داغ فرزند فراموش نگردد هرگز
این چراغیست که خاموش نگردد هرگز

داغ از دست دادن فرزند برای یک پدر بسیار سنگین است, بویژه اگر فرزند جوان و ناکام از جهان برود . فردوسی بزرگ نیز چنین داغ سنگینی را در زندگانی خود دید و تجربه کرد و به گفته ی خود او پس از مرگ فرزند روان از تنش برون رفت ! در بخشی از متن شاهنامه و در داستان خسرو پرویز, فردوسی به مرگ فرزند خود اشاره می کند و آنچنان زاری می کند که دل هر میهن دوستی را از آنچه بر بزرگ استاد و نگهبان فرهنگ ایران گذشته است بدرد می آورد.

بر این باورم که بهتر است سخن ( شعر ) خود فردوسی را بخوانیم و درک کنیم تا عمق گفتار را دریابیم, اما در این ابیات واژگانی ناشناخته و دشوار نیز پدیدار است که بنابراین نخست معنی ابیات را مینویسم و سپس با درکی بهتر ابیات را میخوانیم .

فردوسی بزرگ چنین می فرماید :

اکنون که سن من از 65 سالگی گذشته است، درست و پسندیده نیست که در اندیشه ی گردآوری مال و گنج(ثروت) در جهان باشم . اکنون بهتر است از تجربه ی خود در زندگی بهره بگیرم و در اندیشه ی مرگ فرزند خود باشم. نوبت مرگ من بود ولی آن جوان از جهان برفت و از درد جدایی و مرگش, تن من همچون تنی بی روان است. باید بشتابم و خود را به او برسانم و کمی او را سرزنش کنم که ای فرزند ناکامم , نوبت مرگ من بود , تو چرا رفتی و آرام و فرار من را با خود بردی؟ ز بدیها و مشکلات تو مرا در جهان یار و یاور بودی چرا از پدر پیر خود جدا شدی ؟ مگر همراهان جوانی یافته بودی که از پیش پدر پیرت رفتی ؟ فرزند ناکامم هنگامی که 37 سال داشت از جهان برفت.فرزندم همواره با من درشت بود و بیکباره برای همیشه از پیش من برفت .او رفت و با مرگش رنج و غمش را برای من بجای گذارد و دل و دیده ی مرا در خون در نشاند . او رفت و به روشنایی رسید و بی گمان برای پدر نیز جایگاهی را بر می گزیند. روزگار درازی گذشت و از آن همرهان فرزندم هیچ کس بازنگشت و من از چشم انتظاری آشفته و درمانده شده ام.او سی سال داشت و من شست و پنج سال ,چرا از من پرسشی نکرد و مرا تنها گذارد و از جهان برفت ؟ فرزندم , یزدان پاک روانت را شاد کند . از خداوند روزی دهنده می خواهم که گناهان مرا نیز ببخشد و جایگاهم را روشن سازد.

نکته : از گفتار فردوسی چنین بر می آید که فرزند وی با چند تن از همراهان و دوستانش نا پدید می شوند و پس از چندی خبر مرگ آنان به فردوسی می رسد .
اکنون سخن خود فردوسی :

مرا سال بگذشت برشست و پنج
نه نیکو بود گر بیازم به گنج
مگر بهره بر گیرم از پند خویش
بر اندیشم از مرگ فرزند خویش
مرا بود نوبت برفت آن جوان
ز دردش منم چون تن بی‌روان
شتابم همی تا مگر یابمش
چویابم به بیغاره بشتابمش
که نوبت مرا به بی‌کام من
چرا رفتی و بردی آرام من
ز بدها تو بودی مرا دستگیر
چرا چاره جستی ز همراه پیر
مگر همرهان جوان یافتی
که از پیش من تیز بشتافتی
جوان را چو شد سال بر سی و هفت
نه بر آرزو یافت گیتی برفت
همی‌ بود همواره با من درشت
برآشفت و یکباره بنمود پشت
برفت و غم و رنجش ایدر بماند
دل و دیدهٔ من به خون درنشاند
کنون او سوی روشنایی رسید
پدر را همی جای خواهد گزید
برآمد چنین روزگار دراز
کزان همرهان کس نگشتند باز
همانا مرا چشم دارد همی
ز دیر آمدن خشم دارد همی
* مرا شصت و پنج  ورا سی و هفت
نپرسید ازین پیر و تنها برفت
وی اندر شتاب و من اندر درنگ
ز کردارها تا چه آید به چنگ
روان تو دارنده روشن کناد
خرد پیش جان تو جوشن کناد
همی‌خواهم از کردگار جهان
ز روزی ده آشکار و نهان
که یکسر ببخشد گناه مرا
درخشان کند تیره گاه مرا
........
گوشزد : در برخی از نمونه ها و دستنوشت های شاهنامه بیت ستاره دار از بیت های بالا به گونه ی زیر آمده است :

ورا سال سی بُد مرا شصت وهفت
نپرسید ازین پیر و تنها برفت

خواننده با دیدن این بیت بیدرنگ ، دگرگونی گفتار را در می یابد و با خود می گوید که چگونه است که فردوسی در چند بیت بالاتر خود را شصت و پنج ساله و فرزند خود را سی و هفت ساله می خواند ولی در چند بیت پایین تر ( بیت اشاره شده ) خود را شصت و هفت ساله و فرزند را سی ساله خوانده است ؟
نکته اینجاست که فردوسی در بیت نخستین اشاره می کند که سال من از شصت و پنج سال گذشت ( رد شد ) و برای هم آوا شدن دو مصرع، واژه ی  "گنج" را با شصت و "پنج" هم آوا ( قافیه ) می کند و منظور او هم دقیقا شصت و پنج سالگی نیست بلکه گذشتن از شصت و پنج سالگی است حال چه شصت و شش باشد و شصت و هفت و ...
نکته ی دیگر اینکه فردوسی در مصرع " ورا سال سی بُد مرا شصت وهفت" که در برخی از نمونه ها بدین گونه ثبت شده است نیز منظورش از "سال سی" دقیقا سی ساله بودن نیست و منظور سی و اندی سال است که بنا بر شمارش های باستانی گِرد (رُند) شده است . گرد کردن های اینچنینی از فردوسی در جاهای دیگر هم دیده شده است .
بنابراین می توان با اندکی گمانه (تردید) به این برآیند رسید که سخن فردوسی و ضبط درست این بیت در اصل همین " ورا سال سی بُد مرا شصت و هفت" بوده است که نویسندگان و نسخه برداران به شَوَند توجه نکردن به عمق گفتار فردوسی ، گمان برده اند که این بیت به گونه ی نادرست ضبط شده است و خواسته اند آن را به خیال خود درست کنند . دست نوشت بسیار معتبر لندن 675 نیز که هم اکنون کهنترین دست نوشت کامل شاهنامه است نیز همین ضبط " ورا سال سی بُد مرا شصت و هفت " را آورده است .
به هر روی اگر بژرفی بنگریم نکته ی درست از دل هر یک از این ضبط ها در می آید و آن اینکه : فردوسی در 67 سالگی ، فرزند 37 ساله ی خود را از دست می دهد .

نویسنده : مهدی زیدآبادی نژاد ( گروه نویسندگان مهرمیهن )
پیشکش به روان پاک پاسداران فرهنگ ایران بویژه استاد سخن خراسان, فردوسی توسی

................

همچنین بخوانید » سروده ی حافظ شیرازی پس از مرگ فرزندش