهان است:

گویند اگر كلمه خود را تو عرضه کن

می خوانم از نوشته فردوسی بیتها ....

چون از «جواب نامه» به مانند مرده ها

گردآورنده : مهدی زیدآبادی نژاد ( گروه نویسندگان مهرمیهن )

دیدگاه‌ها  

+2 # پسر میترایی 1391-10-28 19:45
درود بر مردم تاجیکستان، ایران و همه مردمان آریایی... خواهش میکنم از زرتشت و میترائیزم هم در تاجیکستان بنویسید
پاسخ دادن
0 # دکتر خدیجه دانش 1402-08-02 20:49
درود و سپاس نوشته بسیار خوب است دستمریزا
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه